درس یک

امروز مي خوام بگم كه آدم ها از نظر امواج منفي و مثبت به چند دسته تقسيم مي شن:

 

1 _ دسته اي كه امواج و انرژي منفي مي دهند  ولي كساني كه در مقابل آنها قرار دارند، برداشتشون،پر از انرزي مثبته.مثل وقتي كه به كسي مي گين چقدر تو جووني! ( اما ته دلتون منظورتون اينه كه نپخته و خامه) اما اون واقعا" خوشحال مي شه و مي گه چقدر تو مهربوني كه اينقدر به من روحيه مي دي!تو هم جوان و با انرژي هستي! شما اينجا امواج منفي فرستادين اما اون مثبت برداشت كرده.

 

2 _دسته اي كه امواج و انرژي منفي به ديگران مي دهند ودر مقابل اون ها ، دسته اي قرار مي گيرند كه منفي برداشت مي كنند. مثلا" يه نفر يه فحش مي ده ، طرف مقابلش هم ده برابر بهش فحش مي ده.

 

3 _دسته اي كه امواج مثبت ميدهند و نفر مقابلشون هم مثبت برداشت مي كنه و امواج مثبت توليد مي كنه.مثلا" از يكي تعريف مي كنين اون هم خوشحال مي شه و از شما سپاسگذاري و تعريف مي كنه.

 

4 _ دسته اي كه انرژي و امواج مثبت مي دهند ولي طرف مقابلشون منفي دريافت مي كنه.مثل وقتي كه يكي ازتون تعريف مي كنه اما ته دلتون مي گين " نگاش كن! داره از حسودي مي ميره!"

 

خوب، حالا به نظرتون چه کسی مي خواد جادوي عشق رو توي وجودش زنده نگهداره، جزو كدوم دسته قرار مي گيره؟خوب، معلومه....

 

اگه مي خواي ماند نسازي ، هميشه جزو اون هايي باش كه امواج مثبت مي دهند!

اگه مي خواي ماند نگيري، هميشه جزو اون هايي باش كه مثبت برداشت مي كنند!

 

 

زنده

در قیامت حیات و شعور همه چیز ظهور می یابد. اینجا هم همه چیز حیات و شعور دارند. برای اینکه همه اشیاء تجلی و ظهور خدا هستند. خدا هیچ شیء ساکن و شیء مرده ای را خلق نکرده؛ ما اصلا مرده در نظام خلقت نداریم. زمین زنده است و حیات و شعور و فهم دارد. قرآن می فرماید زمین در روز قیامت خود، اخبار خودش را می گوید

تمرکز

وقتی که انسان مشغله هایش را کم کند، نفس قدرتمند می شود و انسان می تواند دست به کارهای محیرالعقول بزند.

چرا آدم در بیمارستان دردش بیشتر است تا وقتی که به منزل می آید؟ یعنی در بیمارستان مریض تر است، اما وقتی به منزل می آید، مریضی اش کمتر می شود. چرا آدم در بیمارستان احساس می کند ثانیه ها خیلی دیرتر می گذرد؛ ولی در منزل اصلاً متوجه گذشت زمان نمی شود؟ درد یک امر حقیقی است. درد که شوخی نیست؛ مثلا پادرد دارد؛ سردرد دارد؛ کمردرد دارد. وقتی کسی به بیمارستان می رود، درد او را از پا در می آورد؛ اما وقتی به خانه می آید، همان درد ها هست، یعنی درد تغییر نکرده، ولی آرامش بیشتری دارد. ساعتها هم خیلی زودتر برایش می گذرد و خیلی متوجه ی دردها نیست. چرا اینجوری می شود؟ علتش این است که نفس می خواهد تمرکز بگیرد روی درد و فقط درد زیادی را احساس می کند؛ چون تمام نفس، سهمش می آید بر روی آن قسمتی که درد دارد. اگر دقت کرده باشید، کسانی که نابینا هستند، می بینید که گوششان تیزتر از دیگران است. چون اینها سهم بخش نفس چشم را داده اند به شنوایی. یعنی تمرکز در گوش بالاتر می رود و ادراک قوی تر می شود. برای همین اگر کسی می خواهد برزخ را ببیند و خوابهای قشنگ ببیند یا یک سلسله مسائل مهمی را درک بکند، اول باید مشغله هایش را کم کند.

نفس خیلی قدرتمند است. نفس مثل خدا فعال مایشاء است. یعنی خدا آن را اینجوری آفریده که هر چه شما آن را بیشتر تقویت کنید، کم نمی آورد. هر چه تمرکز و تقویت بیشتری به آن بدهید، کم نمی آورد. برای همین است که شما خصوصیتهایی را در اولیای خدا می بینید که خیلی قوی اند، چون تمرکز آنها زیاد است. این یک قاعده ریاضی است. مگر آن مرتاض هندی چقدر قدرت دارد که یک قطار را با چشمش نگه می دارد؟ خوب نفس اینطور است. خیلی بالاتر از این هم داریم که انسان با چشم می تواند سیاره ها را تکان بدهد. پیامبر این کار را می کند و به خورشید می گوید برگردد تا علی علیه السلام نمازش قضا نشود؛ خورشید هم برمی گردد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در بیش از ۱۴۰۰ سال قبل، شق القمر می کند و الان دانشمندان به تازگی در همین چندسال قبل گفتند در تحقیقات به جایی رسیده اند که دریافته اند که کره ماه یکبار نصف شده و بعد دوباره به هم چسبیده است.

پس تمرکز هر چه بیشتر باشد، ما کم نمی آوریم و می توانیم قدرتمند شویم. در بحث اسماءالله توضیح می دهیم چرا انسان این طور است. اما اگر الآن ضعیف هستیم، برای این است که تمرکزمان کم است. برای افزایش تمرکز، هر وقت می خواهیم ریاضی یا فیزیک یا کامپیوتر یا علوم حوزوی بخوانیم، اوّل باید مزاحم ها را  کم کنیم؛ یعنی مشغله ها و عواملی که ما را مشغول می کنند را باید کم کنیم. آدم هایی که تمرکزشان کم است؛ این یعنی وِل کردن و پخش کردن خودشان در۱۰۰ جور گرفتاری. اینها تمرکزشان کم است؛ در دو رکعت نماز هم که می خواهند با خدا صحبت کنند، نمی توانند حواسشان را جمع کنند.

سر نماز هم ما مصیبت نبود تمرکز را داریم؛ می خواهیم با خدا صحبت کنیم، اما نمی توانیم حواسمان را جمع کنیم. الان همه شما که دارید به حرفهای من گوش می کنید، هزار تا مانع را کنار گذاشته اید و نشسته اید رو در روی من و با تمرکز دارید گوش می کنید تا چیزی گیرتان بیاید. این می شود تمرکز که گوشی شما کنارتان باشد و زنگ بخورد؛ یا فرض بفرمایید که شما را صدا کنند؛ یا .... خواهید گفت دیگر نشد و ما از درس چیزی نفهمیدیم.

در بیمارستان چرا درد بیشتر می شود و زمان دیرتر می گذرد؟ برای اینکه همه مشغله ها از بین رفته اند و شخص تمام قوایش تمرکز پیدا کرده روی موضوع تنهایی، گرفتاری و درد خودش. برای همین است که ساعت خیلی دیر می گذرد؛ ولی وقتی میاید بیرون از بیمارستان، ده تا مشغله و کار دارد. پس قوا تقسیم می شود و سهم کمش به درد می رسد. آدم های ضعیف با یک سرماخوردگی و سردرد می افتند. آدم هایی که تمرکز ندارند، روح بزرگی ندارند. روح هایشان قدرت تمرکز ندارد. یک سر درد، یا دل درد، یا پا درد، یا دندان درد بگیرند؛ از کار می  افتد. می پرسی سر کار چرا نیامدی؟ می گوید مریض بودم. حتی خبر مریضی هم اینها را می کُشد. مثلا به او می گویند سرطان داری. قبل از اینکه سرطان او را بکشد، از بس ضعیف است، خودش از ترس به سوی مرگ می رود.

اما در جبهه آدم هایی را داشتیم که دست و پایشان قطع می شد و چشمها نابینا می شد، اما این مسایل آنان را از کار باز نمی داشت. یک فرمانده بود که صد جور کار از او برمی آمد، چون تمرکزش خیلی زیاد بود، قدرت داشت و به اندازه ده تا آدم سالم هم کار می کرد.

چون من کمرم آسیب دیده؛ پاهایم آسیب دیده؛ ستون فقراتم شکستگی دارد؛ گردنم گرفتاری دارد؛ کتف هایم هر دو گرفتاری دارد؛ گاهی نمازم را در پشت میز می خوانم. اما گاهی هم تمرین می کنم ببینم آیا می توانم بر این بیماری غلبه کنم و این بیماری را نبینم؟ یک موقع که درگیر بودم در این مسئله که آیا من می توانم ذره ذره این درد ها را حذف بکنم یا نه؟ صحنه ای دیدم که خیلی به من قدرت داد. الان کم کم شروع کردم بعضی وقتها می توانم حتّی بروم مسجد و نماز جماعت بخوانم مثل شما. این خیلی نعمت بزرگی است که افراد سالم نمی فهمند که آدم نتواند نماز جماعت بخواند، چقدر کشنده است؛ نتواند در جمع مومنین بنشیند و باید برود تنها در گوشه ای نماز فرادا بخواند، چقدر بد است. اصلا من گاهی دلم لک می زند برای رفتن به مسجد. این برای من، مثل رفتن به مکه و مدینه است. اینقدر دوست داشتنی و شیرین است. اما من محروم هستم؛ ولی شما الحمدالله می توانید بروید.

اما می دانید چه صحنه ای بود که یک دفعه به من قدرت داد؟ صحنه ای بود که دیدم امام خمینی ره با آن بیماری که داشت و دو سه تا سرُم هم به او آویزان بود، همه دیدیم در فیلم که ایشان نمازش را ایستاده می خواند؛ اما ما به کوچک ترین بهانه می رویم روی صندلی نماز می خوانیم. روح که ضعیف باشد، با کوچکترین بهانه ای از کارهای عبادی در میرود.

اینجوری که ما داریم کار می کنیم برای امام زمان، نشانه ی این است که انگیزه ای برای کارکردن برای حضرت نداریم. یعنی مرتب چرتکه می اندازیم و حساب کتاب و دوزار یک قِرِون می کنیم که آیا می صرفد که اینقدر برای حضرت کار کنیم یا نه؟ اما اگر کسی عاشق امام زمان باشد، اصلاً شب و روز و تعطیل و غیر تعطیل نمی شناسد و ساعت نمی گذارد؛ ما در وجود خودمان گرفتاریم که چرتکه می اندازیم که برای حضرت چقدر کار کنیم. حالا ما الان اینجا گرفتار حجابها هستیم؛ اما وقتی پرده ها و حجابها کنار برود، می بینی که در آنجا شما فقری دارید که از صد تا جهنم بیشتر آزارتان می دهد.

هیچ جهنمی بد تر از نبود عشق اهل بیت نیست

وقتی که امام زمان و حضرت زهرا رویشان را از ما برمی گردانند، حتی اگر در بهشت باشیم، برایمان جهنم است. ممکن است به ما برای بعضی کارهایمان ثواب بدهند و بگویند بهشت می خواهی؟ بیا این هم بهشتی که می خواستی. اما خیلی کشنده است که پرده کنار برود و ببینیم که «فقر محبتی» اعهل بیت چطور آدم را له می کند. هیچ فقری بدتر از فقر محبّتّی اهل بیت علیهم‌السلام نیست؛ یعنی آدم بفهمد که بزرگان و اولیای الهی آدم را دوست ندارند. این از هر دردی بدتر است و از هر فقری بیشتر آدم را آزار میدهد.

هیچ چیز جز عشق، انسان را ارضاء نمی کند. همه انسانها عاشق عشقند و عاشق محبّتّ. در همه ی عالم، گنجی بالاتر از عشق وجود ندارد. عشق به تنهایی جلوی همه کمبودها ایستادگی می کند و تمام دردها را برطرف می کند؛ همه ضعفها را برطرف می کند. من به این دختر و پسرها سر کلاس ها می گویم شما وقتی عاشق هم می شوید، در زمستان سرد هم نمی فهمید که زمستان شده، می نشینید روی زمین یخ و اصلاً سردتان هم نمی شود. وقتی که با هم هستید، تمام نیازتان به جای گرم، برطرف می شود؛ نیازتان به غذا را هم حس نمی کنید. می بینید که 5 ساعت از ظهر گذشته، اما هنوز احساس گرسنگی نمی کنید. عشق به انسان شجاعت و قدرت می دهد. خانمی که اگر مثلاً به او می گفتی برو تا سر کوچه در شب، می ترسید. اما وقتی بچه اش مریض است، ساعت یک نصف شب بچه اش را بغل می کند و می رود وسط خیابان و می گوید وای بچّهّ ام! می رود به سراغ دکتر و دوا و بیمارستان. عشق این کار را می کند. زمینیش یا آسمانیش فرقی نمی کند. عشق اینجور است. ذاتش این است که قدرت میاورد؛ محبّتّ اینجوری است. خداوند تبارک و تعالی تجلیش در تمام عالم با عشق است. اصلاً «عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد». برای همین است که همه می دوند به دنبال عشق.

اما الان شما حواستان نیست و برایتان خیلی چیزها مهم نیست. مثلا فکر می کنید همین که نامزد یا همسرتان شما را دوست داشته باشد، کافیست؛ توی محله چهار نفر شما را دوست داشته باشند و به شما محبّت داشته باشند و مشهور شوید کافیست؛ مثلاً یک هنرمند مشهور بشوید و بروید تو تلویزیون و....فکر می کنید همین ها برای شما کافیست. در حالی که به خدا قسم وقتی پرده کنار برود، «فقر محبّتّی» در مورد این که ملائکه شما را دوست نداشته باشند؛ یا  ائمه دوستتان نداشته باشند و یا ببینی که جایگاهی پیش خدا ندارید، از هزار تا جهنّمّ بیشتر شما را اذیّت می کند.

در صحنه ی قیامت انسان فقط به فکر یک چیز است و آن این است که بگوید: کسی هست در اینجا مرا دوست داشته باشد و به داد من برسد؟

یک موقع است که انسان دنبال کسی می گردد که به دادش برسد که به جهنم نرود. حتی با فحش و کتک و با مزمّتّ؛ مثلا بگویند ای فلان فلان شده! خاک بر سرت؛ تو چرا گناه کردی؟ اما حالا برای بعضی کارهای خوبت بیا برو توی بهشت. ولی این صحنه کجا و این که در آن صحنه ی پر از هول و سراسیمگی، آدم هزار تا لبخند ببیند و قاضی حاکم صدایش بکند و بگوید تو بیا این طرف. تو اصلاً چه کار داری با جمعیّت؟ تو که اصلاً نباید بروی آنجا. جایت آنجا نیست؛ پاشو بیا پیش خودم.

