آداب جسد،روح ودیدارش باجسدش بعدازمرگ،فوائدزيارت اهل قبور،زیارت ارواح مؤ منان وکفار با خانواده شان

آداب جسد،روح ودیدارش باجسدش بعدازمرگ،فوائدزيارت اهل قبور،زیارت ارواح مؤ منان وکفارباخانواده شان...

آداب جسد...
بايد توجه كرد كه بدن ميت داراى احترام است . از اين جهت بدن را نبايد در مزبله انداخت يا در بيابان رها كرد، به خصوص بدن مؤ من را كه احترام آن لازم است ؛ زيرا احترام به روح است .
قبر ميت بايد به اندازه بدن او باشد، ميت را بايد در ميان قبر راحت بخوابانند، آن را به اندازه كافى گود كنند، در جايى كه مى خواهد كسى از دنيا برود، كارى نكنند، كه از نزول ملائكه جلوگيرى شود، آدم جنب داخل نشود، قرآن قرائت كنند، پاى محتضر را به سمت قبله دراز نمايند، دعاى ((عدليه )) و سوره ((يس )) و ((وصافات )) بخوانند چيز سنگين روى سينه او نگذارند و بهتر است افرادى كه وارد مى شوند با وضو باشند؛ زيرا محل جان دادن ميت محل نزول فرشتگان و ارواح مقدس معصومين عليه السلام است .
كسى كه از دنيا مى رود بايد مؤ منين براى تشيع جنازه او اجتماع كنند، او را به سه آب ، (سدر و كافور و آب خالص ) سه بار غسل دهند و در سه يا پنج پارچه كفن نمايند.
بعد او را وارد قبرستان كنند و تا هنگام ورود در قبر تدريجا نزديك قبر نمايند، اگر مرد است بدن را پايين قبر و اگر زن است از پهلو داخل كنند، در ميان قبر صورت او را برهنه نموده و روى خاك گذارند. (كنايه از اين كه خداوندا بهترين جاهاى بدن خود را كه موجب شرف و آبروى من بود اينك در مقابل مقام عظمت و جلال تو به روى خاك مى نهم .)
بايد براى او تلقين بخوانند و جريد تين (دو چوبى كه زير بغل ميت مى گذارند) در زير بغل هايش بگذارند، در چهار گوشه قبر او تربت حضرت سيد شهدا عليه السلام را بريزند.
اين ادب و اعمال كه انجام مى گيرد گرچه با بدن و جنازه اى است كه در قبر افتاده است ولى روحش خوشحال مى شود. اين كارها احترام به روح مؤ من است چون عمرى اين بدن آلت دست روح بوده و روح را براى رسيدن به كمال ، يارى كرده است . از اين جهت بدن ميت مورد احترام قرار مى گيرد، و مى گويند: شب اول قبر از آن سئوال مى كنند و بدن را در قبر، عذاب يا اكرام مى نمايند.

روح ودیدارش باجسدش بعدازمرگ...


بعد از آن كه روح انسان از بدن جدا شد و جسد بى جان او را داخل قبر نمودند. روح ، جسد را فراموش نمى كند و گاه گاهى به ديدن آن مى آيد و حالاتش را مشاهده مى كند، از وضع تاءسف بار آن حسرت مى خورد، گريه مى نمايد و سخنانى با بدن مى گويد.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: وقتى روح از جسد انسان جدا شد و جنازه او را دفن كردند، سه روز بعد از آن ، از خدا اجازه مى خواهد و مى گويد: خدايا! به من اذن بده تا بروم و جسد خود را مشاهده كنم و ديدارى از او نمايم و ببينم چه بر سرش آمده است .
خداوند اذن مى دهد: روح كنار قبرش مى آيد و از دور نظر مى كند مى بيند، آب از بدن و دهان و بينى او روان شده است . مدتى طولانى گريه مى كند و مى گويد: اى جسد بيچاره ! و اى دوست صميمى من . آيا در زمان حيات و زندگى خود چنين روزى را به ياد مى آوردى ؟ آيا اين منزل وحشتناك و پر بلا و غم و اندوه و پر ندامت را به ياد داشتى ؟ بعد از آن از كنار قبر جدا مى شود و مى رود.
وقتى پنج روز از زمان دفن ميت گذشت . باز مى گويد: خدايا! به من اذن بده تا بروم و جنازه خود را مشاهده كنم . خداوند به او اجازه مى دهد: مى آيد به سوى قبر و از دور به بدنى كه داخل قبر است نظر مى كند، در حالى كه خون از بينى و دهان و دو گوش او بيرون مى آيد و سر و صورت او را چرك و خون فرا گرفته است . باز گريه طولانى مى كند به حال او حسرت مى خورد و مى گويد: اى جسد من ! آيا در زمان حيات خود به فكر اين منزل پر از غم و غصه و پر از مار و عقرب و كرم هايى كه بدن ترا مى خورند بودى ؟ آيا به فكر از هم پاشيدن بدن و اعضاء و جوارح خود بودى ؟ بعد از آن به مكان خود باز مى گردد.
پس از آن هفت روز كه از دفن بدن گذشت روح از خدا اذن مى خواهد كه بيايد و جسد خود را ملاحظه كند. وقتى مى آيد و جسد را از دور ملاحظه مى كند، مى بيند بدن كرم افتاده است . باز گريه طولانى مى كند و مى گويد: اى جسد مسكين و بيچاره من ! آيا در زمان حيات خود كه با فرزندان و خويشان ، عزيزان و همسايگان به سر مى بردى ، به ياد اين روز تنهايى و غربت خود بودى ؟ كجا هستند برادران و دوستان و همسايگان تو، تا در جوارشان به سر مى برى و مسرور باشى ؟ ولى امروز آنان بايد بايد تا روز قيامت براى من و تو گريه كنند.
يك ماه كه از هنگام دفن گذشت روح ، اطراف قبر مى آيد تا مشاهده كند، مال و اولادى كه از او باقى مانده است چه اعمالى برايش انجام مى دهند؟ چگونه اموال او را تقسيم مى كنند و بدهكارى هاى او را مى پردازند؟ او را چگونه از گرفتارى خلاص مى كنند؟
روح تا يك سال اطراف قبر مى گردد و نظر مى كند، كه چه كسانى براى او طلب استغفار مى نمايند؟ چه كسانى براى او محزون و ناراحتند؟ بعد از تمام شدن سال ، روح به جايى كه همه ارواح ، در آن جا اجتماع كرده اند مى رود تا روزى كه در صور دميده شود و همه مردگان دومرتبه زنده شوند.(92)



