ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

پنـدار گفتـار کـردار نیک
ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

پنـدار گفتـار کـردار نیک

١٣٩ ) - تفاوت حقیقت با واقعیت

فرق حقیقت وواقعیت وتاثیر آنها 

ماپیش از اینکه وارد اصل موضوع بشویم توضیح زیر را عرضه مینماییم- 
1-واقعیت اتفاقی است که افتاده یا می افتد بدون اینکه باید یا نباید آن مورد نظر باشد. 
2- حقیقت آن چیزی است که باید وبه صلاح اجتماع و مردم است که واقعیت پیدا کند وتاثیر گذار بشود. برای مثال:- تصادف اتو مبیلها ،خراب شدن یک خانه ،گرانی اجناس مورد نیاز مردم و... 
از جمله واقعیتها هستند بدون اینکه حقیقت داشته باشند- اما حقیقت این است که یک اتفاق باید بیفتد یا نباید بیفتد- مانند اینکه خدارا باید شناخت و پرستید،مردم را باید دوست داشت ، قوانین را باید محترم شمرد و رعایت کرد ،حکومت باید امنیت ورفاه ملت و سربلندی کشور را تامین کند ووو.. حال بر میگردیم بر سر اصل موضوع مورد نظر:ـ 
یک اجتماع و یک کشور مانند یک فرد انسان است که در صورتی سالم شمرده میشود که تمام اندام آن ونیز جان وروان آن سالم و در مسیر کمال پویا وکوشا باشد. 
یک کشور هم که با یک نظام مشخص اداره میشود باید تمام سازمانها و نهاد ها و قوانین آن به درستی طراحی وبر نامه ریزی ومنظم باشد و کارشناسان و مجریان آن متناسب با نظامات مذکور وظیفه شناس و درست کردار باشند. اکنون با توجه به تعاریف مذکور به موارد زیر توجه فرمایید تا فرق بین حقیقت و واقعیت بیشتر آشکار شود.برای مثال :- 
1- امسال بودجه کشور یکهزار میلیارد تومان افزایش یافته است. 
2-درآمد کشور از محل صادرات غیر نفتی پنج میلیارد دولار از پارسال بشتر شده است. 
3- حقوق کارکنان دولت ده در صد افزایش یافته است.وووو.... که اینقبیل بیانات وگزارشها 
بر مبنای واقعیت است و ممکن است یا کلا و یا نسبتا حقیقت نداشته باشند ولذا برای تشخیص حقیتقت امر باید نکات زیر مورد توجه قرار گیرد :- 
1-اینکه بودجه کشور به لحاظ عددی افزایش یافته است آیا این افزایش در توسعه وپیشبرد 
امور هم موثر است ویا فقط تفاوت افزایش نرخ تورم را جبران مینماید؟ 
2-اگر درآمد ارزی ازمحل صادرات چند میلیارد دولار افزایش یافته آیا این مبتغ بیش از کاهش قدرت خرید دولار یا افزایش نرج طلا ،جواهرات وسایر فلزات گرانبهاست یانه؟ 
3- اگر ده درصد به حقوق کار کنان اضافه شده است آیا توان خرید آنان هم آفزایش یافته است 
یا نسبت به پارسال کمتر هم شده است؟ 
اینقبیل بی تو جهیها به حقایق امر و تکیه کردن بر اعداد وارقام صرف ،هرچند واقعی هم باشند لیکن تاثیرات منفی زیر را باقی میگذارند:- برنامه ریزان نسبت به ارزشها وارزیابیها بی توجه میشوند ووقایع جانشین حقایق میشود وکارها ناقص پایه گذاری میشوند وچون بتدریج نواقص رخ مینمایند ورفع نواقص ضروری میگردد پیوسته برحجم کارها ومشکلات کشور افزوده میشود وتکیل پروژه ها برای بهره بر داری به تاخیر می افتد وبعلث فرسودگی دستگاهها وراکد ماندن سرمایه گزاریها و عقب افتادگی کشور و افزایش بیکاران ونا هماهنگی تولیدات با نیاز های مصرفی و گرانتر شدن قیمتها و نا خوشنودی عمومی میگردد.