یک بنده خدایی می گفت: من مشکل سختی داشتم و باید پیش کسی می رفتم که خیلی تصمیم گیرنده مهمی بود، اما من او را نمی شناختم. دیدم که ۳ هزار نفر دیگر هم مثل من همان مشکل را داشتند. بعد آنجا مثلا از این ۳ هزار نفر، فقط به ۲۰ نفر قرار است که جواب بدهند؛ یعنی دو هزار و ۹۸۰ نفر بدون جواب برمی گردند. می گفت من آنقدر غصه داشتم که در میان این ۳ هزار نفر چه جوری خودم را به این آقا برسانم و حرفم را بزنم و مشکلم را حل کنم؟ بعد گفت وقتی که روز موعود رسید، یکدفعه ناامیدی و غصه برطرف شد. چون دیدم آن آقا در میان آن همه جمعیّت، من را صدا زد که بیا اینجا ببینم! تو فلانی هستی؟ چطوری خوبی؟ بغلم کرد و بوسید و گفت: شما هم برای این نیاز به اینجا آمده ای؟ گفتم بله. گفت: تو اصلاً بیا اینجا بایست پیش خودم! من می خواهم چند نفر را انتخاب کنم. به من گفت لیست را بردار و اسم کسانی را که من می خواهم انتخاب کنم، بنویس. یعنی خودت چیه؟ تمام شد. نه کنکوری، نه بالا و پایینی، نه امتیازی، نه رتبه ای؛ گفت تو بیا اینجا ۲۰ نفر را انتخاب کن. مثل این که خدا در روز قیامت به یک نفر بگوید که بیا در اینجا بایست و شفاعت کن. در آن وضعیت پر از هیاهوی زمین قیامت که یکپارچه آتش است و آدم غصه ی این را دارد که می خواهند با من چه کار کنند؟ یک باره به کسی بگویند بیا و تنها مشکلی نداری، بلکه می توانی شفاعت دیگران را هم بکنی.

کسی می گفت من خواب دیدم قیامت شده و یکی از این مقدّسین خیلی عجله داشت که زودتر برود به بهشت. او برای بهشت رفتن، سراز پا نمی شناخت و پا به پا می کرد و در آن صحنه قیامت، با تحقیر به دیگران نگاه می کرد که یعنی اینها به بهشت نمی روند. بعد گفت من که اصلاً حال و حوصله این آدم ها را ندارم. من که رفتم بهشت. با عجله راه افتاد که برود به بهشت. گفتم کجا می روی؟ گفت حوری ها منتظرند؛ اگر دیر بروم ناراحت می شوند. گفت یکدفعه یکی از این فرشته ها آمد یقه اش را گرفت و گفت کجا حاج آقا؟ شما جهنّمّ تشریف ببرید، نه بهشت.

یعنی در آنجا داری به بهشت فکر میکنی، بعد می بینی شما را می برند به جهنّمّ و می گویند: تو سالوس داشتی؛ ریاکار بودی، حقه کار بودی؛ نمازهایت همه خراب بوده، روزه هایت خراب بوده.

زبان و ادبیات خدارا باید بفهمیم؛ چون تا زبان خدا را نفهمیم، این روایت را نمی فهمیم که چرا وقتی که خدا با پیغمبر خلوت می کند، بعد از توکل و رضا اولین چیزی که مطرح می کند و بزرگترین نیاز یک آدم است، خدا بفرماید: «یا اَحمد! وَجبَتْ محبّتّی للمتحابین فیه و وَجبتْ محبّتّی للمتعاطفین فیه وَ وَجَبتْ محَبّتی للمتواسلین فیه= ای احمد! محبت من واجب شده برای کسانی که محبتشان برای خداست و برای کسانی است که عطوفتشان برای خداست و برای خدا با دیگران ارتباط برقرار می کنند».

 می فرماید کسانی را دوست دارم که به خاطر من بهم مهرورزی می کنند. دوست داشتن یک نکته است و مهرورزی امر دیگری است؛ «متعاطفین» یعنی عاطفه ی خود را خرج هم می کنند و عاطفه می ریزند به پای همدیگر. با بوسیدن و بغل کردن و محبت و صفا کردن و کلمات قشنگ به کار بردن و تواضع داشتن و از هم دفاع کردن و یار وفار بودن برای همدیگر. اینها کجا و آن کجا که آدم بی عاطفه باشد و خشن و عرضه نداشته باشد مهرورزی کند.

شما در برخی خانواده ها نگاه کنید چقدر خشونت هست. در محیط های کاری نگاه کنید چقدر ما خشنیم؛ در اجتماع نگاه بکنید؛ در مغازه ها و فروشگاه ها و ادارات و در کارهای تجاری. درامور سیاسی که اصلا آنجا خونریزی هست. شما اگر نگاه بکنید حیوانهای وحشی مثل گرگها و شیرها؛ این ها هیچ وقت خودشان را نمی خورند؛ اما بقیه را می خورند. اما آدم ها خودشان خودشان را تکّه تکّه می کنند.

قوانین جهان

به خاطر دارم که در خانه پدری ام با مشکلات فراوان روحی مواجه بودم، پدرم بیماری اعصاب داشت و سر هر موضوع کم ارزشی جو خانه را با داد و فریاد به هم میریخت، ازدواج کردم و مدام با شرایط بی پولی، زمان گرفتن از طلب کارها و نگاه سنگین اطرافیان و بستگانم روبرو بودم، حق داشتند، می گفتند تو که دم از خدا میزنی چرا وضعیت زندگیت اینقدر آشفته است؟ میدانید چرا؟ چون خداوند و قوانین ثابت جهان هستی را نشناخته بودم، به اشتباه ذهنم را پر از باورهای غلط و فقیر کننده پر کرده بودم که از اطرافیان، جامعه و دوستانم به ارث برده بودم. اما به لطف خداوند و با اراده خودم تصمیم به بازنگری در زندگی خودم کردم. می دانستم که خداوند روزی رسان و بسیار مهربان است، می دانستم که جز خوبی و خیر برایم نمی خواهد، ولی نمیدانستم کجای کارم می لنگد که وضعیت زندگی ام خوب نمی شود!!!

با کتابهای علوم موفقیت و استادان عزیزی آشنا شدم که پله پله مرا به ملاقات خدا بردند، آموختم که جهان هستی از قوانینی ثابت پیروی می کند که اگر بر طبق قوانین عمل کنم نتیجه صد درصد با آن متناسب خواهد بود. دقیقا مثل اینکه اگر توپی را از مکان بلندی به زمین پرتاب کنید طبق قانون جاذبه به سمت زمین فرود می آید، یا اگر آب را به صد درجه برسانیم به جوش می آید، دقیقا قوانینینی ثابت برای ثروت، سلامت، آرامش هم توسط خداوند بزرگ قرار داده شده است. فهمیدم که نتیجه طبیعی عمل به قوانین خداوند داشتن ثروت، آرامش و سلامتی است.

آیا شما هم ذهنتان هنوز درگیر این سوالات است که:

قوانین جهان هستی برای تمام افراد جهان یکسان عمل میکند؟ یا برای فردی که در آمریکا زندگی میکند خداوند قوانین متفاوتی نسبت به فردی که در ایران زندگی میکند تعیین کرده؟

آیا ما کنترل صد درصد زندگی خود را داریم یا عوامل دیگری که از اختیار ما خارج است هم بر زندگی ما اثر می گذارد؟ بگذارید جواب این سوال را همین جا بگویم، بله، خداوند کنترل صد درصدی زندگی ما را در اختیار خودمان قرار داده است.

منظور از باور چیست؟ چرا می گویند هر چیزی را که باور کنیم اتفاق می افتد؟

آیا ما با استفاده از قوانین جهان هستی میتوانیم اقدام به تغییر دادن دیگران کنیم؟ بگذارید جواب این سوال را هم همین جا بگویم. هرگز، خداوند در قرآن می فرماید ما سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهیم مگر آنکه آن قوم خود سرنوشت خود را تغییر دهند.

آیا بیماری های لاعلاج واقعا قابل درمان نیستند؟

درد دل کردن با دیگران کار خوبیست؟ می گویند از بار غم و غصه آنها کم می کند!!!

من همیشه این سوالات را در ذهن خودم داشتم و مدام زندگی ام با مشکلات و تلاطم های زیاد روبرو می شد. تا اینکه بالاخره خداوند بواسطه کتابها و اساتیدم مرا راهنمایی کرد و من با قوانین ثابت الهی آشنا شدم.

فقط در ٨ سال اتفاق افتاد :

1- سکه تمام بهار آزادی در سال 84؛ 99 هزار تومان بود، در حالی که در سال 92 بابیش از هزار درصد رشد، به یک میلیون و صدهزار تومان رسید.

2- دلار آمریکا در سال 84 که 902 تومان معامله می شد، درسال 92 با 255 درصد رشد، سه هزار و 200 تومان معامله می شود.

3- تمامی خودروهای داخلی نزدیک به 150 درصد رشد قیمت داشتند. مثلا پراید در سال 84 به قیمت شش میلیون و صدهزار تومان فروخته می شد،‌ اما در سال 92 با 170 درصد رشد با قیمت 16 میلیون و 500 هزار تومان فروخته می شود.

4- در سال 84 که بنزین در جایگاه های عرضه سوخت لیتری 80 تومان فروخته می شد، با رشد 775 درصدی،‌ در سال 92 به لیتری 700 تومان رسید.

5- گازوئیل هم که در سال 84 لیتری 16 تومان بود، در سال 92 به قیمت 350 تومان رسید که رشد بیش از دو هزار درصدی را نشان می دهد.

6-برق که در سال 84 کیلوواتی 5/16 تومان بود، در سال 92 و با رشد 161 درصدی به 43 تومان رسید.

7- گاز که در سال 84 مترمکعبی 10 تومان بود؛ با رشد 620 درصدی به مترمکعبی 72 تومان رسید.

8- گوشت گوسفند که در سال 84 کیلویی 5010 تومان بود؛ در سال 92 و با رشد 489 درصدی به قیمت کیلویی 29 هزار و 528 تومان رسید.

9- گوشت گوساله که در سال 84 کیلویی چهار هزار و 580 تومان بود، در سال 92 به قیمت کیلویی 30 هزار و 950 تومان رسید که رشد 576 درصدی رانشان می دهد.

10- گوشت مرغ هم که در سال 84 کیلویی هزار و 350 فروخته می شد، در سال 92 و با رشد 379 درصدی به قیمت هر کیلو شش هزار و 250 تومان فروخته شد.

11- برنج ایرانی درجه یک نیز در سال 84 کیلویی هزار و 400 تومان بود که در سال 92 به هفت هزار و 200 تومان رسید که نشان از رشد 413 درصدی است.

12- نان بربری با رشد 667 درصدی از سال 84 به قیمت 75 تومان به قیمت 500 تومان در سال 92 رسید.

13- نان لواش نیز با رشد 967 درصدی از سال 84 به قیمت 15 تومان به 160 تومان در سال 92 رسید.

14- چای خارجی در سال 84 که کیلویی شش هزار و 200 تومان بود، در سال 92 و با رشد 385 درصدی به کیلویی 30 هزار و صد تومان رسید.

15- روغن مایع در سال 84 لیتری 850 تومان فروخته می شد که در سال 92 و با رشد 440 درصدی به قیمت چهار هزار و 600 تومان رسید.

16- پنیر که رشد نزدیک به دو هزار و 500 درصدی را داشته، از قیمت 600 تومان در سال 84 به 15هزار و 560 تومان در سال 92 رسید.

17 - تخم مرغ در سال 84 کیلویی 890 تومان بود که در سال 92 به سه هزار و 930 تومان رسید،‌ یعنی رشدی در حدود 340 درصد.

18 - گوجه فرنگی درسال 84 که کیلویی 240 تومان بود نیز در سال 92 نزدیک به 740 درصد رشد داشت و به قیمت کیلویی دوهزار و 350 تومان رسید.

19- قند و شکر در سال 84 کیلویی 560 تومان بود که در سال 92 و با رشد 283 درصدی به قمیت دو هزار و 350 تومان رسید.

20- ماست و شیر نیز هر کدام به ترتیب در سال 84 کیلویی 580 و 600 تومان بود که با رشد 283 درصد و 252 درصد به قیمت کیلویی دوهزارو 250 تومان و دو هزار و 150 تومان در سال 92 رسیدند.

21- سیمان نیز درسال 84 پاکتی سه هزار و 500 تومان خرید و فروش می شد که در سال 92 و با رشد 329 درصدی به قمیت هر پاکت 15 هزار تومان رسید.

نکته

یک نفر را توی زندگیتان راه بدهید که برای بودن و ماندنش نیازی نباشد دست به قد و قواره اتان بزنید،
که نیازی نباشد برای راضی نگه داشتنش از رنگ مورد علاقه تا تفریحاتتان را عوض کنید
و بشوید یک آدمی که هیچ وقت نبوده اید...
کسی که قیچی دست گرفته و خودش قرار است طرز فکر و عقیده جدید بدوزد و تنتان کند را راه ندهید به خلوتتان؛
کسی که دنیایتان را رنگ دنیا خودش میکند
و از شما چیزی میسازد که میخواهد بعد مشغول دوست داشتن آن آدمی که خودش ساخته میشود...
یک نفر را انتخاب کنید که شما را با همین چهره و ظاهر بخواهد،
با همین رنگ مو و مدل چشم معمولی،
با همین لحن صحبت کردن و نوعِ زندگی...
یک نفر را بخواهید که شما را دوست داشته باشد
بخطر آنچه که هستید
نه بخاطر آنچه که دوست دارد باشید...

عوامل روشن کننده صورت انسان

 .✅ بادنجان .

امام صادق علیه السلام فرمودند در فصل خرما چینی ، زیاد بادنجان بخورید ؛ زیرا شفای تمام دردهاست ، روشنی صورت را زیاد کرده ، رگها را نرم می کند.

✅ عدم مداومت بر خوردن تخم مرغ .
امام رضاعلیه السلام فرمودند خوردن دائمی تخم مرغ ، باعث ایجاد کک و مک در صورت می شود.