فوائدزيارت اهل قبور...


لازم است بدانيم زيارت مردگان چيست ؟ مسلم است كه زيارت اهل قبور به خصوص علماء و شهداء و مقربان درگاه خدا فوائد بسيارى دارد. از جمله :

1- زيارت قبور ائمه و مقربان ، زائر را از هر آلودگى و خباثت نفس و گناه پاك و منزه مى سازد.

2- زيارت قبور ائمه و مؤ منان ارتباط پيدا كردن با روح متوفى است ، زيارت كننده از آن روح پاك مدد مى گيرد، هر چه روح پاك تر و عالى تر باشد، زائر بهره بيشترى از او خواهد برد.

3- حاجت انسان بر سر قبر علماء و صلحا و شهداء، بيشتر برآورده مى شود، اصولا در جاهايى كه مردمان بزرگ و اولياء خدا دفن شده اند مردم بيشتر به زيارت مى روند و حاجت بيشترى مى گيرند.

4- زيارت اهل قبور، انسان را به ياد مرگ و عالم قبر مى اندازد، او را آخرت و خدا نزديك مى كند، كم تر دل دنيا مى بندد و خود را در آينده جزء اموات به حساب مى آورد.

5 - ناراحتى زائر كم تر مى شود و در اثر زيارت و گريه بر بالين قبور، غم و قصه او از بين مى رود، عقده هاى او بيرون ريخته مى شود. در روايات آمده است : هر وقت خيلى خوشحال يا ناراحت مى باشى به قبرستان برو و قدرى راجع به ساكنان آن جا فكر و تاءمل كن تا به حالت عادى بر گردى .

6- هم تو با آن ها و هم آنان با تو انس مى گيرند! از رفتن تو به زيارت آنان خوشحال و خشنود مى شوند، و درباره تو دعا مى كنند.

چون روح ميت كه به زيارت خود ارتباط بيشترى دارد زيارت اموات بر سر قبرشان اثر بيشترى خواهد داشت . نبايد گفت : براى اموات فرقى ندارد! چه سر قبرستان رويم و چه جاى ديگر، فقط به ياد آن ها بودن كافى است ؟


مؤ منانى كه به زيارت اهل قبور مى روند به واسطه دريچه قبور، خود را به روح آن معصوم ، عالم ، شهيد، مؤ من و مقرب درگاه خدا مرتبط نموده و به اين وسيله با تمام وسعت عالم معنى با ارواح ارتباط پيدا مى كنند و بهره كافى مى گيرند.




ارواح ارتباط با بدن ها را قطع نمى كنند...


وقتى انسان از دنيا رفت و روحش در قالب مثالى به خود صورت گرفت ، روح علاقه خود را به كلى از بدن قطع نمى كند! روح انسان خواب علاقه خود را از بدن كم كرده و بدن در حال خواب ، مقدارى سرد مى شود، ولى در حال مرگ ، روح بيشتر علاقه خود را از بدن قطع مى كند و يك ارتباط ضعيفى باقى مى ماند.
به عبارت واضح تر:

علاقه و ارتباط روح با بدن بر سه گونه است .

1 - ارتباط كامل و تمام مانند حيات و زندگى پيش از مرگ .

2 - ارتباط متوسط، مانند ارتباط روح با بدن در حالت خواب ؛ زيرا مانند مرگ است .

3 - ارتباط كم و ضعيف كه در حال مرگ تحقق يافته .

در روايت وارد شده است كه : روح پس از مرگ ، در روز سوم ، پنجم ، هفتم ، چهلم و سال به ديدن بدن مى آيد و جسم را مى بيند و از آن چه به سر آن آمده ناراحت مى شود.(88)
در وقت خروج روح ، انسان بدن خود را مى بيند و به دنبال آن تا قبر مى رود. به واسطه همين علاقه جزئى مى بينيم كه قبور ائمه اطهار صلى الله عليه و آله و علما و اولياء الله منشاء اثر و نزول بركات و برآورده شدن حاجات است در حالى كه مخاطب به سلام و درود و صلوات ها، ارواح برزخى آنها هستند نه بدن هايى كه در قبر خوابيده اند.


زیارت ارواح مؤ منان وکفارباخانواده شان...



ارواح كفار به صورت شيطان وحیوان...

 
همان طور كه ارواح مؤ منان به صورت انسان در مى آيند و به ديدن اهل خود مى روند، ارواح كفار هم ، به صورت شياطين و ملكاتى كه در آنها بوده اند درد مى آيند (مانند صورت سگ ، خوك ، ميمون ، مار، عقرب ، مورچه و غيره ) و در حجره هايى از آتش منزل مى كنند و از خوراكى ها و آشاميدنى هاى اهل آتش مى خورند و مى آشامند.(86)
هيچ روح كافرى نيست مگر آن كه هنگام ظهر به ديدار اهل و عيال خود مى رود، اگر ببيند اهلش به اعمال نيك مشغول اند براى او موجب حسرت و ندامت خواهد شد؛ چرا كه فرزندان و اهل بيت او به كارهاى نيك و شايسته مشغول اند و او از آنها غافل بوده و كارى براى نجات خود انجام نداده است .
در روايت ديگرى وارد شده : وقتى كافر اهل خود را زيارت مى كند، كارهاى نيكى كه خانواده اش انجام مى دهند از او پوشيده و مخفى مى شود و كارهاى زشت و ناپسند آنان براى او آشكار و هويدا مى گردد.(87)


زیارت ارواح مؤمنان باخانواده شان...