وناخوشنودی وبد بینی مردم زمینه را برای تاثیر گذاری بیشتر تهاجمات فرهنگی وپذیرش بیشتر عوامل نفوذی دشمنان و بد اندیشان مساعد تر میکند و... برای مثال :- برای اجرای برنامه ها وطرحها بر اساس ارزیابی اجناس مصرفی جاری اعتباراتی محاسبه ودرخواست تصویب میشود در صورتی که ممکن است مدتی طول بکشد تا تصویب شود و چند سال هم اجرای طرح به طول بینجامد ونرخ تورم هم بطور متوسط بیست در صد باشد –اگر مدت زمان پیش بینی شده برای اجرا سه سال منظور شده باشد حد اقل دوبرابر اعتبارات پیش بینی شده پول لازم میشود تا پروژه تکمیل و قابل بهره بر داری شود و هر چه زمان تجدید نظر وتامین اعتبارات اضافی و اجرای طرح طولانی تر بشود اعتبارات ضروری تصاعدی میشود و این در حالیست که با توجه به افزایش نرخ تورم در سنوات گذشته میتوان نموداری رسم کرد وبا بر رسی آن پیش بینی کرد که مثلا برای اجرای یک طرح در مدت چهار سال چه مبلغ اعتبار در هر سال لازم است وکل چنین مبلغی را با ده در صد اعتبار اضافب جهت احتمالات درخواست نمود تا اجرای عملیات مطابق برنامه ای که پیش بینی شده است انجام شدنی باشد.بنا بر این تامین اعتبار برا نجا م پروژه ها با ید بر اساس تورم وپلکانی باشد. موارد دوم و سوم مربوط به تحصیل ارز بیشتر از محل صادرات و نیز افراش چند در صدی حقوقها و بیان هرگونه اعداد و ارقام وآمار دیگر هم باید بشرح فوق تابع توجه به حقایق قرار گیرد ونه تحت تاثیر وقایع ! مانند اینکه اگر ما مقدار بیشتری ارز به لحاظ عددی بدست آوردیم در صورتی میتوانیم افزایش در آمد حساب کنیم که بتوانیم با صرف آنها کالاهای سر مایه ای بیشتری وارد کنیم ویادر کارهای تولیدی بیشتری سرمایه گذاری نماییم و همچنین در صورتی از دادن اضافه حقوق سخن بگوییم که قدرت خرید کار کنان را افزایش داده باشیم وگر نه زیان گفتار آن دروضع عمومی از نفع آن بیشتر خواهد بود، زیرا مسلم این است که مردمی که نیاز های ضروری خودرا در قیاس با در آمدهای حقوقی باتمام وجود احساس میکنند از شنیددن اینقبیل بیانات خوشنود نخواهند شدکه جای خودرا دارد بلکه از صمیمیت آنان نیز کاسته خواهد شد بعلاوه اینکه تاثیرات منفی هم باقی میگذارد . در نظامهای مترقی مدنی اقتصاد دانان وآمار گران و طراحان و بر نامه ریزان مدتهاست که 
حقایق و ارقام )facts&figuresرا جانشین واقعیتها و اعداد کرده اند واین در حالیست که در همین عصر تکامل برق آسای تمدن و فن آوریهانیز از بعضی گزارشگران وآمار گر ان جملاتی ار اینقبیل شنیده میشود:- مطابق آمار در حدود پنجاه شصت میلیارد !!! که حقیقتا تاسف بر انگیز است زیرا خود واژه "درحدود"از نظر آماری بسیار سخیف است و سخیف تر از آن گفتن "شصت هفتاد ملیون یا میایارد " است ـ در صورتی که وقتی پای آمار در میان باشدباید به اعشاریهای اعداد وارقام هم توجه شود –مانند//01/ 54327610001 و نه اینکه با بیان یک چنین گزارشهای گنگ درگنگ و غیر مسؤلانه شنونده را گرفتار بهت و حیرت کنیم وبر سر و سامان نیافتن پروژه هایی گه بر مبنای یک چنین ارزیابیهایی پایه گزاری میشوند تاسف بخوریم !

PGKNEEK

واقعیت وجود یه چیز رو نشون میده ،

حقیقت درست بودن یک چیز رو



برای فهم حقیقت باید مقام بالایی(از نظر دینی) داشته باشید...