✅ حنا زدن .
امام صادق علیه السلام فرمودند حنا زدن ، بدبوئی را بر طرف می کند ، طراوت و تازگی صورت را زیاد می کند ، بوی دهان را خوش می سازد و فرزند را خوش سیما می کند.

✅ روغن مالی .
امام علی علیه السلام فرمودند روغن ، پوست را نرم کرده ، قدرت مغز را زیاد می کند ، مجاری آب را در بدن باز می نماید ، کثافت پوست را بر طرف می کند و رنگ صورت را روشن تر می نماید.

✅ کدو .
پیامبرصل الله علیه و آله فرمودند کدو بخورید؛زیرا کسی که ان را بخورد،اخلاقش خوب و صورتش شاداب می گردد.
آن ، طعام من و پیامبران قبل از من است.

✅ عدم مالیدن آستین به صورت .
ده چیز پیری می آورد: ... ، مالیدن آستین به صورت (خشک کردن صورت با آستین).

✅ مویز .
پیامبرصل الله علیه وآله فرمودند مویز چه خوب طعامی است!دهان را خوش بو می کند و به رنگ صفا می دهد.

✅ به .
پیامبر صل الله علیه و آله فرمودند (به)میل کنید؛زیرا به رنگ،صفا می دهد و فرزند را خوش سیما می کند.

✅ نمک .
امام صادق علیه السلام فرمودند کسی که روی لقمه اول غذایش نمک بریزد،کک و مک صورتش را از بین می رود.

✅ دست کشیدن به صورت بعد از وضو .
امام صادق علیه السلام فرمودند دست کشیدن بر صورت بعد از وضو،کک و مک را برطرف کرده و روزی را زیاد می کند.

طنز

بالای سردر یکی از مساجد تهران شعری خطاب به نیمه حجابها نوشته شده بود که یکی از بانوان تهرانی هم شعری در پاسخ به آن سروده و روی درب همان مسجد چسبانده:*
⭕️شعر خطاب به نیمه حجابها👇👇👇👇
در خیابان چهره آرایش مکن؛از جوانان سلب آسایش مکن/زلف خود از روسری بیرون مریز؛در مسیر چشمها افسون مریز/خواهر من این لباس تنگ چیست؟؛پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟/خواهرم اینقدر طنازی مکن؛با اصول شرع لجبازی مکن/طره گیسو مده در دست باد؛یاد کن از آتش روز معاد.
✅و اما پاسخ بانوی تهرانی👇👇👇👇
ای فلانک خاک عالم بر سرت؛گر چنین گویی سخن با خواهرت/خواهر تو نیستم البته من؛پس فزونتر از دهانت زر نرن/من لباس تنگ میپوشم"بله؛پوشش خوشرنگ میپوشم"بله/میشوم طناز و زیبا و عروس؛میخرامم در چمن چون نوعروس/ *طره گیسو دهم در دست باد؛گور بابای تو و روز معاد*

نکته

شما زمانی تحصیل کرده هستید که بتوانید تقریبا هر حرفی را بشنوید، بدون آنکـه عصبانی شوید یا اعتماد به نفستان را از دست بدهید!

موفقیت

امروز میخوایم یه قدم دیگه به سمت موفقیتمون برداریم 👣👣👣

❌ امروز میخوایم تمام لباسهایی که دیگه نمیپوشیمشون رو از تو کمدمون برداریم و کمدمون رو یکم خلوت تر کنیم

❌ امروز میخوایم کتابهایی که خوندیم و دیگه نمیخونیمشون را از کتابخونمون برداریم و به کتابخونه محلمون هدیه بدیم

❌ امروز میخوایم تو بهترین ظروف چینیمون غذا بخوریم و بهترین لباس هامون رو بپوشیم

❌ امروز میخوایم وسایلی که در منزل داریم و نیاز به تعمیر داره را به کاردانش بدیم تا برامون تعمیرش کنه.تا اینطور به شخص دیگه ای هم نونی برسونیم

❌ امروز هر طور که صلاح میدونید وسایلی که احتیاج ندارید را از زندگیتون خارج کنید

💢 بدونید همه چیز از انرژی است. پس هیچ انرژی ای را تو زندگیتون راکد نزارید

💯 بزارید این انرژی در جریان باشه.
انرژی را تو زندگیتون جریان بدید

✅بیشتر از همیشه لبخند بزنید.به اطرافیانتون محبت کنید

👌 دیگران را تو دانسته هاتون سهیم کنید

🔴 هیچ انرژی ای را محبوس نکنید

همیشه پر از انرژی باشید🥀

انگشت ها

هر کدام ‌از انگشتهای دست مسئول یک احساسه که با ماساژش میتونید اون احساس رو کنترل کنید

♨️شصت: دلشوره
♨️اشاره: ترس
♨️وسط: عصبانیت
♨️انگشتری: ناراحتی
♨️کوچک: استرس

انسان ها را در موقع عصبانیت

ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩ ؛
ﺗﺎ ﺧﻮﺏ ﺷﻨﺎﺧﺖ !
ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﺯ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ؛
ﻣﯿﺰﺍﻥ منطﻖ ﺷﺎﻥ ،
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺍﺩﺏ خانوادگیﺷﺎﻥ ،
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﻭﺣﺸﺎﻥ ،
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺷﻌﻮﺭﺷﺎﻥ ،
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺷﺎﻥ ،
میزان اصالت شان ،
ﻭ ﺣﺘﯽ ﻣﯿﺰﺍﻥ ؛
ﻣﻬﺮﻭ ﻣﺤﺒﺖ راستین ﺷﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ؛ﺍﻓﺮﺍﺩ ، ﻣﺎﺩﺍﻡ ﮐﻪ ،ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺮ ﻭﻓﻖ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ؛ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥﻭﻣﻮﺩﺏ ﻭ ﻓﺮﻭﺗﻦ أﻧﺪ ؛
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺷﺎﻥ ،ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻓﺮﻭﻣﺎﯾﮕﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !
ﻭﻟﯽ ﮐﺎفی ست ؛
ﺑﻪﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ،
ﯾﺎ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻭ ﯾﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﯼ
ﯾﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪﯼ
ﺭﻧﺠﯿﺪﻩ خاطر ﺷﻮﻧﺪ ؛
ﺗﺎﺯﻩ ،ﺁﻥﺭﻭﯼ ﻧﺎﻣﺒﺎﺭﮎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ،ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺎﻧﻨﺪ ...!
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺍﺩﺏ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ؛
ﻭ ﻧﻪ ﻣﺮﺍﻡ ،
ﻭ ﻧﻪﻣﻌﺮﻓﺖ ،
ﻭ ﻧﻪ ﻣﺤﺒﺖ ..!
ﺍﺯ اﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ،ﺑﺮ ﺣﺬﺭ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ،ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﻼﯾﻤﺖ
ﺍﻫﻞ ﺍﺩﺏ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ ؛
ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺖﻫﺎ ،
ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺘﺶ ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ؛
ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ی ﺩﻭﺳﺘﯽ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ،ﺭﻭﺡ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ؛
که ﻓﻘﻂ ،ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺎﯼ گاه ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ
بزرگی و معرفت ،ادب ، اصالت و نجابت آدمیان را ؛
به هنگامه ی خشم و
عصبانیت بیازمائید .

عصبانیت

خود را وادار کنید تا در یک محدوده زمانی مشخص ابدا حرفی نزنید.
مثلا در جر و بحث های دیگران دخالت نکنید.
یا تا زمانی که نظری از شما نپرسيدند، پاسخی ندهید.
در هنگام قضاوت و داوری در مورد ديگران، لحظه ای درنگ کنید و با خود بگویید آیا من جای طرف مقابل هستم که در مورد او اظهار نظر می کنم؟
در مقابل افراد عصبانی و خشمگین، چند دقیقه ای درنگ کنیم تا آنان آرام شوند.
آیا می توانید از حالا به بعد به این موارد آگاه بود و آنان را در زندگی اجرا کنید؟
قطعا می توانید. چون انسان قادر به انجام همه امور است

۷ عامل کوچکی که دیگران شخصیت شما را بر اساس آنها قضاوت می کنند :

♻️ ۱- دست خط تان

بر اساس نتایج بدست آمده در پژوهشی که توسط کمپانی ملی «پِن» مورد بررسی قرار گرفته، افرادی که ریز می نویسند، عمدتا خجالتی، دقیق و درس خوان هستند.
این در حالی است که افراد برونگرا و کسانی که علاقه فراوانی به جلب توجه دیگران دارند، درشت می نویسند.

افرادی که قضایا را جدی می گیرند، در هنگام نوشتن فشار بیشتری به خودکار وارد می کنند. اما تصور می شود افرادی که با دیگران همدردی می کنند و شخصیت های حساسی نیز دارند، فشار کمتری به قلم وارد می آورند.

♻️ ۲- رنگ تان
افرادی که اغلب رنگ های سیاه می پوشند، شخصیت هایی حساس و هنری دارند و به جزئیات اهمیت می دهند این در حالی است که علاقمندان به رنگ های شادی چون قرمز، زندگی را با تمام نیرو زندگی می کنند، تلاش فراون می کنند و افراد فعالی نیز هستند.

کسانی که به رنگ سبز علاقه دارند، وفادار و مهربان هستند. تصور می شود که علاقمندان به رنگ سفید نیز مرتب و نیز منطقی باشند. آبی پوشان نیز شخصیت های پایدار و حساس دارند و افرادی هستند که ملاحظه دیگران را می کنند.

♻️ ۳- جویدن ناخن ها
بخش های مختلف بدن نیز می تواند خصوصیاتی را در مورد شخصیت شما برای دیگران آشکار کند. از آن جمله می توان به کشیدن موها، جویدن ناخن ها و آثاری بر روی پوست اشاره کرد. چنین نشانه هایی از صبر کم، خستگی، کسالت و عدم رضایت شما خبر می دهند.

مطالعه ای بر روی افرادی که ناخن های شان را می جوند این فرضیه را مطرح می سازد که در چنین افرادی تمایل به کمال گرایی وجود دارد البته مضطرب و عصبی نیز هستند.

♻️ ۴- کفش های تان
روانشناسان بر این باورند که با نگاه کردن به کفش های فردی می توانید او را قضاوت کنید. بر اساس مطالعات پژوهشگری به نام «عمری گیلات» از دانشگاه کانزاس، تنها با بررسی قیمت، شکل، رنگ و وضعیت کفش ها می توان تا ۹۰ درصد به وضعیت درآمد، تمایلات سیاسی، جنسیت و حتی سن افراد پی برد.

♻️ ۵- چشم های تان
بر اساس یکی از مطالعات علمی، افرادی که چشم های شان آبی است، عمدتا با دیگران توافق زیادی ندارند و در مقایسه با افرادی که چشم های تیره دارند، بیشتر در معرض اعتیاد به الکل قرار دارند.

یکی دیگر از نظریه هایی که در مورد چشم ها وجود دارد این است که افرادی که از نگاه کردن ممتد به چشمان دیگران پرهیز می کنند، از عدم کنترل مناسب بر خود برخوردار بوده و اراده ضعیفی نیز دارند.

♻️ ۶- وقت شناسی تان
مسلما زمانی که دیر به یک قرار مهم می رسید، تاثیر منفی را به جا خواهید گذاشت. این در حالی است که زود رسیدن به یک قرار می تواند نشانه ملاحظات شما در ارتباط با دیگران و ارج نهادن به زمان آنها باشد. همچنین از نظم و ترتیب فکری و انگیزه فردی نیز خبر می دهد.

♻️ ۷- نحوه دست دادن تان با دیگران
مطالعات نشان می دهد افرادی که با قدرت با دیگران دست می دهند، عمدتا دارای اعتماد به نفس فراوان هستند. این افراد در مقایسه با سایرین برونگراتر هستند و بیشتر به بیان احساسات خود می پردازند و افراد چندان آرامی نیز به شمار نمی روند.

از سوی دیگر کسانی که با قدرت اندکی دست می دهند، از اعتماد به نفس پایین تر برخوردارند و عمدتا به دنبال راحت ترین راه برای خروج از یک چالش هستند.

انواع علم

بدان که علوم غریبه بر پنج گونه است: اول آنها علم صناعت اکسیر است و آن علمی است به تبدیل قوی اجسام معدلیه بعضی ببعضی تا حاصل شود ذهب و فضه از باقی فلزات و آنرا کیمیا خوانند دوم علم طلسمات و آن علمی است که بدو دانسته می شود کیفیات تمزیج قوی فاعلیه عالیه بمنفعله ساقله تا فعلی غریب از آن حادث گردد وآنرا لیمیا گویند سوم علم تسخیرات و آن معرفت احوال سبعه سیاره است از حیث تصرف ایشان که فواعل علوی اند درقوابل سفلی و دعوات و خواتم وبخورات ایشان وتسخیر روحانیات وغرایم جنیان و معرفت اقداح و منادل و مثل آن و مسمی باشد به هیمیا چهارم علم خیالات وآن علمی است که بدان تصرف در خیالات می کنند و نتیجه اش احداث مثالات خیالیه است و انها در خارج موجود نیست و اینهم به سیمیا مشهور است پنجم علم شعبدات و دانستن آن قوی جواهر ارضیه است و آنرا ریمیا نام نهاده اند

کفاره گناهان

«بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند

اولین چیزی که گناهان انسان را می‌پوشاند، عقوبت ها، بلاها و مصائبی است که انسان در دنیا به آنها مبتلا می‌گردد.

عقوبت ها و بلاها دو دسته اند، دسته اول بلاهایی هستند که انسان در ایجاد و انتخاب آنها هیچ دخالتی ندارد؛  قطعاً با تحمل آنها گناهان انسان پاک می‌شود. دسته دوم بلاها و خطاهایی هستند که انسان به دست خود آنها را ایجاد می‌کند. خداوند تبارک و تعالی به فضل و کرم خود، این بلاهای خودساخته انسان را نیز کفاره گناهان او قرار می دهد.

قرآن می فرماید:«فَیَوْمَئِذٍ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ[1]= در آن روز هیچ انس و جنى از گناهش پرسیده نشود». برای این آیه تفسیرهای مختلفی بیان شده است که هر کدام به نوبه خود بخشی از حقیقت را بیان می‌کنند. امام رضا(علیه السلام) در تفسیر این آیه می‌فرماید:«اِنَّ مَن اِعتَقَدَ الحَق ثُمَّ اَذنَبَ وَ لَم یَتُوب فِی الدُنیا عُذِّبَ عَلَیهِ فِی البَرزَخ وَ یَخرُجُ یَومَ القیامَۀِ وَ لَیسَ لَهُ ذَنبٌ یُسئَلُ عَنه = کسی که به حق اعتقاد داشته باشد و گناهی کرده باشد که بدون توبه از دنیا برود، در قبر عذاب می‌شود تا گناهی برایش نمی ماند که روز قیامت از او سؤال کنند».