به واسطه علاقه اى كه بين ارواح مؤ منان و بازماندگانشان وجود دارد آنها به ديدن اهل و عيال خود مى آيند و با آنان ملاقات مى كنند؛ روح مؤ من با همان صورتى كه مصور شده به دنيا نزول نموده . اقوام و ارحام و اهل بيت و افرادى را كه به آن ها علاقمند است ملاقات كرده و از حالات و سرگذشت آنان اطلاع مى يابد.
حفص بن بخترى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: مؤ من ، اهل خود را مى بيند و آن چه را كه موجب محبت او است مشاهده مى نمايد، ليكن چيزهايى كه موجب كراهت او مى گردد از نظر او پوشيده مى شود.
نيز فرمود: بعضى از مؤ منان در هر هفته يك بار، روز جمعه به زيارت و ملاقات اهل خود مى آيند، بعضى ديگر بر حسب مقدار عمل خود مى توانند آنان را ملاقات و زيارت كنند.(89)
ابوبصير نيز از آن حضرت نقل مى كند: هيچ روح مؤ منى نيست مگر آن كه در هنگام ظهر به ديدار اهل خود مى رود، اگر ديد اهلش به اعمال نيك مشغول است ، حمد و سپاس خداى بر اين نعمت به جاى مى آورد.(90)
در حديث ديگرى آمده است : اسحق بن عمار از موسى بن جعفر درباره ارواج گذشتگان سؤ ال مى كند: آيا آنها اهل خود را ملاقات و ديدار مى كنند؟ فرمود: آرى ، گفتم : در چه مقدار از زمان ؟ فرمود: در هر جمعه و در هر ماه و در هر سال يك يار بر حسب مقام و منزلت مؤ من .
گفتم : به چه صورتى آن ها براى ديدار اهل خود مى روند، فرمود: به صورت پرنده لطيفى كه خود را به ديوارها مى زنند و از اهل خود آگاه مى شوند پس اگر آن ها را در خير و خوبى مشاهده كنند خوشحال مى شوند، و اگر در حال بد و حاجت مندى و اندوه بنگرند غم ناك و ناراحت مى گردند.(91)
عبدالرحيم قيصر مى گويد: به آن حضرت عرض كردم : آيا مؤ من اهل خود را ديدار و زيارت مى كند، فرمود: بلى از پروردگارش اذن مى طلبد. خداوند هم ره او اذن مى دهد و دو فرشته نيز همراه او گسيل مى نمايد، آنها به سراغ اهل او به صورت بعضى از پرندگان آمده و بر خانه او قرار مى گيرند، به طورى كه آن مؤ من ، كلام اهلش را مى شنود و به آنها نگاه مى كند.
البته در اين جا كه حضرت فرمود: روح مؤ من به صورت پرنده اى بر ديوارها مى نشيند، مراد اين نيست كه واقعا روح به صورت مرغى در مى آيد، (ممكن است انسان بعضى اوقات مرغى را كه بر روى ديوار خانه مى بيند واقعا فكر كند كه روح مرده او باشد!؟)
بلكه حضرت مى خواهد بفرمايد: همان طور كه مرغها بر روى ديوارهاى شما مى نشيند و به آسانى رفت و آمد مى كنند روح مؤ من هم از خانه خود سركشى مى كند و از اهل و عيال خود و احوال آن ها اطلاع پيدا مى كند.



زيارت اهل قبور...


ارواح با اهل دنيا ارتباط دارند، به ديدار و ملاقات اهل و عيال خود مى آيند، كارهاى خوب و بد آنها را مشاهده مى كنند و از اعمالشان خوشحال و ناراحت مى شوند.
حال ببينيم ، آيا زنده ها هم بايد به زيارت مردگان بروند يا خير؟ رواياتى در اين زمينه وارد شده كه : بايد مرده ها را فراموش نكرد و به زيارتشان رفت ؛ زيرا آنان از زيارت بازماندگان خوشحال و از زيارت نكردن آنها ناراحت مى شوند.
عبدالله بن سليمان مى گويد: از حضرت امام محمد باقر عليه السلام درباره زيارت اهل قبور سئوال نمودم : آيا به زيارت آنان بروم ؟
فرمود: بلى ؛ چون روز جمعه شود آنان را زيارت كن ؛ زيرا هر كدام از آنان در تنگى و ناراحتى باشند، در بين طلوع صبح صادق و طلوع آفتاب گشايش مى يابند. در اين موقع هر كس به زيارت آنها رفته باشد علم و اطلاع پيدا مى كنند! ليكن چون آفتاب طلوع كند ديگر قادر بر توجه به امور دنيا و زيارت اهل خود نيستند.
عرض كردم : آيا آنها از افرادى كه به زيارت قبورشان مى روند علم پيدا مى كنند و از ديدن آنها خوشحال مى شوند؟ فرمود: آرى ، و نيز از بازگشت زائرين به محل و خانه خود وحشت مى كنند و ناراحت مى شوند.(93)