اما

واقعیت واسه اکثر مردم قابل درک و فهمه...

PGKNEEK 


تفاوت :
||||| حقیقت ||||| و
||||| واقعیت ||||| چیست؟

آیا این دو امری ثابت یا نسبی‌اند؟

دو کلمه واقعیت و حقیقت در بسیاری از موارد هم معنا و مترادف‌اند و هر یک جای دیگری به کار می‌رود. اما در برخی موارد بین این دو فرق گذاشته می‌شود. در اصطلاح جدید معمولاً به خود واقعیت و نفس الامر «واقعیت» اطلاق می‌شود. اما «حقیقت» به ادراکی که با واقع مطابقت دارد گفته می‌شود. بر این اساس که بین واقعیت و حقیقت فرق گذاشته شود، در مورد واقعیت این بحث مطرح نمی‌شود که آیا واقعیت ثابت است یا موقت؛ زیرا امور واقعی و نفس الامری ممکن است دائمی و ابدی باشند؛ مانند اصل حرکت و تغییر ماده، و ممکن است موقت باشند؛ مانند واقعیات خاص مادی که مربوط به روابط اجزای مادی است. آنچه که مورد بحث و اختلاف نظر است، در مورد حقیقت است که آیا نسبی است یا ثابت.

در مورد این‌که حقیقت آیا ثابت است یا نسبی، ابتدا باید دید حقیقت چیست؟ و در واقع منشأ اختلاف در ثبات یا نسبیت حقیقت، اختلاف بر سر تعریف حقیقت است.

در فلسفه اسلامی که متأثر از فلسفه یونانی است، حقیقت به معنای ادراک مطابق با واقع است. هر قضیه‌ای که مطابق با واقع باشد، حقیقت است. بر اساس این فلسفه، اولاً: حقیقت فی الجمله وجود دارد؛ زیرا انکار حقیقت موجب اثبات آن می‌شود؛ یعنی اگر کسی بگوید تمام ادراکات ما خلاف واقع است، خود یک حقیقتی را اعتراف کرده است. ثانیاً: حقیقت، ثابت و دائمی است؛ یعنی مطابقت مفهوم و محتوای ذهنی با واقع و نفس الامر خود نمی‌تواند موقت باشد؛ بلکه دائمی است. البته دوام حقایق اولاً: مربوط به علوم حقیقی است، نه علوم اعتباری؛ نظیر قوانین مدنی و اجتماعی؛ ثانیاً: مربوط به حقایق یقینی است، نه احتمالی.

اما بسیاری از اندیشمندان، حقیقت را به معنای مطابقت ادراک با واقع نمی‌دانند، بلکه تعریف دیگری از حقیقت ارائه می‌کنند: برخی مانند پوزیتیویسم‌ها بر این باورند که «حقیقت عبارت است از توافق تمام اذهان در یک زمان بر یک قضیه». برخی دیگر مانند پراگماتیسم‌ها حقیقت را عبارت از «فکری می‌دانند که در عمل مفید و دارای تأثیر نیکو باشد». در نظر گروهی دیگر، حقیقت  عبارت است از «فکری که تجربه آن‌را تأیید کرده باشد». و...

مشکل مشترک همه این نظریات، این است که همه اینها منتهی به سفسطه و ایده آلیستی خواهد شد؛ زیرا در همه این نظریات، دریافت واقع مورد انکار قرار گرفته است. اینان خواستند از اشکالات سوفسطائیان رهایی یابند ولی خود در چاله و دام آنها گرفتار شدند. البته این عده که حقیقت را به معنای مطابقت با واقع نمی‌پذیرند می‌توانند بگویند حقیقت ثابت نداریم، بلکه حقیقت نسبی است.[1]



[1] ر. ک: مطهری، مرتضی، اصول فلسفه، ج 1، ص 103 - 108، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی‌تا.




  

سهیل » ای کودک دردانهء من!

چـــــــــــراغ تابناک خانهء من!

بگو بابا!چطوره حال سرکار؟

صفا آورده ای،مشتاق دیدار!