گاهی گناهانی انسان انجام می دهد که آثارِ آنها دامنگیرش شده و او را پاک می‌کند، یا توبه می‌کند و از گناه پاک می‌شود. اما بعضی گناهان آثاری دارند که به راحتی برطرف نمی‌شوند.

مثلاً شما آبروی یک نفر را بردید و از او معذرت­ خواهی می‌کنید، او هم شما را می‌بخشد. ولی این آبرو بردن تبعاتی دارد که به راحتی جمع نمی‌شود و گرفتاری ایجاد می‌کند. بخصوص که حق الناس است. آثار گناهِ که حق الناس است تا بعد از مرگ شخص باقی می‌ماند. شما توبه هم می‌کنی، ولی یک سلسله آثار دارد که نمی‌توانی جبرانش کنی. مثلاً از یک نفر به خاطر غیبتی که از او کردی یا تهمتی که به او زدی، معذرت­‌خواهی کردی، او هم حلال کرد. او دارد سهم خودش را حلال می‌کند. اما چه بسا با این غیبت و تهمت ارتباط عده زیادی را با این شخص قطع کرده‌ای؛ یا یک عده را نسبت به این شخص بدبین کرده‌ای؛ این را چگونه می‌شود جبران کرد؟ این قابل جبران نیست. ما باید از خدا بخواهیم که خدایا هیچ گناهی را برای ما باقی نگذار. هر طوری است ما در همین دنیا کفاره گناهانمان را بپردازیم.

گاهی گناهانی است که شخص آنها را اصلاً گناه نمی‌داند. یعنی خدا گناه می‌داند، قرآن گناه می‌داند، روایت گناه می‌داند، اما این شخص اصلاً اعتقادی به این که این گناه است، ندارد. پس توبه هم نمی‌کند. این خیلی خطرناک است. از این خطرناک‌تر گناهی نیست که انسان آن را گناه نداند و بگوید: این که چیزی نیست. با این توضیحات متوجه می شویم که گاهی بعضی از گناهان و یا آثار بعضی از گناهان برای انسان باقی می ماند و برای پاک شدن از این گناهان و آثار آنها، امام رضا (علیه‌السلام) حدیث مذکور را بیان فرمودند، برای این که بنده از این گناهان پاک شود در قبر عذاب می‌شود تا دیگر گناهی برایش نماند تا در قیامت از آن سوال شود.

پس یک تفسیر آیه «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ» طبق فرموده‌ی امام رضا علیه‌السلام این است که اینها معتقد به حق بودند و کافر نبودند. اما گناهی کردند و توبه نکردند. در قبر عذابش را دیدند و قبل از قیامت هم پاک شدند. پس گناهی نمانده که از آنها سؤال بشود. البته عرض کردم، این آیه تفاسیر دیگری هم دارد که موضوع بحث ما نیست.

بلا در جان و مالِ مؤمن، کفاره گناهان اوست

نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«لا یَزالُ البَلاءُ فی المؤمنِ والمؤمنةِ فی جَسَدِهِ ومالِهِ وولدِهِ حَتّى یَلقَى اللّه َ وما علَیهِ مِن خطیئةٍ[2] = زن و مـرد مـؤمن پـیوسته در جـان و مـال و فرزندشان گرفتار بلا مى شوند تا آن كه بدون گناه، خدا را دیدار كنند».

زن مؤمن و مرد مؤمن همیشه یک جایی چه در بدن و مال یا فرزند درگیری دارد. مثلاً آسیب و مریضی بدنی دارد. بعضی‌ها معلولیت دارند؛ بعضی‌ها یک بیماری ارثی دارند؛ یا گرفتاری‌های مالی دارند، مثلاً یک جا کم می‌آورد، بدهکار است، یک جا مالش را می‌برند، جایی ورشکسته می شود. یا اگر گرفتاری در بدن و مالش نباشد در فرزند گرفتاری دارد، فرزندش مریض می‌شود، یا اذیتش می‌کند، یا آسیبی می‌بیند که مؤمن دچار گرفتاری و غصه می‌شود. غیر از این سه مسئله، باز هم مسائلی هست که مؤمن به آن دچار می‌شود؛ مثل غم‌های بدون علت، یعنی یک دفعه بدون این که بداند چه اتفاقی افتاده، دلش می‌گیرد. حضرت می‌فرماید، این درگیری‌ها برای مؤمن آثاری دارد، یعنی آنها در قیامت خیلی ثروتمندند.

«حَتی یَلقَ الله وَ ما عَلَیهِ مِن خَطیئَۀ» یعنی این مصائب باعث می‌شود تا خدا را زیارت ‌کند در حالی که گناهی هم بر او نیست.

پس یکی از خیرهای تعلقات بخش حیوانی برای انسان همین است که اذیت شدن در این بخش ها برای ما کفاره گناه به حساب میآید. چون سه مورد بدن، فرزند و مال یا موردهایی مثل طلاق، شکست‌های عاطفی و عشقی در عشق‌های زمینی، غم های بدون علت، درگیری با ظلمه و پادشاهان و کفار، مشرکین و منافقین همه مربوط به بخش پایینی و حیوانی ماست.

بیماری ها کفاره ی گناهان است

ما نباید همیشه تفسیر منفی از بیماریها داشته باشیم. ضمن این که اسلام همیشه سفارش کرده که بهداشت را رعایت کنیم و به بدن مان آسیب نزنیم.

حتی در روایت داریم کسی که شب بیدار می ماند تا پول در بیاورد و به خاطر این مسئله چشمش اذیت می‌شود، لقمه‌­اش حرام است. چون روز می‌توانسته کار بکند، اما به خاطر حرص زیاد در شب از بدنش کار کشیده. البته کسانی که مجبورند شب کار باشند، استثناء هستند. مثلاً کارگر روز خوابیده و شب کار می‌کند. یا پلیس و پزشک یا افراد دیگری که شب کار هستند، عیبی ندارد. ولی روز باید استراحت بکنند. نباید به خاطر حریص بودن و قانع نبودن بیش از حد، به بدن فشار آورد.

سیدالشهدا(علیه السلام) فرمود:« در تمام مدت عمرتان با بدنتان پیشگیرانه برخورد کنید». پیشگیرانه یعنی اجازه ندهید که مریض بشوید. اگر واکسن قرار است بزنید، کوتاهی نکنید. کسی که در زدن واکسن برای خودش و دیگران کوتاهی می‌کند، گناه می‌کند. ورزش کنید، قبل از اینکه درگیر بشوید. مسواک بزن قبل از اینکه دندانت عفونت کند یا خراب شود. استحمام به موقع باشد، لباس ها را باید زود به زود عوض کرد و تمیز نگه داشت.

حال علی رغم همه این رعایت‌ها، اگر انسان مریض شد، به فرموده امام رضا علیه‌السلام «اَلْمَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهِیرٌ وَ رَحْمَةٌ وَ لِلْكَافِرِ تَعْذِیبٌ وَ لَعْنَةٌ وَ إِنَّ اَلْمَرَضَ لاَ یَزَالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتَّى لاَ یَكُونَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ= امام رضا علیه السلام فرمود: بیماری برای مومن پاك شدن و رحمت، و برای كافر عذاب و لعنت است. همانا بیماری از مومن زدوده نشود تا آنگاه كه همه گناهانش پاك شود و گناهی بر او باقی نماند».

حضرت فرمود:«مَلعونٌ مَلعونٌ کُلُ بدَنٍ لا یُصابُ فی کُلِ اَربَعینَ یَوما= لعنت بر آن بدن لعنت بر آن بدنی که هر چهل روز یکبار آسیب نمی‌بیند». خداوند کریمتر جوادتر و مهربانتر از آن است که اجازه بدهد چهل روز یک مؤمن با آلودگی بماند. هرطوری هست پاکش می‌کند. این رحمت الهی است که خداوند تبارک و تعالی نمی‌گذارد ما تولد مریض به برزخ داشته باشیم. خوب است که انسان خیلی دقت بکند که باقیات سیئات نداشته باشد، باقیات صالحات داشته باشد. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«اَلسُقمُ یَمحُ الذُنوب= بیماری گناهان را محو می‌کند».

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود:«اِذِ ابتَلا الله عَبداً اَسقَطَ عَنهُ مِنَ الذُنوبِ بِقَدر عِلَتِه[3]= هرگاه خداوند بنده اى را دردمند کند، به اندازه بیماریش گناهان او را مى زداید». پس این مژده بزرگی است. کسی غصه ­دار نشود که فلانی کوتاهی کرد، من مریض شدم.

نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«ساعاتُ الوَجَعِ، یُذهِبنَ ساعاتِ الخَطایا [4]= لحظه‌هاى درد، [آثار ] لحظه‌هاى گناه را از میان می‌برد». بنابراین از کارهای خوب این است که در هنگام درد کشیدن زیاد استغفار کنیم.

مگر من چقدر گناه کرده ام که این همه بیمار می شوم؟

حال که با توجه به روایات و احادیث فهمیدیم، ابتلا به مرض و بیماری کفاره گناهان است، افراد کم طاقت این سؤال را مطرح می‌کنند که مگر من چقدر گناه کرده‌ام که این همه بیمار می‌شوم؟

پاسخ این است که گاهی افراد در فهم گناه با مشکل روبرو هستند. می‌گوید، مگر من چقدر گناه دارم که این همه درد دارم. این همه مریضی دارم. این فکر خیلی خطرناک است. اول اینکه گناهان همیشه همین فحشاهای ظاهری نیستند. مثلاً می‌گوید: من که دزدی نکرده ام؛ هیزی هم که نکرده ام؛ حق کسی را هم نخورده ام.

گناهان باطنی هم هستند، مثل تکبر، خودبرتربینی، حسادت، علوّ، فخرفروشی، مسخره کردن دیگران، حساسیت، زودرنجی و عصبانیت که خیلی خطرناکند. در روایت داریم، اگر مریضی اخلاقی و اخلاق بد در کسی باشد و انسان با آن از دنیا برود، در قیامت چند قرن از قرن های آخرتی باید در جهنم باشد تا این بیماری اخلاقی او برطرف شود.

شیوه ی درمان گناهان در دنیا و آخرت

شیوه درمان رحمی و دنیایی، درمان بهداری است. اما وقتی به آخرت بکشد؛ درمان، بیمارستانی می شود. یعنی بیماری که در بهداری درمان می‌شود، سرپایی است و با درد کمتر و سریعتر. گاهی ممکن است تزریق یک واکسن باشد برای پیشگیری از بیماری. شیوه اسلام شیوه بهداری است. اصلاً اسلام با شیوه‌­های بیمارستانی موافق نیست. چون بیمارستان هم پردرد است و هم پرهزینه. وقت انسان در بیمارستان  زیاد گرفته می‌شود.

پیامبر رحمت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:«یک شب تب، کفاره ی یک سال گناه است». البته کفاره‌ی گناهی که انسان اصرار بر آن ندارد. یعنی لجبازی نمی‌کند. یا بگوید: من یکسال گناه می‌کنم با یک شب تب از بین می‌رود. این بی­‌ادبی و جسارت است.

حال این سؤال مطرح می‌شود که چگونه یک شب، معادل یک سال عمل می کند؟ همانگونه که علی(علیه السلام) می فرماید: «یک گناه توبه نکرده، در آخرت صد سال عذاب دارد». اما در اینجا فرماید: یکسال گناه در دنیا، یک شب عذاب دارد. چون دنیا خاصیت رحمی دارد.

روش جالب امام سجاد (علیه السلام) در عیادت مریض

«كان[علیُّ بنُ الحسینِ علیهما السلام] إذا رَأى المریضَ قد بَرِئَ قالَ لَهُ: لِیَهنِئْكَ الطُّهرُ ـ أی مِنَ الذُّنوبِ ـ فَاستَأْنِفِ العَمَلَ[5] = على بن الحسین علیه السلام هر گاه بیمارى را مى دید كه بهبود یافته است، به او مى فرمود: پاكى از گناهان مباركت باد! عمل [شایسته] را از نو آغاز كن».

ما هر وقت مریضی را می‌بینیم که شفا می‌یابد، می‌گوییم:«خدا را شکر که شفا گرفتید. الحمدلله که بهترین». کلمه الحمدلله هم که به زبان می‌آید، خودش عبادت است. کسی که کلمه الحمدلله را به زبان می‌آورد، برایش ثواب نوشته می‌شود. علاوه بر آن، خداوند برای کسی که حال بیمار را پرسیده و باعث شده او کلمه الحمدلله را به زبان بیاورد نیز ثواب می نویسد.

امام سجاد (علیه‌السلام) به بیماری که شفا پیدا کرده به خاطر پاک شدن از گناهانش تبریک می‌گفتند. سپس حضرت می فرماید، عمل را از سر بگیر. یعنی تو الان مثل فرزندی که از مادر متولد شده، پاک شده ای. از نو شروع کن. این باعث می‌شود که شیطان نتواند، ما را خیلی اذیت کند و گناهان‌مان را به رُخ مان بکشد و فکر کنیم که ما خیلی آلوده ایم، معصیت کاریم و ناامید شویم و به سوی خدا حرکت نکنیم. یا بگوییم:«من نمی‌توانم کارهای بزرگ بکنم؛ من نمی‌توانم یار امام زمان باشم؛ من نمی‌توانم با فاطمه زهرا محشور بشوم» اینها دروغ هایی است که شیطان به خاطر گناهان ما به ما تحمیل می‌کند.

گریه کردن و بیمار شدن کودکان، کفاره گناهان والدین است

والدین با گریه و بیمار شدن کودکان شان سختی زیادی می کشند که همین باعث پاک شدن آنها از گناه می گردد.

وجود مقدس امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:«فِی الْمَرَضِ یُصِیبُ الصَّبِیَّ فَقَالَ كَفَّارَةٌ لِوَالِدَیْه[6] = بیمار شدن كودكان، باعث پاكی پدر و مادر از گناهان می شود».