نيز محمد بن مسلم مى گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم : آيا به زيارت مرده ها برويم ؟ فرمود: آرى ، عرض كردم : آيا آنها از رفتن ما به سوى قبرهايشان مطلع مى شوند؟ فرمود: به خدا سوگند آرى ! از آمدن شما بر سر قبرهايشان خبردار مى شوند و از ديدنتان خوشحال مى گردند و با شما انس مى گيرند.
عرض كردم : وقتى سر قبرشان رفتيم آنان را چگونه زيارت كنيم و چه بگوييم ؟ فرمود: بگو: خدايا! زمين را از طرف پهلوهاى آنان بگستران ، ارواح آنان را به سوى خود بالا بر، مقام رضوان و خشنودى خود را به آنان برسان ، و از رحمت خود در آستانه آنها فرود آور كه به واسطه آن ، تنهائيشان به جمعيت و وحشت شان به انس تبديل شود، به درستى كه تو بر هر كارى توانايى .
چون در بين قبرها هستى يازده مرتبه سوره ((قل هو الله )) را قرائت كن و ثوابش را به روح آنان هديه نما؛ زيرا كسى كه اين عمل را به جاى آورد خداوند به عدد همه مردگان ثواب و پاداش به او عنايت فرمايد.
عبدالله بن سنان مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : سلام كردن بر اهل قبور چگونه است ؟ فرمود: چنين مى گويى سلام بر اهل خانه هايى از مؤ منين و مسلمين ، شما زودتر از ما جلودار بوديد و پيش از ما رفته ايد، ما نيز انشاءاله به شما ملحق خواهيم شد.
در روايات زيادى وارد شده است كه : پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصوم عليهم السلام هر شب پنج شنبه با جمعى از مردم به زيارت مردگان مى رفتند و در قبرستان بقيع و وادى السلام براى اموات دعا و طلب آمرزش مى نمودند.


منبع: انسان از مرگ تا برزخ،نوشته :نعمت اله صالحى حاجى آبادى

زندگینامه عارف بزرگ سیداحمدکربلایی

دستورالعمل های اخلاقی «سیداحمد کربلایی»

مدرس عرفان اسلامی درباره استاد علامه قاضی گفت: آیت‌الله سیداحمد کربلایی در سن حدود ۴۰ سالگی به عنوان نامزد مرجعیت شیعیان انتخاب شد.

آیت‌الله سید احمد کربلائی از عرفای بزرگ شیعه که از شاگردان معروف آخوند ملا حسینقلی همدانی و استادِ «علامه سید علی آقا قاضی» بود، در روز جمعه، 27 شوال 1332 در آخرین تشهد نماز عصر رحلت کرد.

مرقد مطهر وی در نجف اشرف، صحن حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در قسمت شمالی قرار دارد.

خاندان پدری سید احمد، اصالتاً اهل تهران بودند؛ اما پدرش برای تحصیل معارف دین به شهر کربلا رفته بود، و در آنجا به فراگیری آموزه‌‌های دینی اسلامی پرداخته بود. به همین علت، سید احمد کربلایی، به سید احمد کربلایی تهرانی نیز شهرت یافت.

از آنجا که این عالم بزرگوار، در هنگام عبادت و نیایش، بسیار گریه می‌کرد به «بکاء» هم معروف شده است و گویا یکی از چشمان او، بر اثر بیماری، نابینا شد؛ از این رو «واحد العین» هم نامیده شده است.
حسن اردشیری لاجیمی مدرس عرفان اسلامی و مؤلف کتاب «سند عرفان در باب حالات عرفانی آیت‌الله سید احمد کربلائی»

آیت‌الله سید احمد موسوی کربلائی (ره) از بزرگان و علمای عصر بوده است. به نقل تاریخ پس از استادش مردم آیت‌الله العظمی ملا حسینقلی همدانی(ره) حوزه تدریس اخلاق و سیر و سلوک بزرگی در کربلا داشت.

دو شاگرد برجسته سید احمد کربلایی
وی افزود: بعد اخلاقی ممتاز ایشان باعث شد تا بزرگانی از جمله آیت‌الله سید علی‌آقا قاضی طباطبائی و آیت‌الله آقا سید جمال‌الدین گلپایگانی از وجود این مرد الهی بهره‌‏مند شوند و به مراتب عالی عرفانی و معنوی برسند.

حالات سید احمد کربلایی در بیان شیخ آقا بزرگ تهرانی

اردشیری با اشاره به اینکه آیت‌الله سید احمد کربلایی دارای ویژگی‌های خاصی بود گفت: علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی (ره) در کتاب نقباء البشر در توصیف آیت‌الله کربلائی می‌‏نویسند: سید احمد یگانه فرد عصر خود در مراتب علم و عمل و سلوک و زهد و ورع و تقوی و معرفت بالله و خوف و خشیت بود. آیت‌الله کربلائی نمازهای خود را در مکان‌های خلوت به جای می‏‌آورد و از اقتدا کردن مردم به ایشان در نمازها خوداری می‌‏نمود و بسیار گریه می‌‏کرد، بطوری که نمی‌‏توانست از گریه در نمازها خویشتن‏‌داری نماید.

اگر جهنم رفتن واجب کفایی باشد به قدر کافی افرادی هستند که بخواهند بروند!

این مدرس عرفان اسلامی با نقل داستانی گفت: در موقع رحلت مرجعی از مراجع تقلید، اگر تهرانی‏‌ها یعنی علماء و تجار تهران به کسی رجوع می‌‏نمودند و از او تقلید می‌‏کردند، او مرجع تقلید تمام شیعیان می‌‏شد و همه بلاد و شهرها به تبع تهرانی‌‏ها از او تقلید می‌‏کردند. در آن زمان تهرانی‏‌ها به حاج سید احمد رجوع کردند تا از او تقلید کنند ولی ایشان نپذیرفت و در جواب گفت: اگر جهنم رفتن واجب کفائی باشد، «من به الکفایه»، موجود است.