سهیلم!منتی برما نهادی

که پابر دیده ی بابا نهادی

بتو گفتم:دراینجاپای مگذار

عنان مرکب خود را نگهدار

دراین سامان بغیرازشوروشرنیست

شرافت جزبدست سیم و زرنیست

شرف،هرگز خریداری ندارد

درستی،هیچ بازاری ندارد

همه دام و دد یک سر دو گوشند

همه گندم نما وجو فروشند

«عبادت» جای خودرا بر «ریا»داد

صفا و راستگویی از مد افتاد

جوانمردان،تهی دست و تهی پای

لئیمان را بساط عیش،برجای

نصیحتها،ترا بسیار کردم

مواعظ را بسی تکرار کردم

که اینجا پا منه،کارت خراب است

مبین دریای دنیا را...سراب است

ولی حرف پدر را ناشنیدی

زحوران بهشتی پاکشیدی

قدم را از عدم اینسو نهادی

به گند آباد دنیا رو نهادی

بکیش من بسی بیداد کردی

که عزم این «خراب آباد»کردی

ولی اکنون روا نبود ملامت

مبارک مقدمت،جانت سلامت

تو هم مانند ما مأمور بودی

دراین آمد شدن معذور بودی

کنون دارم نصیحت های چندی

بیا بشنو ز«بابا» چند پندی

نخستین،آنکه با یاد خدا باش

زراه دشمنان حق جدا باش

ولی راه خدا تنها زبان نیست

در این ره از ریاکاران نشان نیست

«خداجو» با «خداگو» فرق دارد

حقیقت با هیاهو فرق دارد

«خداگو» حاجی مردم فریب است

«خداجو» مؤمن حسرت نصیب است

«خداگو» بهر زر خواهان حق است

وگر بی زر شود از پایه لق است!

«خداجو» را هوای سیم و زر نیست

بجز فکر خدا,فکر دگر نیست

مرو هرگز ره ناپاک مردان

ز ناپاکان همیشه رو بگردان

اگر چه عیب باشد راستگویی!

ولی خواهم جز این،راهی نپویی

اگر چه دزد،کارش روبراه است

ولی دزدی بکیش من گناه است

اگر دستت تهی شد،دل قوی دار

براه رشوه خواران پای مگذار

سهیلم،هوش خود را تیزتر کن

زابلیسان آدم رو حذر کن

تو باما بعد از اینها خوبتر باش

روان مادر وجان پدر باش

بود چشم امید ما بدستت

من و مادر،فدای چشم مستت

بعمر خویش باما با وفا باش

به پیری هم عصای دست ما باش

دلم خواهد که بینم شادکامت

نشیند مرغ خوشبختی ببامت

من از اول «سهیلت» نام کردم

ترا باروشنی همگام کردم

خدا را از سر جان بندگی کن

به نیروی خدا بخشندگی کن

بیا و حرمت مارا نگهدار

پس از ما هم «سهیلا» را نگهدار

«سهیلا» خواهرت را رهبری کن

به تیره راهها،روشنگری کن

مده از دست،رسم مهربانی

باو نیکی بکن تا میتوانی

تو باید رنج او باجان پذیری

اگر از پا فتاد،دستش بگیری

پس از ما گر کسی خیر ترا خواست-

خدااول،پس از او هم «سهیلا» ست

شما باید که با هم جمع باشید

به تیره راهها،چون شمع باشید

بهین چیزی که شهد زندگانیست-

فقط یک چیز. . آنهم مهربانیست

پس از ما،یادگار ما،شمایید

نشان از روزگار ما،شمایید

دلم خواهد که روی غم نه بینید

بجز آسودگی همدم نه بینید

شوید از جام عیش جاودان مست

تو و او را به بینم دست در دست

***

نصیحت های من پایان گرفته

ولی طبعم ز لطفت جان گرفته

دوباره گویمت این پند در گوش

مبادا گفته ام گردد فراموش؟

مرنجان خواهر پاکیزه خو را

زکف هرگز مده دامان او را

«سهیلم» باش جانان «سهیلا»

برو جان تو و جان «سهیلا»


<< " مهدی سهیلی " >>

تفاوت میان حقیقت و واقعیت چیست؟
آیا این دو امری ثابت یا نسبی‌اند؟


PGKNEEK 


    نظرات 0 + ارسال نظر
    امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.