ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

پنـدار گفتـار کـردار نیک
ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

پنـدار گفتـار کـردار نیک

آدم های شجاع

شجاع ترین آدمها کیا هستند ؟

معلم به بچه ها گفت : 

" تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟

بهترین متن جایزه داره "

یکی نوشت : اون که بادشمن می جنگه "

یکی نوشته بود:

غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنامیکننه 

یه نفر نوشته بود : فضانورد که به فضا میره "

یکی دیگه نوشته بود :

اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و...

هر کی یه چیزی نوشته بود اما 

این نوشته همه ، تو کاغذ نوشته شده بود :

و لی !!!!!

" شجاع ترین آدما اونائی هستند کـه خجالت نمیکشن 

و دست پدرمادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو...!!! "

قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.

به همراه زمزمه ای ...

افسوس منهم شجاع نبودم...


یادمون باشه 

تو خونه ای که {بزرگترها} کوچک میشن 

{کوچکترها} هرگز بزرگ نمیشن


─═हई

پروردگارم بندگی ام را بپذیر

پروردگارم ...

شکوفایی روزت را سپاس می گویم ،

که تاریکی شب را پایان می بخشد 

و تاریکی شب را نظاره گرم که هیاهوی روز را سرانجام است؛

در این میان این "من" هستم که بالا می روم ؛ پایین می ایم ؛

خوشحال و غمگین می شوم؛ 

تهی و سرشار می شوم و باز....

همان می شوم که بودم،

پروردگارا مرا آن گونه کن که می پسندی .

پروردگارم بندگی ام را بپذیر.


خوش آمدید WELCOM





   


PGKNEEK

   پندار،گفتار،کردار نیـک PGKNEEK

سگ صلح کند به استخوانی


پادشاهی در مرو سگان تربیت شده ای در زنجیر داشت که هر یک به هیبت گرازی بود.. پادشاه این سگ ها را برای از بین بردن مخالفان دربند کرده بود.. اگر کسی با اوامر شاه مخالفت می کرد مأموران شاه آن شخص را جلوی سگان می انداختند و سگ ها نیز او را در چشم برهم زدنی پاره پاره می کردند.. یکی از ندیمان شاه که خیلی زیرک بود با خود اندیشید که اگر روزی شاه بر او خشم گرفت و او را جلوی سگان انداخت چه کند..؟ با این فکر وحشت سراپای وجودش را گرفت اما پس از مدتی به این فکر افتاد که این سگان را دست آموز کند لذا هر روز گوسفندی می کشت و گوشت آن را با دست خود به سگان می داد و آنقدر این کار را تکرار کرد که اگر یک روز غیبت می کرد روز بعد سگان با دیدن او به شدت دم تکان می دادند و منتظر نوازش او می شدند.. روزی پادشاه بر آن مرد خشم گرفت و دستور داد که او را جلوی سگان بیندازند. مأموران شاه آن مرد را کت بسته جلوی سگان انداختند اما سگ ها که منعم خود را می شناختند دور او حلقه زدند و سرها را به روی دست ها گذاشتند و خوابیدند و تا یک شبانه روز به همین منوال گذشت.. فردای آن روز رئیس مأموران که از پشیمانی شاه آگاه شد به نزد وی رفت و ماجرای نخوردن سگان را بازگو کرد و به شاه گفت:این شخص نه آدمی، فرشته است کایزد ز کرامتش سرشته است.. او در دهن سگان نشسته،دندان سگان به مهر بسته.. پادشاه با شتاب آمد تا آن صحنه را ببیند و سپس گریان به دست و پای آن مرد افتاد و عذر خواست و گفت: تو چه کردی که سگان تو را نخوردند.. مرد گفت: ده سال نوکری تو را کردم این شد عاقبتم اما چند بار به این سگان خدمت کردم و به آن ها غذا دادم و آن ها مرا ندریدند.. سگ صلح کند به استخوانی، ناکس نکند وفا به جانی...!


حـظـبـرانـه


بنویسم ؛؛

" انشاء الله یا ان شاء الله" ؟؟؟ 

--          --          --        

انشاء الله یعنی :

ما خداوند را خلق کرده ایم!(العیاذ بالله) 


ان شاء الله:یعنی:

اگر خدا مقدر فرمود ; به خواست خدا. 