فقاهت سید احمد کربلایی

اردشیری به روایتی دیگری که در این رابطه موجود است اشاره کرد و گفت: راجع به علم و فقاهت آیت‌الله کربلایی در علوم رسمی همین بس که در سن حدود چهل سالگی ایشان را به عنوان نامزد مرجعیت شیعیان انتخاب نمودند و همه  او را به نبوغ علمی و تقوای روحی قبول داشتند، ولی خود ایشان حاضر نشد فتوی دهد و یا رساله بنویسد.

وی تاکید کرد: آیت‌الله کربلایی حتی از اقامه نماز جماعت، همچون علامه قاضی و استاد علامه طباطبائی رضوان‌الله تعالی علیهم خودداری کرد. (ظاهرا علت اینکه علامه طباطبایی هیچگاه امام جماعت نشد این بود که علامه قاضی چنین بود و علت این امر هم امام جماعت نشدن سید احمد کربلایی بود.)

حکایت آیت‌الله میرزا محمدتقی شیرازی و سید احمد کربلایی

مؤلف کتاب «سند عرفان» ابراز داشت: مرحوم آقای حاج سید ابوالقاسم لواسانی (ره) از شاگردان مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی(ره) و مرحوم آیت‌الله آقای حاج سید احمد طهرانی بوده‏ و نیز وصی مرحوم آقای حاج سید احمد کربلائی بوده است و مرحوم آقای حاج سید احمد کربلائی در حالی که سرش در دامان آیت‌الله لواسانی بوده رحلت نموده است.

وی ادامه داد: مرحوم حاج سید ابوالقاسم می‌‏گفتند: روزی از روزها که درس تمام شد و شاگردان شروع به رفتن کردند، من هم برخاستم که مرحوم استاد حاج سید احمد فرمودند: آقای سید ابوالقاسم اگر کاری نداری قدری بنشین! من دانستم که ایشان کار خصوصی دارند. عرض کردم: نه کاری ندارم و نشستم. پس از آنکه همه رفتند فرمودند: برای آقا میرزا محمد تقی بنویس! سپس حالشان منقلب شد و گفتند: آه، آه، خودش گفته است، خودش گفته است، مسلم است، مسلم است و چنان انقلاب حال پیدا کردند که بی حال شدند.

اردشیری ادامه داد: ما پنداشتیم که شاید آقای میرزا محمد تقی درباره ایشان جمله زننده‌‌ای گفته و یا نسبتی داده که موجب شده ایشان تا این حد ملول و ناراحت شده باشند. از طرفی دیگر می‏‌دانستیم که آقای میرزا محمد تقی شیرازی شخص عادل و با ورع و متقی است و هیچ‌‌گاه کلمه‏‌ای که در آن غیبت و خلاف واقع باشد، نمی‌‏زنند. قدری که آیت‌الله کربلایی سر حال آمدند فرمودند: این مرد (یعنی آقای میرزا محمد تقی شیرازی) احتیاطات خود را به من ارجاع داده است و افرادی به او مراجعه کرده‏‌اند و از او پرسیده‌اند که اگر خدای ناکرده برای شما واقعه‏‌ای اتفاق بیفتد ما بعد از شما از چه کسی تقلید کنیم؟ و اینک در احتیاطات شما به که مراجعه نمائیم؟! آقای میرزا محمد تقی در جواب گفته است: به سید احمد، من غیر از او کسی را سراغ ندارم. آقا سید ابوالقاسم! برای او بنویس که: میرزا محمد تقی شما در امور دنیا حکومت دارید! اگر دیگر از این کارها بکنید و کسی را ارجاع دهید فردای قیامت در محضر جدم رسول خدا(ص) که حکومت در دست ماست از شما شکایت خواهم کرد و از شما راضی نخواهم شد.

آخرین نماز آیت‌الله سید احمد کربلایی

این مدرس عرفان اسلامی با اشاره به اینکه نماز از جمله اذکاری است که به هیچ وجه سالک از آن بی‏‌نیاز نمی‏‌شود اظهار داشت: هرچه مقامات عالی‏‌تر می‏‌شود این نیاز بیشتر و کیفیت آن نیز بهتر می‏‌شود زیرا نماز بارزترین جلوه راز و نیاز و عاشقی بین عاشق و معشوق بوده و بی آن راهی برای ارتباط نخواهد بود. لذا هر چه درجات عالی‏‌تر می‏‌شود و ارتباط معنوی قوی‏‌تر می‏‌گردد نماز نیز اوج بیشتری می‏‌یابد.

وی ادامه داد: آقا سید احمد کربلایی نیز از جمله عرفایی بود که به کثیر البکاء بودن در نوافل معروف و مشهور بود. این ویژگی آن چنان بوده که آخرین لحظه‌‏های حیاتش در عالم فانی، به نماز عصر اختصاص یافت و در واقع ندبه‏‌های دلتنگی‏‌اش پایان یافت و به وصل و التیام انجامید.

عرفا به دنبال کشف و کرامت نبودند

اردشیری، داستانی از زهد آیت‌الله کربلایی نقل کرد و گفت: مرحوم علامه قاضی(ره) فرمودند: مرحوم آقا سید احمد کربلائی می‌‏گفت: در سفری به یک درویش روشن ضمیر برخورد کردم. او به من گفت: من ماموریت دارم شما را از دو چیز مطلع کنم: اول کیمیا و دوم آنکه من فردا می‏‌میرم و شما مرا تجهیز نموده و دفن نمایید. مرحوم آقا سید احمد در جواب فرموده بود: من به کیمیا نیازی ندارم و اما تجهیزات شما را حاضرم. فردا آن درویش فوت می‏‌کند و مرحوم آقا سید متکفل تجهیزات و کفن و دفن او می‏‌شوند.