بچه آدم باید بچگی کند. بچه باید گریه بکند. در روایت فرمودند: گریه بچه در 12 ماه اول، توحید، شهادت به نبوت و استغفار برای والدین است. پس از گریه بچه ملول نشویم. گریه برای سلامتی بچه لازم است. ما فکر می‌کنیم اگر کودک گریه کرد باید زود برویم و هر طور شده او را ساکت کنیم. حضرت فرمود، اذیتی که انسان به خاطر مریضی فرزندش تحمل می کند، کفاره گناهانش است.

یا ممکن است انسان پدر و مادر پیر و مریضی داشته باشد، حرف‌های تلخی هم به آدم بزنند، یا حتی بعضی‌ها در اثر کهولت سن فراموشکار می شوند و حرف‌هایی به آدم بگویند که قلب آدم به درد بیاید. اما همه اینها قیمت دارند. حرف‌های تلخی که دیگران به انسان می گویند، شفای بیماری‌های انسان است.

پدرت مریض است و به خاطر مریضی اش، کلافه است، عصبی است، حرف‌های تلخی می‌زند. تا ساعت چهار تو را بیدار نگه داشته، مرتب گفته این کار را بکن آن کار را بکن! درست است که اینها به نفس سخت می‌گذرد، اما تو را به حق تعالی نزدیک می‌‌کند. به تو درجات می‌دهند و داری پاک می‌شوی.

بعضی‌ها خیلی زیرکند، خودشان به استقبال مریضداری می‌روند، با وجودی که وظیفه‌­اش نیست. مثلاً دختر عمو، عمو، خاله­، دایی­ است، خودش با مهربانی به مراقبت و پرستاری از آنها می‌رود و حتی شب بیدار می‌ماند.

بعضی‌ها هم از مسئولیت‌های زندگی شانه خالی می‌کنند. از تعهداتی که به همسر و فرزندشان دارند، فرار می‌کنند. پیامبر فرمود:«مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَیِعَ مَن یَعول= ملعون است ملعون است کسی که خانواده خودش را ضایع می‌کند». گاهی افراد آگاهانه می‌دانند، همسرشان در سختی است و نیاز به کمک دارد و به کمک آنها نمی روند.  

استاد ما می‌فرمود سخت‌ترین کارها در زندگی زن‌­داری و شوهرداری است. فرمود، مؤمن وقتی می‌خواهد نماز بخواند، زن آدم نباید سین بسم الله­‌اش را بشنود، یعنی برای همسرت نباید مزاحمت درست کنی.

بعضی‌ها برای پدر مادر، همسر و فرزندشان کلاس می‌گذارند که اینها الان در شأن ما نیستند، فکر می‌کنند که  خیلی رشد کرده اند، به همین دلیل آنها را طرد می کنند.

شخصی به حضرت صادق (علیه‌السلام) گفت: مگر می‌شود، این حس بالاخره در ما ایجاد می‌شود که من مؤمنم، او فاسق است. چطور خودم را بهتر از او ندانم. من مؤمنم و عبادت می‌کنم، طهارت دارم، گناه نمی‌کنم، اما فلانی فاسق و غرق گناه است. حضرت فرمود:«هَیهات هَیهات» اینطوری فکر نکن، تو از کجا می‌دانی، ممکن است خدا تو را به گناهانت عذاب ‌کند و او را ببخشد. سپس حضرت داستان ساحران فرعون را بیان می‌کند که در مردم انحراف ایجاد کرده بودند و جزء پایه‌­ها و ستون‌های حکومت فرعون بودند. ولی وقتی فهمیدند، موسی حق است، توبه کردند و پایش ایستادند. شکنجه هم شدند ولی مؤمن ایستادند و مؤمن و شهید از دنیا رفتند. همین که فکر می‌کنم از کسی بهترم خودش یک اخلاق زشت است.

علاوه بر بیماری، اشک و خضوع نیز گناهان را می پوشاند

نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در پاسخ به سئوال مردی فرمود:«لما سأله رجل: ماالذی یمحو عن الخطایا؟: الدموع و الخضوع و الأمراض؛ حضرت در پاسخ مردی که پرسید: چه چیز گناهان مرا پاک می کند؟ فرمودند: اشک ها، خضوع و بیماریها».

شما هر چقدر پیش پدر، مادرت، کسی که ذوالحقوق است، پیش همنوعان خودت، آدم مؤدب و با تواضعی باشی و خودت را کوچک کنی، به همان مقدار که کوچک می‌شوی، پیش خدا بالا می‌روی و گناهانت هم آمرزیده می‌شود. انسان باید کوچکی و فروتنی داشته باشد، خودبرتربین نباشد و با نخوت برخورد نکند.

گریه‌­هایی که انسان دارد. بالاخره در جاهایی، کارهایی یا حادثه ای، دردسر و مشکلی یا مرگ کسی انسان اشک می‌ریزد که این اشک ها کفاره و پاک کننده گناهان است. مریضی ها هم همینطور.

«غم» از کفارات گناه است

یکی از کفارات غم است. اساساً غم شایسته‌ی مؤمن نیست. هر گاه مؤمن غمگین می‌شود، برایش خیرات و برکات به همراه دارد. قرآن علامت مؤمن را شادی و آرامش معرفی می‌کند. میزان ایمان هر کس به اندازه‌ی شادی و آرامشش بستگی دارد. مؤمن وقتی دچار غمی می‌شود، این غم پیام دوست است. پیام خداست. غم می‌آید که انسان را پاک کند. بنابراین مؤمن در چنبره غم گرفتار نمی شود تا موجب افسردگی او گردد.  

امام کاظم(علیه‌السلام) حضرت می‌فرماید: «مَن اِغتَمَ کانَ لِلغَمِ اَهلا = کسی که غمگین می‌شود، لیاقتش همین است».

غم برای مؤمن مثل لجن می‌ماند. در لجن افتادن هیچ اشکالی ندارد، اما در لجن ماندن خیلی اشکال دارد. مؤمن در چنبره غم نمی‌افتد.

عده‌ای از افراد غم‌­پرورند. دائماً دوست دارند غمگین باشند، همیشه غصه بخورند، خوششان می‌آید همیشه یک موضوعی برای نگرانی داشته باشند. مثل وسواسی‌هایی که دوست دارند واسواس‌شان را حفظ کنند. هر چه قواعد هم برای شان آموزش بدهید، هیچ فایده ای ندارد. برای کسی که می فهمد غم قرار است برایش چه خواصی داشته باشد و این تلخی چقدر شیرینی دارد، غم را جدی نمی‌‌گیرد. غم برای او مثل داروی تلخی می ماند که تلخی آن را به خاطر شیرینی که در پی دارد، با خوشحالی تحمل می کند. مثلاً پدر یا مادرش فوت شده؛ یا عزیزانش تصادف کرده اند؛ یا طلاقی اتفاق افتاده؛ گرفتاری ایجاد شده، تلخی اینها هست، ولی در درون آرامش دارد. مثل اقیانوس است. تمام موج ها روی اقیانوس است، ولی زیر کاملاً آرام است و کاملاً انبساط و شادی و قرار دارد. راضی است و خدا را شکر می کند.

چهل قانون عشق

اول – کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می بریم، همچون آینه ایست که خود را در آن می بینیم. هنگامی که نام خدا را می شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم آور به ذهنت بیاید به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر می بری. اما اگر هنگامی که نام خدا را می شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، بدین معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.

دوم – پیمودن راه حق کار دل است نه کار عقل. راهنمایت همیشه دلت باشد نه سری که بالای شانه هایت است. از کسانی باش که به نفس خود آگاهند، نه از کسانی که نفس خود را نادیده می گیرند.

سوم – قرآن را می توان در چهار سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطنِ بطن است. سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی گنجد.

چهارم – صفات خدا را می توانی در هر ذره کائنات بیابی. چون او نه در مسجد و کلیسا و دیر و صومعه، بلکه هر آن همه جا هست. همانطور که کسی نیست که او را دیده و زنده مانده باشد، کسی هم نیست که او را دیده و مرده باشد. هر که او را بیابد تا ابد نزدش می ماند.

پنجم – کیمیای عقل با کیمیای عشق فرق دارد. عقل محتاط است. ترسان و لرزان گام بر می دارد. با خودش می گوید: «مراقب باش آسیبی نبینی.» اما مگر عشق اینطور است؟ تنها چیزی که عشق می گوید این است: «خودت را رها کن. بگذار برود!» عقل به آسانی خراب نمی شود. عشق اما خودش را ویران می کند. گنج ها و خزانه ها هم در دل ویرانه ها یافت می شود، پس هرچه هست در دل خراب است!

ششم – اکثر درگیری ها، پیش داوری ها و دشمنی های این دنیا از زبان منشأ می گیرد. تو خودت باش و به کلمه ها زیاد بها نده. در دیار عشق زبان حکم نمی راند. عاشق بی زبان است.

هفتم – در این زندگانی اگر تک و تنها در گوشه ی انزوا بمانی و فقط پژواک صدای خود را بشنوی، نمی توانی حقیقت را کشف کنی، فقط در آینه ی انسانی دیگر است که می توانی خودت را کامل ببینی.

هشتم – هیچ گاه نومید مشو. اگر همه درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام او کوره راهی مخفی را که از چشم همه پنهان مانده، به رویت باز می کند. حتی اگر هم اکنون قادر به دیدنش نباشی، بدان که در پس گذرگاه های دشوار باغ های بهشتی قرار دارد. شکر کن! پس از رسیدن به خواسته ات شکر کردن آسان است. صوفی آن است که حتی وقتی خواسته اش محقق نشده، شکر گوید.

نهم – صبر کردن به معنای ماندن و انتظار کشیدن نیست. به معنای آینده نگر بودن است. صبر چیست؟ به تیغ نگریستن و گل را پیش چشم مجسم کردن است، به شب نگریستن و روز را در خیال دیدن است. عاشقانِ خدا صبر را همچون شهد شیرین به کام می کشند و هضم می کنند. می دانند زمان لازم است تا هلال ماه به بدر کامل بدل شود.

دهم – به هر سو که می خواهی – شرق، غرب، شمال یا جنوب – برو، اما هر سفری که آغاز می کنی سیاحتی به درون خود بدان! آنکه به درون خود سفر می کند، سرانجام ارض را طی می کند.

یازدهم – قابله می داند که زایمان بی درد نمی شود. برای آنکه “تو”یی نو و تازه از تو ظهور کند باید برای تحمل سختی ها و دردها آماده باشی.

دوازدهم – عشق سفر است. مسافر این سفر چه بخواهد چه نخواهد، از سر تا پا عوض می شود. کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند.

سیزدهم – در این دنیا بیش از ستاره های آسمان،مرشدنما و شیخ نما هست. مرشد حقیقی آن است که تو را به دیدن درون خودت و کشف کردن زیبایی های باطنت رهنمون می شود. نه آن که به مریدپروری مشغول شود.

چهاردهم – به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو. بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو. نگران این نباش که زندگی ات زیر و رو شود. از کجا معلوم زیر زندگی ات بهتر از رویش نباشد.

پانزدهم – خدا هر لحظه در حال کامل کردنِ ماست، چه از درون و چه از بیرون. هر کدام ما اثر هنریِ ناتمامی است. هر حادثه ای که تجربه می کنیم، هر مخاطره ای که پشت سر می گذاریم، برای رفع نواقصمان طرح ریزی شده است. پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است.

شانزدهم – خدا بی نقص و کامل است، او را دوست داشتن آسان است. دشوار آن است که انسان فانی را با خطا و صوابش دوست داشته باشی. فراموش نکن که انسان هر چیزی را فقط تا آن حد که دوستش دارد، می تواند بشناسد. پس تا دیگری را حقیقتا در آغوش نکشی، تا آفریده را به خاطر آفریدگار دوست نداشته باشی، نه به قدر کافی ممکن است بدانی، نه به قدر کافی ممکن است دوست داشته باشی.

هفدهم – آلودگی اصلی نه در بیرون و در ظاهر، بلکه در درون و دل است. لکه طاهری هر قدر هم بد به نظر بیاید، با شستن پاک می شود، با آب تمیز می شود. تنها کثافتی که با شستن پاک نمی شود حسد و خباثت باطنی است که قلب را مثل پیه در میان می گیرد.

هجدهم – تمام کائنات با همه لایه ها و با همه بغرنجی اش در درون انسان پنهان است. شیطان مخلوقی ترسناک نیست که بیرون از ما در پی فریب دادنمان باشد، بلکه صدایی است در درونِ خودمان. در خودت دنبال شیطان بگرد، نه در بیرون و در دیگران. و فراموش نکن هر که نفسش را بشناسد، پروردگارش را شناخته است. انسانی که نه به دیگران، بلکه به خود بپردازد، سرانجام پاداشش شناخت آفریدگار است.

نوزدهم – اگر چشم انتظار احترام و توجه و محبت دیگرانی، ابتدا این ها را به خودت بدهکاری. کسی که خودش را دوست نداشته باشد ممکن نیست دیگران دوستش داشته باشند. خودت را که دوست داشته باشی، اگر دنیا پر از خار هم بشود، نومید نشو، چون به زودی خارها گل می شود.

بیستم – اندیشیدن به پایانِ راه کاری بیهوده است. وظیفه تو فقط اندیشیدن به نخستین گامی است که بر می داری. ادامه اش خود به خود می آید.

بیست و یکم – به هر کدام ما صفاتی جدا گانه عطا شده است. اگر خدا می خواست همه عینا مثل هم باشند، بدون شک همه را مثل هم می آفرید. محترم نشمردن اختلاف ها و تحمیل عقاید صحیح خود به دیگران بی احترامی است نسبت به نظام مقدس خدا.

بیست و دوم – عاشق حقیقی خدا وارد میخانه که بشود، آنجا برایش نمازخانه می شود. اما آدم دائم الخمر وارد نمازخانه هم که بشود، آن جا برایش میخانه می شود. در این دنیا هر کاری که بکنیم، مهم نیتمان است، نه صورتمان.

بیست و سوم – زندگی اسباب بازی پر زرق و برقی است که به امانت به ما سپرده اند. بعضی ها اسباب بازی را آن قدر جدی می گیرند که به خاطرش می گریند و پریشان می شوند. بعضی ها هم همین که اسباب بازی را به دست می گیرند کمی با آن بازی می کنند و بعد می شکنندش و می اندازندش دور. یا زیاده بهایش می دهیم یا بهایش را نمی دانیم. از زیاده روی بپرهیز. صوفی نه افراط می کند و نه تفریط. صوفی همیشه میانه را بر می گزیند.

بیست و چهارم – حال که انسان اشرف مخلوقات است، باید در هر گام به خاطر داشته باشد که خلیفه ی خدا بر زمین است و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد. انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود، باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمئن رفتار کند.