--          --          --         

<< م.ک :

تفسیر نمونه - جلد پنجم





*مطلبی زیبااز احمد شاملو*

*به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ... *

*خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده. *

*زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد. * 

*آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی
سرخرگهایم را مسدود کرده بود ... *
*و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند. *
*به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش  بگیرم. *

*بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ... *
*فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات
اطرافیانم فراتر ببرم. *

*زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را
آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...! *
*.*
*.*
*خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه‌اش
تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده
است استفاده کنم : *

*هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم *



بدهکاریم به یکدیگر و
تمام دوستت دارم های نگفته ای که پشت دیوار غرورمان ماندند و ما آنها را بلعیدیم که بگویم منطقی هستیمّ
دوباره برایت مینویسم ما حالمان خوب است ولی تو باورنکن…..
“خسرو شکیبایی”



 » سنائی »
 
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
احد بی زن و جفتی ملک کامروایی
نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت
تو جلیل الجبروتی تو نصیر الامرایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی
احد لیس کمثله صمد لیس له ضد
لمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
 



در یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که:
 ''شجاعت یعنی چه؟''
محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود :
 '' شجاعت یعنی این ''
و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته بود! اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون ...استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند
فکر میکنید اون دانش آموز چه کسی می تونست باشه؟
.

.

.

.
بالای برگه نوشته بود:
نام و نام خانوادگی : علی شریعتی مزینانی


تحریر المطالب

من مسیحی می شوم، عیسی اگر ثابت کند

    مرده ای را زنده کرده او بدون یا علی

    ******

    یا کلیمی میشوم موسی اگر ثابت کند

    اژدها کرده عصا را او بدون یا علی

    ******

    من غلام یوسف بازار مصرم گر بدانم

    کرده بیچاره زلیخا را بدون یا علی

    ******

    پیرو دین خلیلم گر بگوید مدعی

    جان مرغان کرده احیا او بدون یا علی

    ******


    چون بگوید حضرت یونس مریدش میشوم

    زنده مانده قعر دریا او بدون یا علی

    ******

    مسلک نوح نبی را پیشه میسازم بدانم

    گشته فارغ از بلایا او بدون یا علی 


    ******

    اولین سنی عالم میشوم پیغمبرم گوید اگر

    کرده دینش را محیا او بدون یا علی


============================

از خردمندی پرسیدند:

چگونه توانستی زندگی خود را بر پاکی بنا کنی؟ 

چرا این قدر آرامی؟

چه چیزی سبب می‌شود که هیچ‌گاه خسته نشوی؟

چگونه است که دچار وسوسه نمی‌شوی؟ 

گفت: بعد از سال‌ها مطالعه و تجربه، زندگی خود را بر پنج اصل بنا کردم:

دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد پس آرام شدم.

دانستم که خدا مرا می‌بیند پس حیا کردم.

دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد پس تلاش کردم.

دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم.

دانستم که نه نیکی و نه بدی گم نمی‌شوند.

هر نیکی و بدی سرانجام به سوی صاحب او بازخواهد گشت.

پس بر خوبی افزودم و از بدی دوری گزیدم.

و هر روز این 5 اصل را به خودم یادآوری می‌کنم.


=============================


دعاء الغریق (دعای غریق)

عبدالله بن سنان از یاران امام صادق علیه السّلام نقل می کند که روزی آن حضرت فرمود:ند

به زودی شبهه ای به شما روی خواهد آورد ، و حال آن که شما نه پرچم هدایتگری خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که به شکل عمومی و کلّی هدایت کند(زمان غیبت). در این حال تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که «دعای غریق » را بخوانند.


گفتم: دعای غریق چگونه است؟

فرمود: می گویی: بسم الله الرّحمن الرّحیم

"یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ"

ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلبها را دگرگون می سازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما!


از خدای مهربان و بزرگ بخواهیم که تا زمان ظهور حجّتش دل های ما را بر دین خود ثابت نگه دارد. آمین

بحارالأنوار     52     148    باب 22- فضل انتظار الفرج و ...

================


ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺑﺎ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ،ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﺮﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻠﯽ ﯾﮏ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﺴﻠﺸﻮﻥ ﻣﻨﻘﺮﺽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.