وی تاکید کرد: همانطوری که می‌بینید عالمان ربانی هیچ وقت به خاطر کشف و کرامات و از این نوع کارهای خارق‌العاده به دنبال عرفان نبودند بلکه همیشه به فکر تعالی و انسان شدن و متخلق شدن به اخلاق الهی بودند.

تفاوت ملا حسینقلی همدانی با سید احمد کربلایی

اردشیری بیان داشت: استاد محمد حسن قاضی یکی از فرزندان آیت‌الله سید علی قاضی(ره) می‏‌فرمود: یک اختلافی در روش مرحوم کربلائی با استادشان وجود داشت. ملا حسینقلی نسبت به امور معیشتی و دنیایی خیلی بی‏‌علاقگی نشان می‌‏دادند ولی آقا سید احمد این طور نبود. آقا سید احمد خیلی به هیأت و لباس و زندگی‏‌اش مقید بود.


دستورالعمل‌های اخلاقی سید احمد کربلائی(ره)

حسن اردشیری در پایان به دستورالعمل‌هایی که سید احمد کربلایی برای یکی از شاگردان خود صادر کرده اشاره کرد و گفت: این دستورالعمل‌ها عبارتند از: 1. مواظبت کامل بر اداء واجبات و ترک محرمات. 2. کمال مراقبت در طول روز. 3. هنگام خوابیدن محاسبه نفس کردن. 4. در صورتی که نفس، مخالفتی نموده آن را جبران نماید و نفس را با انجام ضد میل او مجازات کند. 5. در هر شب جمعه و عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند. 6. اهم از همه  اینکه در تمام اوقات و در همه احوال، حضرت حق جل و علا را حاضر و ناظر بداند. 7. دوام توجه و توسل به حضرت حجت عجل الله فرجه که واسطه فیض زمان است و بعد از هر نماز دعای غیبت که «اَلَّلهمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ...» است خوانده، و سه سوره توحید هدیه به آن بزرگوار و دعای فرج «اللهم عظم البلاء ...» را ترک ننماید.


منبع : فارس

داستانهای واقعی ازبرزخ وصحبت بامردگان توسط اولیاخدا

داستان اول ؛ فرشتگان عذاب در تخت فولاد:

مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی می فرمود(1): من در دوران جوانی که در اصفهان بودم نزد دو استاد بزرگ ، مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان، درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم و آنها مربی من بودند، به من دستور داده بودند که شبهای پنجشنبه و شبهای جمعه بروم بیرون اصفهان و در قبرستان تخت فولاد قدری تفکر کنم در عالم مرگ و ارواح و مقداری هم عبادت کنم و صبح برگردم، عادت من این بود که شبهای پنجشنبه و جمعه می رفتم و مقدار یکی دو ساعت در بین قبرها و در مقبره ها حرکت می کردم و تفکر می نمودم و بعد، چند ساعت استراحت نموده و سپس برای نماز شب و مناجات بر می خاستم و نماز صبح را می خواندم و پس از آن به اصفهان می آمدم، می فرمود: شبی بود از شبهای زمستان هوا بسیار سرد بود برف هم می آمد، من برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم و خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمه ای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادت گردم، در این حال درمقبره را زدند تا جنازه ای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آنجا بگذارند و شخص قاری قرآن که متصدی مقبره بودمشغول تلاوت شود و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند، آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند و قاری قرآن مشغول تلاوت شد، من همین كه دستمال را باز کرده و می خواستم مشغول خوردن غذا شوم دیدم که ملا ئکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند (عین عبارت خود آن مرحوم است)چنان گرزهای آتشین بر سر او می زدند که آتش به آسمان زبانه می کشید، و فریادهایی از این مرده بر می خواست که گویی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل می کرد، نمی دانم اهل چه معصیتی بود، از حاکمان جائر و ظالم بود که اینطور مستحق عذاب بود؟ و ابدا" قاری قرآن اطلاعی نداشت آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت. من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم لرزید، رنگم پرید و اشاره کردم به صاحب مقبره که در را باز کن من می خواهم بروم، گفت: آقا! هوا سرد است،برف روی زمین را پوشانیده، در راه گرگ است و تو را می درد، هر چه خواستم بفهمانم به او که من طاقت ماندن ندارم او ادراک نمی کرد، بناچار خود را به در اطاق کشیدم در را باز کردم وخارج شدم و تا اصفهان با آنکه مسافت زیادی است بسیار به سختی آمدم و چندین بار به زمین خوردم، آمدم در حجره ، یک هفته مریض بودم و مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان می آمدند و عیادت می کردند و به من دوا می دادند و جهانگیر خان برای من کباب باد می زد و به زور به حلق من فرو می برد تا کم کم قدری قوت گرفتم.

داستان دوم ؛ صورت های برزخی:

علامه سید محمد حسین طهرانی (ره) در رابطه با ورود ایشان به نجف می فرماید: مرحوم آقا سید جمال می فرمود: من وقتی از اصفهان به نجف اشرف مشرف شدم تا مدتی مردم را به صورتهای برزخیه خودشان می دیدم، به صورتهای وحوش و حیوانات و شیاطین، تا آنکه از کثرت مشاهده ملول شدم، یک روز که به حرم مطهر مشرف شدم، از امیر المومنین (ع) خواستم که این حال را از من بگیرد، من طاقت ندارم، حضرت گرفت و از آن پس مردم را به صورتهای عادی می دیدم(2).