بیست و پنجم – فقط در آینده دنبال بهشت و جهنم نگرد. هرگاه بتوانیم یکی را بدون چشمداشت و حساب و کتاب و معامله دوست داشته باشیم، در اصل در بهشتیم. هرگاه با یکی منازعه کنیم و به نفرت و حسد و کین آلوده شویم، با سر به جهنم افتاده ایم.

بیست و ششم – کائنات وجودی واحد است. همه چیز و همه کس با نخی نامرئی به هم بسته اند. مبادا آه کسی را برآوری؛ مبادا دیگری را، به خصوص اگر از تو ضعیف تر باشد، بیازاری. فراموش نکن اندوه آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسان ها را اندوهگین کند . و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند.

بیست و هفتم – این دنیا به کوه می ماند، هر فریادی که بزنی، پژواک همان را میشنوی. اگر سخنی خیر از دهانت برآید، سخنی خیر پژواک می یابد. اگر سخنی شر بر زبان برانی، همان شر به سراغت می آید. پس هر که درباره ات سخنی زشت بر زبان راند، تو چهل شبانه روز درباره آن انسان سخن نیکو بگو. در پایان چهلمین روز می بینی همه چیز عوض شده. اگر دلت دگرگون شود، دنیا دگرگون می شود.

بیست و هشتم – گذشته مهی است که روی ذهنمان را پوشانده. آینده نیز پس پرده خیال است. نه آینده مان مشخص است، نه گذشته مان را می توانیم عوض کنیم. صوفی همیشه حقیقت زمان حال را در می یابد.

بیست و نهم – تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده. به همین سبب این که انسان گردن خم کند و بگوید: «چه کنم، تقدیرم اینبوده»، نشانه جهالت است. تقدیر همه راه نیست، فقط تا سر دو راهی هاست. گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی در دست مسافر است. پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آن.

سی ام – صوفی حقیقی آن است که اگر دیگران سرزنشش کنند، عیبش بجویند، بدش بگویند، حتی به او افترا ببندند، دهانش را بسته نگه دارد و درباره کسی حتی یک کلمه حرف ناشایست نزند. صوفی عیب را نمی بیند، عیب را می پوشاند.

سی و یکم – برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مثل مخمل داشت. هر انسانی به شکلی نرم شدن را فرا می گیرد. بعضی ها حادثه ای را پشت سر می گذراند، بعضی ها مرضی کشنده را؛ بعضی ها درد فراق می کشند، بعضی ها درد از دست دادن مال… همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر می گذاریم، بلاهایی که فرصتی فراهم می آورند برای نرم کردن سختی های قلب. بعضی هایمان حکمت این بلایا را درک می کنیم و نرم می شویم، بعضی هایمان اما افسوس که سخت تر از پیش می شویم.

سی و دوم – همه پرده های میانتان را یکی یکی بردار تا بتوانی با عشقی خالص به خدا بپیوندی. قواعدی داشته باش، اما از قواعدت برای راندن دیگران یا داوری درباره شان استفاده نکن. به ویژه از بت ها بپرهیز، ای دوست. و مراقب باش از راستی هایت بت نسازی! ایمانت بزرگ باشد، اما با ایمانت در پی بزرگی مباش!

سی و سوم – در این دنیا که همه می کوشند چیزی شوند، تو “هیچ” شو. مقصدت فنا باشد. انسان باید مثل گلدان باشد. همان طور که در گلدان نه شکل ظاهر، بلکه خلا درون مهم است، در انسان نیز نه ظن منیت، بلکه معرفت هیچ بودن اهمیت دارد.

سی و چهارم – تسلیم شدن در برابر حق نه ضعف است نه انفعال. برعکس، چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حد اعلی. انسان تسلیم شده سرگردانی در میان موج ها و گرداب ها را رها می کند و در سرزمینی امن زندگی می کند.

سی و پنجم – در این زندگی فقط با تضادهاست که می توانیم پیش برویم. مومن با منکر درونش آشنا شود، ملحد با مومن درونش. شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد پله پله پیش می رود. و فقط تا حدی که تضادها را پذیرفته، بالغ می شود.

سی و ششم – از حیله و دسیسه نترس. اگر کسانی دامی برایت بگسترانند تا صدمه ای به تو بزنند، خدا هم برای آنان دام می گسترد. چاه کن اول خودش ته چاه است. این نظام بر جزا استوار است. نه یک ذره خیر بی جزا می ماند، نه یک ذره شر. تا او نخواهد برگی از درخت نمی افتد. فقط به این ایمان بیاور.

سی و هفتم – ساعتی دقیق تر از ساعت خدا نیست. آن قدر دقیق است که در سایه اش همه چیز سر موقعش اتفاق می افتد. نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر. برای هر انسانی یک زمان عاشق شدن هست، یک زمان مردن.

سی و هشتم – برای عوض کردن زندگیمان، برای تغییردادن خودمان هیچگاه دیر نیست. هر چند سال که داشته باشیم، هر گونه که زندگی کرده باشیم، هر اتفاقی که از سر گذرانده باشیم، باز هم نو شدن ممکن است. حتی اگر یک روزمان درست مثل روز قبلش باشد، باید افسوس بخوریم. باید در هر لحظه و در هر نفسی نو شد. برای رسیدن به زندگی نو باید پیش از مرگ مُرد.

سی و نهم – حتی اگر نقطه ها مدام عوض شوند، کل همان است. به جای دزدی که از این دنیا می رود، دزدی دیگر به دنیا می آید. جای هر انسان درستکاری را انسانی درستکار می گیرد. کل هیچگاه دچار خلل نمی شود، همه چیز سرجایش می ماند، در مرکزش… هیچ چیز هم از امروز تا فردا به یک شکل نمی ماند، تغییر می کند. به جای هر صوفی ای که می میرد، صوفی ای دیگر می زاید.

چهلم – عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت ها تفاوت می زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش.

معصیت کار

خداوند رزق و روزی را می دهد، ولی به خاطر اینکه ما بلد نیستیم آن را چگونه مصرف و اداره کنیم و یا چطوری نگه داریم و چطوری به آن برکت بدهیم، ضایعش می‌کنیم. (این مباحث را در بحث رسالت خانواده حدود 20 جلسه بیان کرده ایم). وقت نمی گذاریم تا مهارتهای اقتصادی را یاد بگیریم، مهارت برطرف کردن آسیب مالی را نمی دانیم. راه های برکت و زیادشدن سرمایه را بلد نیستیم.

یکی از این راه ها پرداخت خمس و زکات است. شخصی که خمس و زکات نمی دهد و یا کسب حلال ندارد و با دزدی و راه های خلاف پولدار می شود، این خیر و برکت در زندگی اش نیست. این عذابی است که خدا به او می‌دهد، یعنی بوسیله افزایش مال، شکنجه‌­اش می کند، حرص و جوشش را زیاد می کند، ترس و اضطراب هایش را بالا می برد. یا کسی که بهداشت را رعایت نمی‌کند و در اثر سهل انگاری مریض می‌شود. یا جرم هایی را مرتکب می شود، هر کدام از این افراد اضطراب ها و ترس های خاص خودشان را دارند. اینگونه نیست که ما بگوییم هر کس بیمار شد یا هر کس مشکل مالی داشت و یا هر کس که ورشکسته شد، پس او محبوب خداست.

ما در دین دستور داریم که همیشه از خدا طول عمر، سلامتی، آسایش و برکت مال بخواهید و خودتان هم برای کسب اینها تلاش کنید. این تلاش هم عبادت محسوب می شود. حال با وجود دعا و تلاش و زحمت، اگر آسیب هایی به شما رسید، مثلاً مریض شدید، مشکل مالی پیدا کردید، ورشکست شدید، کسی حق تان را خورد و شما دچار ترس و اضطراب شدید، اینها بد نیست.

هر چند، خدا آنقدر مهربان است که اگر ما از روی جهالت دچار درد سر و آسیبی شویم و بلاهایی سرمان بیاید، خدای مهربان آن را به عنوان کفاره از ما می پذیرد.

اسلام طرفدار مرض، ورشکستگی اقتصادی، فقر یا عدم امنیت نیست. ولی اگر هر یک از اینها پیش آمد، خداوند آن را پای انسان حساب می کند.

برحذر باش از زمانی که بلایی در زندگی ات نیست

کسی که اهل گناه است، اگر همیشه در عافیت باشد، باید از این وضع خود بترسد. زیرا علی (علیه‌السلام) فرمود:«یابنَ آدمَ، إذا رَأیتَ ربَّكَ سبحانَهُ یُتابِعُ علَیكَ نِعمَهُ و أنتَ تَعصیهِ فاحذَرْهُ[1]= اى فرزند آدم! هرگاه دیدى كه گناه مى كنى و با این حال پروردگار پاك نعمت هایش را پیاپى به تو ارزانى مى دارد، از او برحذر باش».

اما اگر دیدید هر از گاهی دچار بلایی می شوید، خدا را شکر کنید. زیرا این یعنی خدا شما را رها نکرده و بلاها برای شما ذخیره آخرت هستند. البته فراموش نشود که بعضی از این بلاها خودساخته و در اثر نادانی خودِ انسان برای او  ایجاد می شود که کاری به اینها نداریم. مثلاً کسی که آدم خشمگین و عصبانی است و ناراحتی و غصه دارد، این ناراحتی به خاطر عصبانیت اوست. یا کسی که حسود است، ناراحتی و غصه هایش به خاطر حسادت اوست. فردی که بخیل است و نه خودش استفاده می‌کند و نه به دیگران می‌دهد و به خودش فقر می دهد، سختی که می کشد به خاطر بخل اوست. کسی که ظالم است و به خاطر ظلمش ناراحتی دارد و اعصابش به هم می‌ریزد،  این غصه‌ها برای چنین افرادی کفاره نیستند. علاوه بر این سختی ها و غصه‌هایی که به خود می‌دهند، برای آخرت هم عذاب ذخیره می‌کنند. مثلاً من افکار بیهوده دارم، وسواس و اضطراب دارم، حساس و زودرنجم و تا کسی حرفی می‌زند به من بر می‌خورد، اینها نه تنها اجری ندارند، بلکه عامل عذاب قبر هم هستند. حال اگر کوتاهی کردم و مریض شدم و دردی کشیدم، این درد خوب است، به شرطی که طلبکار از خدا نباشیم و گردن خدا نیندازیم. اما سختی‌ها و مشکلاتی که ما در ایجاد آنها دخالتی نداشته ایم و مقصر نبوده ایم، نعمت هستند.  پس ما باید خوب دقت کنیم تا معنی بلا را درست بفهمیم.

ترس ها کفاره گناهانند

بعضی از ترس‌ها کفاره گناه هستند. قرآن می‌فرماید:«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ = گاهی با ترس هایی شما را امتحان می‌کنیم».

در جلسه قبل روایتی از پیامبر گرامی خواندیم که اگر مؤمن مرتکب گناهی بشود، اول خداوند به فقر دچارش می‌کند و اگر کفاره‌­اش نشود، به مریضی و اگر بیماری کفاره‌­اش نشود، به ترس دچارش می کند.  

ترس از دشمن، ترس از حوادث طبیعی و ترس از ظلم بندگان خدا، این ترسها برای انسان کفاره گناهان هستند. مثلاً فردی پدری ظالم؛ شوهر ظالم؛ یا زن بداخلاقی دارد؛ ترسها و اضطراب هایی که از آنها می‌آید، کفاره هستند. اگر اینها کفاره گناهانش نشدند، حضرت فرمود، موقع مردن به او سخت گرفته می‌شود تا همه گناهانش در آن فشار مردن از بین برود. سپس «فَیَأمُروا بِهِ اِلَی الجَنَّۀ= دستور می‌دهد که او را به بهشت ببرند»، خیلی زیباست که خدا دستور میدهد او را به بهشت ببرند. شخص در تمام دنیایش دنیای تلخی داشته، دنیایش سراسر گرفتاری بوده، موقع مردن هم سختی کشیده و حالا همه آنها کفاره گناهانش شده و او پاک پاک به بهشت میرود.

مریض داری تو را بهشتی می کند

اگر کسی در منزل، یک بیمار یا معلول را نگهداری و پذیرایی کند خدا او را به بهشت می برد.

اگر کسی در منزل، مادر زن، مادر شوهر یا پدر زن و پدر شوهر یا پدر و مادر پیری دارد و یا فرزند معلولی دارد، اگر حوصله پذیرایی و مریضداری از او را نداشته باشد، این خیلی بد است. اما کسی که حوصله کند و از این بیمار پذیرایی کند، در حقیقت خود را برای بهشت خداوند آماده می‌کند. یعنی خداوند تبارک و تعالی همین مقدار پذیرایی و زحمتی را که تو در مریضداری و مراقبت از او تحمل می‌کنی، کفاره گناهان تو قرار می‌دهد و چندین برابر آن به تو اجر می‌دهد. زیرا مریضداری نزد خداوند اجر دارد. فرزندت مریض میشود؛ شوهرت، زنت، خواهرت، دوستت مریض می‌شود و تو مریضداری می‌کنی و به او سر می‌زنی و به خاطر مریضی او به غصه و سختی می‌افتی، این کار تو پیش خداوند خیلی عظمت دارد. یک زمان می‌بینی یک بچه معلول یا یک آدم مریض در خانه همه اعضای خانه را با خودش به بهشت می برد.

مژده ای که علی (علیهالسلام) به ما می دهند

حضرت علی (علیه‌السلام) مژده خوبی به دوستان اهل بیت و شیعیان اهل بیت دادند. حضرت ضرر مالی و آزار و اذیتی که از جانب فرزند به انسان می رسد را کفاره گناه بیان کردند.

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) این گونه فرمودند:«ما مِنَ‌ الشِّیعةِ عَبدٌ یُقارِفُ أمراً نَهَینا عَنهُ فیَموتُ حتّى یُبتَلى ببَلِیّةٍ تُمَحَّصُ بها ذنوبُهُ، إمّا فی مالٍ، وإمّا فی ولدٍ، وإمّا فی نفسِهِ، حتّى یَلقَى اللّه َ عز و جل وما لَهُ ذنبٌ ، وإنّه لَیَبقى علَیهِ الشیءُ مِن ذنوبهِ فَیُشَدَّدُ بهِ علَیهِ عِندَ مَوتِه[2] = هریك از شیعیان ما كارى را كه ما نهى كرده ایم مرتكب شود، پیش از آن كه بمیرد، به مال یا فرزند و یا به خودش بلایى می‌رسد كه به سبب آن، گناهانش پاك می‌شود و خداوند عز و جل را بدون گناه دیدار می‌كند. اگر چیزى از گناهانش هنوز باقى مانده باشد، در هنگام مردن بسختى جان می دهد».

مثلاً فردی دختر خیلی خوبی دارد و یک داماد بدجنس نصیبش می‌شود که دخترش را اذیت می‌کند. دختران پیامبر از بس ضرب و شتم می‌شدند، بعضا زیر دست دامادهایش کشته شدند. یا کسی پسر خیلی خوبی دارد که گرفتار عروس بدجنسی می شود.

بنابراین، هیچ حادثه‌­ای در زندگی نیست، مگر اینکه خیرات و برکاتی برای انسان دارد، خیلی دنبال این نباشیم که ببینیم چرا بعضی‌ها هیچ سختی و مشکل و مریضی ندارند و خیلی خوش به حالشان است. خیلی حسرت زندگی دیگران را نباید خورد. اگر کسی حسرت زندگی دیگری را بخورد، در واقع به خداوند تبارک و تعالی سوء ظن داشته؛ انگار خدای خودش را باور ندارد و از او شاکر و راضی نیست.

«وَ اِن ما فی نَفسِه= در مورد خودش با مشکل روبرو می‌شود». مثلاً گرفتار مشکل جسمی یا روحی می‌شود؛ یا گرفتاری های زیادی دارد؛ فشار روحی دارد؛ کسی غیبتش را می‌کند؛ کسی مسخره‌­اش می‌کند؛ کسی توهینی به او می‌کند؛ کسی محلش نمی‌گذارد؛ ظلمی در حقش می‌کند؛ مریض می‌شود؛ حتی در روایت داریم ممکن است خداوند غم بدون علت بفرستد و یکدفعه دل انسان بگیرد، می‌فرماید اینها کفاره گناهان است.

با چه خدای خوبی روبرو هستیم. چه زندگی خوبی و چه دنیای با معنی ای داریم که بلاها و سختی‌هایش هم شیرین است.

مشکلات و بلاها مال بدن و جنبه حیوانی ماست. مهم، جنبه الهی ماست که باید آسیب نبیند. برای همین است که مومنین می گویند: خدایا! مصیبت ما را در دینمان قرار مده. اما بعضی ها وقتی در بخش حیوانی شان بلا می آید، این بلا را به بخش انسانیت شان سرایت می دهند و انسانیت شان را آلوده می کنند این ظلم است و واقعاً بی­ انصافی در حق خودمان است.

عده‌ی دیگر اگر در بخش حیوانیت و دنیایی شان آسیبی می‌بینند، اجازه نمی‌دهند بخش انسانی شان کوچکترین غصه‌­ای بخورد. از این رو شخصیت اصلی این آدم همیشه شاد است و آرامش دارد.

خطرناکترین لحظه زندگی انسان، لحظه‌­ای است که انسان از دنیا می‌رود. چون این لحظه چگونگی مراحل و لحظه های بعدی را تعیین می‌کند. چون در لحظه وفات، انسان تحت تولد است. بعد از وفات قبل از این که انسان به برزخ برود، او را پیش خدا می برند. این لحظه، هم خیلی باشکوه است و هم خیلی خطرناک. چون اگر انسان با معصیت و آلودگی و با باطن کثیف و حیوانی پیش خدا برود، این صحنه خیلی تلخ و خطرناک است. یعنی شخص به صورت یک حیوان، سگ، خوک و میمون پیش خدا حاضر می شود، این خیلی شرم آور است. اینجاست که انسان قدر بلاهای زندگی را می داند. هر گناهی که داشته در دنیا به عقوبتش رسیده است. وقتی با این چیزها پاک نشود، حضرت می فرماید: پس هنگام مرگ به او سخت گرفته می شود.

«فردوس» کاملترین و زیباترین بهشتِ خداوند، مال چه کسانی است؟

«بهشت فردوس» بالاترین، کاملترین و زیباترین بهشت است. خداوند می فرماید من فردوس را بر همه انبیاء پیغمبران حرام و ممنوع کردم. تا اینکه اول تو ای پیامبر! و علی و شیعیان تان بروید. انسان از انتساب به امیرالمؤمنین سرشار از شادی می شود.

نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله عن جَبرئیلَ علیه السلام عنِ اللّه ِ عزّ و جلّ: یا محمّدُ، إنّنی حَظَرتُ الفِردَوسَ على جمیعِ النبیِّینَ حتّى تَدخُلَها أنتَ و علیٌّ وشیعَتُكُما، إلاّ مَنِ اقتَرَفَ مِنهُم كبیرةً، فإنّی أبلُوهُ فی مالِهِ أو بخوفٍ من سُلطانِهِ حَتَّى تَلقاهُ الملائكةُ بالرَّوحِ و الرَّیحانِ و أنا علَیهِ غیرُ غَضبانَ، فیكونَ ذلكَ حِلاًّ لِما كانَ مِنهُ = پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از قول جبرئیل علیه‌السلام فرمود: خداوند عزّ و جلّ فرمود: اى محمّد! من ورود به بهشت را بر همه پیامبران ممنوع كرده‌ام، تا تو و على و پیروانتان وارد آن شوید، مگر آن كس از پیروانتان كه گناه كبیره اى مرتكب شود؛ در این صورت او را به بلایى در اموالش یا ترس از سلطان گرفتار می كنم، تا آن كه فرشتگان با بشارت و شادمانى استقبالش كنند و من از او در خشم نباشم و این همه براى رهایى از گناهى باشد كه از او سر زده بود».

پس همیشه از خدا بهشت «فردوس» را بخواهید، چون «فردوس» بالاترین، کاملترین و زیباترین بهشت است. خداوند می فرماید من فردوس را بر همه انبیاء پیغمبران حرام و ممنوع کردم. تا اینکه اول تو و علی و شیعیان تان بروید. در اینجا آدم از انتساب به امیرالمؤمنین سرشار از شادی می شود.

حضرت فرمود، همه به بهشت می روند، مگر آنهایی که گناه کبیره انجام داده اند. در این صورت «فَاِنّی اَبلُوهُ فی ماله» چون گناه کبیره کرده، پس در مالش برای او گرفتاری ایجاد می کنم تا گناهانش پاک شود. بلا همیشه به بخش حیوانی و حیوانیت انسان فشار می آورد. بلا برای بخش انسانی و حقیقی انسان نیست.

اگر با وجود بلا و سختی بازهم گناهی برایشان باقی ماند، پس به ترس از حاکم مبتلا خواهند شد، «اَو بِخَوفٍ مِن سُلطانِهِ» از ظالمین و سلاطین به ترس می افتند. حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) از ترس سلاطین چند سال مخفی زندگی کرد.

هرگاه با عواملی که بیان شد گناهان او پاک شود، فرشتگان با بشارت و شادی به ملاقاتش می آیند و می گویند این همان شخصی بود که گناه کبیره کرده بود. اما اکنون خداوند از آنها خشمگین نیست.

ای کاش ما هم اخلاق خدایی پیدا کنیم و هیچ کس را به خاطر گناهش سرزنش نکنیم. بگوییم قابل درمان است و برویم سراغ درمان آدمها نه نفرت از آدمها.

برای همین حضرت فرمود:« یَنْبَغی لِلْعاقِلِ أَنْ یُخاطِبَ الْجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبیبِ الْمَریضَ[3]= سزاوار خردمند این است که با نادان همچون طبیب با بیمار سخن بگوید». هر چقدر مریضی یک مریض بیشتر است، دلسوزی و مهربانی طبیب هم بیشتر است و با او بیشتر مدارا می کنند.

ای کاش ما یاد بگیریم اگر با کسی روبرو هستیم که او معصیت­ کار و گناه کار است و با خدا قهر است. ما با او قهر نباشیم. برخورد ما باید برخورد طبیبانه باشد. او مریض است، باید مهربان باشیم تا خوب شود.

فشار قبر

درباره تنگی و فشار و غربت قبر، باید گفت که هر چه انسان تنگی ها و فشارها و تاریکی و غربت را برای خدا تحمل کند، برایش گشایش و فراخی و نورانیت و عزت بیشتری می آورد و بالعکس اگر این سختی ها را به خاطر دنیا انسان در نفس خود داشته باشد، برایش فشار تنگی قبر به بار می آورد. قاعده خیلی مهم این است: نفس ما قبر ماست.

هر کس می خواهد بداند که قبرش چه شکلی است، آیا مار و عقرب در آن هست یا یک قبری آرام و شاد دارد، الان باید به نفس خودش نگاه کند و ببیند چه کسانی در نفسش هستند؟ چه کسانی در نفس او دارند زندگی می کنند و حضور دارند؟ این که می گویند در قبر پیغمبر می آید، پنج ­تن، شهدا، انبیاء، صدیقین و صالحین و اولیاء خدا می آیند، باید الان در روح ما اینها حضور داشته باشند و رفت و آمد بکنند و سلطان دل ما باشند.

اما اگر در دل ما تاریکی، غصه، شهوت، سوءظن، حسادت، تکبر، بداخلاقی، بددهانی، بدبینی و... هست،  قبر ما که نفس ما هست، از حالا در فشار است. پس ببین الان داری شاد زندگی می کنی یا در فشار هستی. اینکه قرآن می فرماید علامت یک مؤمن «شادی و آرامش» است، این است که مؤمن به دست آویزهایی چنگ زده که این دست آویزها دائماً روح مؤمن را شاد نگه می دارد و شخصیت مؤمن آرامش دارد.

هنر این است که من یاد بگیرم، قبرم را چطوری شاد بکنم؛ یعنی یاد بگیرم که چگونه نفسم را شاد بکنم؛ یاد بگیرم خودم را آرام نگه دارم تا حوادث بیرونی، روحیه من را خراب نکند. ماجراهای بیرونی نتواند ایمان را از من بگیرد. چهار تا فیلم و دو سفر خارجی و برخورد با چهار تا آدم فاسد و شکاک، یک دفعه روحیه من را به هم نریزد.

پس قاعده این است که الان در قلبت که قبرت هست چه چیزی وجود دارد. اصلاً خدا کاری ندارد با این که شما چقدر نماز می خوانید؛ چقدر حج می روید؛ چند تا شب احیا گذراندید؛ چقدر هیئت می روید؛ چند بار سوریه رفتید چند بار مکه رفتید؛ اینهایی که رفتید، باید قلبت را ساخته باشد. خدا با ساخته شدن قلبت کار دارد، نه با تعداد دفعاتی که به این مکان های مقدس رفته ای. اگر قلبت را نساخته، پس معلوم است آنها هیچ کدامش به درد نمی خورد.  وقتی تنها می شوی، دلت کجا می رود. وقتی در خلوت قرار می گیری، این عقربه دلت هر جا رفت، ارزش تو همان است؛ در خواب انسان می رود سراغ معشوق هایش، وقتی خوابیدی دلت کجا می رود؟

کسی آمد خدمت پیغمبر گفت: آقا من نمی توانم زیاد نماز بخوانم، در حد همین واجباتم، روزه هم خیلی نمی توانم بگیرم. اما دلم همیشه پیش شماست. شما را دوست دارم. همیشه هوس شما را می کنم. رسول خدا فرمود:« اَلمَرءُ مَعَ مَن اَحَب= مرد با کسی است که او را دوست دارد». خیلی این قاعده قاعده تکان­دهنده­ای است. انسان در آخرت با معشوق هایش همراهی دارد. پس هر کس الآن هم می تواند بفهمد دچار فشار قبر است یا نه؛ قبرش گشاد و آزاد است یانه.

دو عامل مهم برای گشایش قبر

برای گشایش قبر دو چیز لازم است: 1ـ این که انسان با خدا و اهل بیت رفیق باشد. 2ـ به مردم فشار نیاورد. چون فشار به مردم، فشار به نفس خودت و به قبرت است. باید ببینی چقدر مردم از دست تو در آسایش هستند. هر چقدر خانواده­ ات و دیگران از دست و زبان تو در آسایش هستند، تو راحت تر هستی.

پیغمبر فرمود:«لا خَیرَ فی مَن لا یَألِفُ وَ لا یُؤلَف= در آدم هایی که الفت نمی گیرند با دیگران و نمی گذارند که دیگران با آنها الفت بگیرند،خیری نیست». یعنی هر وقت چنین آدمی را می بینند، تصمیم نمی گیرند با او صحبت کنند. می گویند این آدم بسته است، نمی شود با او دست بشوی.

آدمی که در هر جا گوشه ­گیر است  و همه از او در مضیقه هستند. نه یک عاطفه خوبی دارد که پدر و مادرش از او لذت ببرند؛ و نه یک عاطفه خوبی دارد که همسرش از او لذت ببرد. وقتی وارد خانه می شود، اضطراب می آید. هر جا رفتید اگر دیگران با شما راحت و در آسایش بودند خوش به حال شما با این قبرتان.

میزان شادی و آرامش ما در موقع مردن و در قبر، بستگی به میزان شادی و آرامش ما در دنیا دارد. خدا رحمت کند مرحوم میرزا جواد آقا را. با مهمان هایش در خانه نشسته بود. یک دفعه کسی صدایش می کند حاج ­آقا بچه ­تان افتاد در حوض و مُرد. گفت: ساکت، مبادا مهمان ها بفهمند که به آنها بد بگذرد. چقدر این آدم روحش بزرگ و چقدر آرام و شاد است. می گوید بچه را گوشه ­ای بگذارید، وقتی مهمانها رفتند. می رویم دفنش می کنیم. می نشیند با مهمان ها بگو بخند و خوش و بش می کند.

ما واقعاً به خنده خدا احتیاج داریم. به خنده عزرائیل(علیه السلام) احتیاج داریم. شما وقتی اخمو هستی، عزرائیل تو هم اخمو می شود. قبر تو هم اخمو و عبوس می شود. ما به خنده شب اول قبر نیاز داریم. اگر قبر به ما بخندد چه می شود؟

فشار قبر در اثر رسوم بی پایه و اساس

قوانین و مقررات بی اساس که هیچ کدام، منشأ شرعی و الهی ندارند، تنگی و فشار می آورند. سنت ها و رسم هایی که بر سر راه ازدواج جوانان وجود دارد* یکی از آنهاست. جوان می گوید: ای پدر و مادر! من الان 20 سالم است، می خواهم ازدواج کنم. می گویند: تو غلط کردی که می خواهی ازدواج کنی؛ برادرت 25 سالش است و هنوز ازدواج نکرده، حیا کن ، خجالت بکش.