 

داستان سوم ؛ نور الهی:

در این جا داستانی را از زبان یکی از بزرگان و علمای حوزه علمیه قم نقل می کنم ، ایشان می فرمودند: در آن زمانی که در دیار مقدس غروی "زادها الله شرفا" مشرف بودم، جهت پاره ای از اعمال، شب جمعه ای به وادی السلام رفته بودم، یک وقت متوجه نوری شدم وقتی نزدیک آن نور شدم دیدم از چشمان سیدی می درخشد پرسیدم: این سید کیست؟ گفتند: سید جمال الدین گلپایگانی است(3).

داستان چهارم ؛ توجه به مرگ و جهان آخرت:

داستان دیگری را مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی "قدس سره الشریف" نقل فرمودند: که روزی در محضر آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی (قدس سره الشریف) نشسته بودم و ایشان شخصا" نامه ها را باز و روئیت می فرمودند و یک قسمت از نامه را جدا می کردند تا جواب بنویسند، به یک نامه رسیدند، سه دفعه دست روی دست زدند و فرمودند: (صدقتک) بعد فرمود: این نامه از آیت الله آقا سید جمال الدین گلپایگانی است که برایم نوشته و مرا موعظه و نصیحت کرده است، آقا نامه را می خواند و اشک از دیدگانش جاری بود و زمزمه می کرد، مرجعیت سنگین است. مرگ هست و همه ما از دنیا می رویم.

این نامه از آیت الله آقا سید جمال الدین گلپایگانی است که برایم نوشته و مرا موعظه و نصیحت کرده است، آقا نامه را می خواند و اشک از دیدگانش جاری بود و زمزمه می کرد، مرجعیت سنگین است. مرگ هست و همه ما از دنیا می رویم

داستان پنجم ؛ گفتگو با مردگان:

و همچنین داستانی را مرحوم علامه طهرانی از زبان خود مرحوم سید نقل کردند که آقا سید جمال می فرمود: یک روز هوا گرم بود، رفتم به وادی السلام نجف اشرف برای فاتحه اهل قبور و ارواح مومنین.چون هوا بسیار گرم بود رفتم در زیر طاقی که بر سر دیوار روی قبری زده بودند نشستم، عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدری استراحت نموده و بر گردم در این حال دیدم جماعتی از مردگان با لباسهای پاره و مندرس و وضعی بسیار کثیف به سوی من آمدند و از من طلب شفاعت می کردند، که وضع ما بد است، تو از خدا بخواه ما را عفو کند.من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هر چه در دنیا به شما گفتند، گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو می کنید بروید ای مستکبران!ایشان می فرمودند: این مردگان شیوخی بودند از عرب که در دنیا مستکبرانه زندگی مینمودند و قبورشان در اطراف همان قبری بود که من بر بروی آن نشسته بودم.این داستانها نشانگر عظمت روح و بلندای مقام مرحوم آیت الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانی است(4).

داستان ششم ؛ مراجعت به ایران و ملاقات با شاه:

آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی

 

 

 

 

 

 

مرحوم آیت الله آقا جمال گلپایگانی علیه الرحمه( در سال 1373 قمری) برای معالجه و عمل جراحی از نجف اشرف به ایران آمدند. شرح ماجرا را از زبان یکی از همراهان ایشان بشنوید: به کرمانشاه که آمدیم، طبقات مختلف مردم به دیدار ایشان آمده از جمله دیدار کنندگان فرمانده لشکر غرب بود که حامل پیامی از سوی شاه بود، که شاه د ستور داده هواپیمای اختصاصی خودشان به کرمانشاه آمده و شما و همراهان را به تهران ببرد. مرحوم سید (قدس سره) با ناراحتی فرمودند: من احتیاج به هواپیما ندارم و با ماشین می روم، هر چه اصرار کردند و دیگران نیز با او همراهی کردند که شاید ایشان را راضی نمایند قبول نفرموده و استنکاف کردند و خلاصه با ماشین کوچک صاحب منزل به تهران آمدیم.وقتی وارد تهران شدیم در همان ابتدای سفر، آقا در بیمارستان نجمیه (بازرگانان) بستری شدند که بدین صورت بیمارستان افتتاح شد.در زمان بستری بودن ایشان عده زیادی از علما و بزرگان قم و تهران و طبقات مختلف مردم به ملاقاتشان آمدند.آیت الله بروجردی مکرر افراد متعددی را برای دیدار ایشان می فرستادند و چندین بار نامه فرستاده و از اینکه خود نمی توانند به تهران بیایند عذر خواهی نمودند.یک روز صبح بود. که دیدیم ،هیراو رئیس دربار شاه برای ملاقات آقا وارد شده پس از مقداری نشستن گفت: کار محرمانه ای با آقا دارم، آقایان اطاق را خالی کنند،مرحوم آقا امر کردند، بیرون رفتیم، پس از مدتی کوتاهی دیدیم هیراو با کمال ناراحتی از اطاق خارج شد و رفت.ما به اطاق بازگشتیم، دیدیم مرحوم آقا خندان هستند، علت این ماجرا را جویا شدیم؟ فرمودند: این آقا از طرف شاه آمده بود و می گفت: شاه امروز به شیراز سفر کرده و تا شب به تهران بر می گردد، و فردا صبح می آید به دیدار شما، سپس از جیب خود پاکتی بیرون آورد، و گفت : شاه سلام رساند و این وجه را تقدیم نمود، من نپذیرفتم و گفتم من نان خور امام زمان روحی فداه هستم و تا حال نگذاشته است که در بمانم لذا احتیاجی ندارم و نمی گیرم هیراو در جواب گفته بود: بگیرید و به افرادی که همراهتان هستند بدهید. فرمودند: عرض کردم آقایان هم نان خور حضرت ولی عصر (عج) هستند و احتیاج ندارند. مقداری اصرار کرد و می گفت: بد است، تقدیمی شاه مملکت است، که من جواب ندادم فقط گفتم: احتیاج نداریم، اوقاتش تلخ شد و از اطاق بیرون رفت، و شاه هم به دیدار ایشان نیامد.