این جوان خودش می فهمد که باید ازدواج کند. پدر موظف است شرائط را برایش فراهم کند. نه این بچه باید در فشار قرار بگیرد از دست پدر و مادر نادان. گاهی هم بعضی برادر و خواهرهای نادان می گویند: تا من عروسی نکردم، تو حق نداری به خواستگار جواب بدهی. باید اول من ازدواج کنم، بعد تو. باید به گفت که «تو با این کار، دیگران را در فشار می گذاری و همه از دست تو در فشار هستند». یا این که یک جوان خوب رفته خواستگاری، آنقدر به او سخت می گیرند که از ازدواج منصرف شود. تو که سخت می گیری، باید بدانی که فردا فشار قبر داری.

مهریه سنگین، شرائط سنگین، سالن فلان، این مقدار باید هزینه کنی؛ این مقدار باید طلا بخری. باید لباس بخری، خانه اینجا باید باشد. این بنده خدا چه کار کند، این سخت­گیری ها همه فشار قبر می آورد.

به هیچ بنده ­ای آدم نباید سخت بگیرد. قرآن می فرماید از کسی پول طلب داری، حق نداری به او سخت بگیری. باید به او فرصت بدهی.

گشودن جا در مجلس، گشایش قبر دارد

امام صادق(ع) فرمود: ده نفر آدم نیستند. یکی از آنها کسی است که در مجلسی که جا تنگ است، چهار زانو بنشیند. حالا کسی چهارزانو نشسته، چون پا درد و کمردرد دارد، فرق دارد. اما یک جایی که جا تنگ است؛ تو خودخواهانه می نشینی، این درست نیست. همین چند دقیقه را؛ یک ساعت، نیم ساعت، 20 دقیقه را در ضریب آخرت که بگذاری، به تو در آنجا تنگی وارد می کنند.

گشایش قبر در اثر رعایت نظافت شخصی و نزاکت اجتماعی

وقتی جورابت بو می دهد و مردم آزار می بینند، حق نداری با این جوراب بین مردم بروی. وقتی مدتی حمام نرفته ای، لباست کثیف است، بدنت بو می دهد، این فشار قبر دارد. حمام برو، لباست را عوض کن تا بدنت بو ندهد، عطری بزن.

اگر شکمو هستی و در خانه قوانین غذا خوردنت طوری است که زن و بچه از دست تو ناراحتند؛ این عذاب قبر دارد. می گوید فلان عروسی حرام است و من نمی روم؛ شما هم حق ندارید بروید. اما یک موقع یک جای حلال می خواهی بروی. مثلاً الان می خواهیم جنوب برویم، پارک برویم، مشهد برویم، رستوران برویم، چه غذایی بخوریم؟ مؤمن اصلاً اظهار نظر نمی کند. چون وقتی اظهارنظر کردی، دیگران را در فشار می گذاری که تابع تو باشند و این خوب نیست که بگویی باید حرف حرف من باشد.

خدا رحمت کند، شهید محراب حضرت آیت الله اشرفی اصفهانی را یک موقع هایی می خواست به بچه ­اش دستوری بدهد، می گفت ممکن است من به بچه­ ام بگویم کاری انجام دهد و بچه­ من آمادگی نداشته باشد و ناراحت بشود و خدای نکرده عاق بشود. ببینید چقدر اینها رعایت می کردند.

معنای فشار قبر و تنگی قبر و تاریکی قبر و غربت را بدانید. قبر خودت هستی، این درس مهمی است برای ما که بدانیم «نفس ما قبر ماست». پس هر کس می خواهد بداند قبرش چه شکلی است، به زندگی خودش نگاه کند. باید ببیند به دیگران فشار می آورد یا نه. اعصاب دیگران را خرد می کند یانه؟ خودخواهی دارد و به خاطر خودخواهیش بقیه را در محذوریت و فشار قرار می دهد یا نه؟ ما باید یکسره تمرین کنیم تا انشاء الله به وسعت و به آسایش و به گشادگی و شادی برسیم.

ذکر

از آیت الله بهجت (ره)  

پرسیده شد . چه کنیم که تمرکز فکر پیدا کنیم ؟ فرمودند : اذکاری را که برای جمع کردن فکر موثر است مثل ( لا اله الا الله ) زیاد بگویید .

غیبت

مرحوم کل احمد آقا، در بيان يکي از علت هاي پستي و فرومايگي اين صفت مذموم، مي فرمودند:
« يکي از عواملي که اينقدر غيبت در اسلام منع شده، آن است که اگر شخصيت کسي در نزد ديگران خراب شود و عيوب زشت وي آشکار گردد، تا يک عمر، همگان آن شخص را بواسطه همان عمل بد او مي شناسند؛ و هميشه خرابي کردار او به چشم مي آيد.
در ايام جواني يکي از دوستانم را در حال انجام عمل زشتي مشاهده کردم. اين اتفاق باعث شد که تا حسابي از چشم من بيافتد.
حضرت همان روز و در حالي که در قنوت نماز بودم، باطن او را به من نشان دادند. باطن وي، بسيار نوراني بود و درست و حسابي با خدا عشقبازي مي کرد. سپس به من فرمودند: تو آن سوي وجود او را ديدي. اکنون اين سوي او را هم تماشا کن

زیر آب زنی یعنی چه؟

زیر آب زنی یعنی چه؟

زیرآب، در خانه های قدیمی ‌تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز می‌کردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض می‌رفت و زیرآب را باز می‌کرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود.

در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند. برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز می‌کردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد. صاحب خانه وقتی خبردار می‌شد خیلی ناراحت می‌شد چون بی آب می‌ماند. این فرد آزرده به دوستانش می‌گفت: «زیرآبم را زده اند.» این اصطلاح که زیرآبش را زدند ریشه از همین کار دارد که چندان دور هم نبوده است.

زیر آب زنی یعنی چه؟

سلام

نکته1

نکته

ارزو


آن وقت ها مدرسه علوی رفتن مد بود. با کلاسی بود. با هزار زور و امتحان و تست هوش و البته پارتی بازی علی آقا کریمی چپانده شدم آن تو. لای آن همه بچه ای که سلول های خاکستری مغزشان از سوراخ گوش های بلبلی اشان سر ریز می کرد. لای آن همه بچه ای که توی خانه شان کومودور داشتند، ساعت ماشین حساب دار می بستند و سرویس می برد و می آوردشان. من اما، همیشه توی ایستگاه اتوبوس سه راه امین حضور، چشم انتظار اتوبوسی می نشستم که راننده اش موقع سوار شدن می گفت: بلیط نداری سوار نشو! و من همیشه بلیط داشتم. یک بلیط پنج تومانی که لای انگشتان عرق کرده ام، مچاله شده بود.
جای من مدرسه علوی نبود. اسم من را باید توی یکی از همان دبستان های شوش- مولوی می نوشتند. همانجا که اگر توی خط نمی ایستادی، ترکه آلبالوی آقای رحیمی پشت ران های لاغرت را خط می انداخت. نه اینکه بروم توی مدرسه ای که روانشناس دارد، آدم حسابی دارد، معاون کوفت دارد و مسئول زهر مار. آخر من چه می دانستم هر چیزی که جلویم می گذارند، پس فردا آتو می شود. من فقط یک بچه بودم. بچه ای که حسرت داشت. بچه ای که نمی دانست توی برگه آرزوها باید چه بنویسد. بچه ای که نمی دانست گول حرف بزرگ تر ها را نباید بخورد. من گول خوردم. بازی ام دادند. گفتند هر چه آرزو داری توی این برگه بنویس. خیالت هم راحت، دست کسی به آرزوهایت نمی رسد.
من پینوکیو بودم. زود خر می شدم. خر شدم و نوشتم "من آرزو دارم یک دوچرخه قرمز داشته باشم تا حداقل از مدرسه تا خانه را پا بزنم و پول بلیط اتوبوس را از بوفه مدرسه ساندویچ کالباس بخرم" چه میدانستم بقیه می نویسند آرزویشان سلامتی پدر و مادر است. چه میدانستم بقیه منتظر ظهور امام زمانند. کف دستم را که بو نکرده بودم. فردای آن روز پدرم را خواستند مدرسه و برگه آرزوهایم را گذاشتند کف دستش. شبش یک دوچرخه قرمز دست دوم توی حیاط خانه قدیمی مان بود و پدری که توی اتاق رژه می رفت و زیر لب می گفت: همه بچه ها آرزوی سلامتی پدر مادرشون رو دارن. اون وقت توله ما
دو چرخه ام را صبح یک روز جمعه و درست آن موقعی که سرم را کرده بودم توی پنجره نانوایی بربری که بگویم "آقا دو تا نان خاشخاشی لطفا" دزد برد. بدون اینکه بداند، همه آرزوهای پسرک جنوب شهری را ربوده است. بدون اینکه بداند این فقط یک دوچرخه نبود. سلامتی پدر و مادر بوده و انتظار ظهور امام زمان.
از آن روز دیگر سوار هیچ دو چرخه ای نشدم

کله خوری

روزی فرمانفرما از رجال معروف اواخر قاجار با کالسکه از راهی در بازار تهران میگذشت. در حین عبور چشمش به بساط پاکیزه کله پز و کله های بخار کرده در مجمعه مسی و بشقابهای سفید و شعله های دلفریب فیتله هائی که در روغن کله جهت زیبائی روشن کرده بودند باضافه کاسه های بزرگ ترشی مخلوط و نانهای سنگک و مشتریانی که روی سکو و نیمکتها چمباتمه زده و با ولع مشغول خوردن بودند می افتد.
چنان اشتهایش تحریک میشود که برنامه و کار آن روزش را کنار گذاشته به منزل میرود و تغییر لباس داده در لباس مهتران ( نگهدارنده اسب ) با کلاه نمدی و گیوه به پا, ناشناس به دکان کله پزی برمیگردد و سفارش میدهد و خوردن آن چنان دلنشینش میشود که از شیرین ترین خاطراتش شده و از آن پس هر جا سخن از غذا بوده میگفته:
اگر در تمام عمرم غذائی خورده ام که لذت بخشم بوده و با تمام حواس آن را بلع و با تمام وجود آن را جذب کرده باشم همان کله پاچه ائی بوده که روزی همرنگ با دیگران و در لباس مهتران و داخل جماعت در کله پزی کنار خندق خوردم ....

تاریخ خواندنی

داوینچی موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند

روزی دریک مراسم هم سرایی, تصویر کامل مسیح را در چهرة یکی از جوانان هم سرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز بری یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود…

کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها  جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را  دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: "من این تابلو را قبلاً دیده ام!" داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه هم سرایی آواز می خواندم, زندگی پراز رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهرة عیسی بشوم!می توان گفت: نیکی و  بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.


ساکت‌ترین اتاق جهان با منفى ٩ دسی بل، به قدری بى صداست که در آن صدای جریان خون شنیده میشود، این سکوت توهم زاست و طولانی‌ترین زمانی که کسی در آن دوام آورده ٤٥ دقیقه است.

تاریخ

 در سال ۵۸ سه زن تیرباران شدند.

١-پری بلنده  ٢-ثریا ترکه ٣-اشرف چهار چشم!

به جرم دایر کردن شهرنو و فریب زنانی که عمدتا رو به یائسگی می رفتند، هنگامی که شور انقلابی مردم را وا داشت تا آتش بر این محله بد نام بکشند، آیت الله طالقانی بانگ اعتراض برداشت که هر خانه نیاز به یک مستراح دارد و شهرنو مستراح بود برای پایتخت.

حال نزدیک به چهار دهه از آن ایام گذشته است و تهران دیگر محل مشخصی به نام شهرنو و قلعه ندارد! فاحشه ها شهر را سنگر به سنگر فتح کرده اند با شعار هر خیابان یک شهرنو! روسپیان نیز بسان دلبرک مغموم رمان مارکز به تازگی استخوان بلوغ ترکانده اند و سینه هایشان گل داده، نه فقط دخترکان نیستند، چشم انقلابیون دو آتیشه روشن زنان متاهل که سهل است خبر آمده برخی از مردان هم تن فروشی می کنند! دوجنسه های حوالی پارک دانشجو بماند، دیگر خبری هم از کارت سلامت و معاینه ماه به ماهشان نیست، برخی نیز به مبادله کالا به کالا برگشته اند، تن مقابل غذا.

اتوپیای اسلامی است دیگر، چشمتان روز بد نبیند در شهرهای کوچک مردان بزرگ جثه افسار پاره کرده اند و به خردسالان چشم طمع می دوزند و در شهرهای بزرگ مردان کوچک وجدان به یک زن در یک شب سه بار تجاوز می کنند! بین خودمان بماند می گویند در برخی روستاها به دام و طیور هم تجاوز می شود! البته بعضی شهرها به درجه ای از آگاهی رسیده اند که فاحشگی را به رسمیت بشناسند با صیغه های چند ساعته! دمشان هم گرم.

💥قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که برای بهشت نادیده ات
زندگی را برای مردم جهنم کردند...
💥قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که به اسم دفاع از مستضعفان، زندگی های اشرافی برای خود و دوستانشان فراهم کردند...
💥قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که برای کارگر حقوق 800 هزارتومانی و برای خودشان حقوقهای نجومی تصویب میکنند...
💥قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که پس از کشته شدن جوانان وطن در راه دفاع از میهن
برای صیغه کردن زنان آنان چه رقابتی داشتند
💥قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که الاغ سواران دیروزی
امروز ماشینهای ضد گلوله میلیاردی و پس افتاده هاشون پورشه سوارند...
💥قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که به دلیل عدم لیاقت و مدیریت مسئولان، فساد و خودفروشی و دزدی و بیکاری و اعتیاد و زمین خواری خود مسئولان و ورشکستگی کارخانجات و حق خوری کارگران و تجارت دختران به کشورهای عربی و افتتاح صیغه خانه زنان ایرانی برای عربها در شهرهای مذهبی و انگ تروریسم بودن بر پیشانی هر ایرانی، در این کشور بیداد میکند...
💥قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که شعار مرگ بر آمریکا و انگلیس، مختص مردم بود و تفریح و زندگی و تحصیل در آن کشورها مختص مسئولان و فرزندانشان
💥قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که با اسلام، همه مردم و جوانان را از زندگی سیر کردند

💥قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی بلایی را که بر مردم این سرزمین نازل شده است، بلایی است که حتی چنگیز و اسکندر به سر این مردم نیاوردند..