مصدق هم که در آن زمان در احمد آباد مستوفی تحت نظر بود توسط پسرش دکتر غلامحسین پیغام داد که بیمارستان متعلق به مادرم می باشدلذا برای بیمارستان و عمل جراحی هیچ اجرتی ندهید، که مرحوم سید در جواب فرموده بودند: خیر نیازی به آن نیست من خودم می دهم.در زمینه همین سفر مرحوم آیت الله حاج سید مصطفی صفائی خوانساری( متوفی

141۳هجری قمری ) می فرمودند:مرحوم آیت الله سید جمال الدین برای معالجه به تهران آمده بودند در بیمارستان نجمیه (بازرگانان) بستری بودند وقتی به ملاقات ایشان رفتیم فرمودند: به حاج آقا حسین (بروجردی) سلام مرا برسانید وبگوئید اگر بنا بود سید جمال مقلد باشد از شما تقلید می کرد. وقتی به ملاقات ایشان رفتیم فرمودند: به حاج آقا حسین (بروجردی) سلام مرا برسانید وبگوئید اگر بنا بود سید جمال مقلد باشد از شما تقلید می کردو این در حالی بود که آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی از مرحوم بروجردی پرسیده بودند: اعلم نجفیون کیست که موقوفه ای را به وسیله او به طلاب برسانیم؟ آیت الله بروجردی در پاسخ نوشته بودند: آیت الله حاج آقا جمال الدین گلپایگانی است.سید از فروتنی عجیبی برخوردار بود به طوری که نقل می کنند با آن عظمت علمی که ایشان داشتند در عین حال مدت زیادی در مسجد بالاسر حرم حضرت امیر المومنین علیه السلام پای منبر مرحوم واعظ خراسانی (قدس سره) که مشغول تفسیر سوره یوسف بودند می نشتند(5).

(1) این داستانی بود که علا مه طهرانی در کتاب معاد شناسی ، جلداول صفحه 138 از دوران سکونت سید جمال الدین در اصفهان نقل فرمودند.

(2) معاد شناسی ج 1، ص 142

(3) مقاله جمال آفتاب.

(4) مقاله جمال آفتاب.

(5) مقاله جمال آفتاب

چگونه حدیث معراج، اینشتین را شگفت‌زده كرد؟!

چگونه حدیث معراج، اینشتین را شگفت‌زده كرد؟!
اصل نسخه این رساله اكنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری می‌شود...

«آلبرت اینشتین» فیزیكدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله‌ علمی خود با عنوان «دی اركلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) كه در سال 1954 در آمریكا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را كامل‌ترین ومعقول‌ترین دین دانسته است.
این رساله در حقیقت همان نامه‌نگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی از قرآن كریم و احادیثی از كتاب‌های شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است كه هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی‌شود و تنها این مذهب شیعه است كه احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اكثر دانشمندان آن را نفهمیده‌اند.
یكی از این حدیث‌ها حدیثی است كه علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اكرم (ص) نقل می‌كند كه: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارك پیامبر به ظرف آبی می‌خورد و آن ظرف واژگون می‌شود. اما پس از اینكه پیامبر اكرم(ص) از معراج جسمانی باز می‌گردند مشاهده می‌كنند كه پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است».
اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه «نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیكی مفصلی بر آن می‌نویسد. اینشتین همچنین در این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیكی اثبات می‌كند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عكس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» می‌داند: E = M.C2 >> M = E /C2
یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره می‌تواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود.
اینشتین در این كتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ «بروجردی بزرگ» یاد كرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ «حسابی عزیز» یاد كرده است.
اصل نسخه این رساله اكنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری می‌شود.
این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با كمك یكی از اعضاء شركت اتومبیل‌سازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یك عتیقه‌فروش یهودی خریداری كرد.
دستخط اینشتین در تمامی صفحات این كتابچه توسط خط‌ شناسی رایانه‌ای چك شده و تأیید گشته است.

قرآن و گفته های ناپلئون در مورد قرآن....

قرآن و گفته های ناپلئون در مورد قرآن

ناپلئون درسفري که به مصر داشت به کتابخانه اي رفت و . مترجم قرآن را باز کرد و اين آيه آمد: ان هذا القرآن يهدى للتى هى و يبشر المؤ منين ( سوره اسراء آيه 9) براستى که دين قرآن هدايت مى کند بآنچه درست و محکمتر است و بر مؤ منان بشارت مى دهد
وقتى مترجم اين آيه را خواند و ترجمه کرد؛ از کتابخانه بيرون آمد و شب را تا صبح بفکر اين آيه بود. صبح باز به کتابخانه آمد و مترجم آياتى ديگر از قرآن را برايش ترجمه کرد.
روز سوم هم مترجم از قرآن براى او خواند و ترجمه کرد
ناپلئون در مورد قرآن سئوال نمود.
گفتند : مسلمانان معتقدند که خداوند قرآن را بر پيامبر آخرالزمان محمد( صلى الله عليه و آله وسلم) نازل کرده است و تا قيامت کتاب هدايت آنان است .
ناپلئون گفت : آنچه من از اين کتاب استفاده کردم اينطور احساس نمودم که
1) اگر مسلمين از دستورات جامع اين کتاب استفاده کنند روى ذلت نخواهند ديد.
2) تا زمانيکه قرآن بين آنها حکومت کند، مسلمانان تسليم ما نخواهند شد؛ مگر ما بين آنها و قرآن جدائى بيفکنيم
منبع: رهنماى سعادت جلد 2ص 478 – هماى سعادت ص 96 به نقل از کتاب يکصدموضوع پانصدداستان ، سيد علي اکبر صداقت)