.

..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.(ﺩﮐﺘﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﯾﭙﺎ )

================


ما بلندترین تاریکی(شب یلدا)رابه هم تبریک میگوئیم اماازکنار بلندترین روشنائی(اول تیر)براحتی میگذریم.روشنائی روزهای عمرت بلندهمچون اول تیر.آخرین روز بهاربر وفق مراد و روز و هفته خوب و پر نشاطی را با سلامتی شروع کنید

===================


رﻭﺯﻱ ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ پسر ﻛﻮﭼﻜﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺑﺮﺩ

ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲ

ﻛﻨﻨﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﻥ ﺩﻭ ﻳﻚ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ

ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺤﻘﺮ ﻳﻚ ﺭﻭﺳﺘﺎﻳﻲ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ

ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭﺩﺭ پایان ﺳﻔﺮ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ پسرش

پرسید :ﻧﻈﺮﺕ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟

پسر پاسخ ﺩﺍﺩ: ﻋﺎﻟﻲ ﺑﻮﺩ پدر !

پدر پرسید :ﺍﻳﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﻧﻬﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮﺩﻱ؟

پسر پاسخ ﺩﺍﺩ:ﺑﻠﻪ پدر !

پدر پرﺳﻴﺪ :ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﻔﺮ ﻳﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻲ؟

پسر کمى ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﺭﺍﻣﻲ ﮔﻔﺖ: ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ

ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻳﻚ ﺳﮓ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﺍﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎ. ﻣﺎ ﺩﺭ

ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻳﻚ ﻓﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﺍﻧﻬﺎ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍى ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ

ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻓﺎﻧﻮﺱ ﻫﺎﻱ ﺗﺰﻳﻴﻨى

ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭﺍﻧﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺣﻴﺎﻁ ﻣﺎ ﺑﻪ

ﺩﻳﻮﺍﺭﻫﺎﻳﺶ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻍ ﺍﻧﻬﺎ ﺑﻲ ﺍﻧﺘﻬﺎﺳﺖ !

ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺣﺮﻓﻬﺎى پسر ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻨﺪ ﺍﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ.

ﺑﻌﺪ پسر ﺑﭽﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻛﺮﺩ: ﻣﺘﺸﻜﺮم پدر ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ

ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍدى ﻛﻪ ﻣﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻴﻢ!


ﺍﻧﺪﺭﻭﻣﺘﻴﻮﺱ :

ﻳﻜﻲ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﺍ ﻣﻴﺒﻴﻨﺪ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻛﺜﻴﻔﻲ

پﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ. ﺍﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﭼﻪ 

ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﺪ ....... 

===================


تعدادی از دانشمندان جمع شدند تا با تحقیق در متن قرآن ؛ خطا و اشتباهی در آن بیابند و به این ترتیب قرآن را رد کنند!!!!.

لذا بسیار در متن قرآن و کلمات آن دقت کردند تا اینکه به این آیه رسیدند که در مورد داستان حضرت سلیمان است که وقتی مورچه ای لشکر حضرت سلیمان را میبیند به سایر مورچه ها میگوید :پناه بگیرید تا لشکر سلیمان شما را خرد نکنند

(لایحطمنکم)

در حالی که:

 این کلمه با مصدر (تحطیم = خرد شدن شیشه) در زبان عربی فقط در مورد شیشه به کار میرود اما مورچه ها آن را درباره ی خود بکار برده اند.!!!

پس این اشکالی است که میتوان به متن قرآن گرفت !!!!

بعد از آن یک دانشمند استرالیایی در تحقیقات علمی خود کشف کرد که:بیش از 75 درصد از غشای خارجی بدن مورچه ها را شیشه تشکیل میدهد 

و با کشف این معجزه ی قرآن بلافاصله به اسلام ایمان آورد و مسلمان شدنش را اعلام نمود

انتشاردهید به افتخار قرآن

==================


دو قطره که به هم نزدیک می شوند تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند.


اما دو تکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند! 

پس هرچه سخت ترباشیم فهم دیگران برایمان مشکل تر،و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد….


آب در عین نرمی ولطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سر سخت تر ، ودر راه رسیدن به هدف خود لجوجتر و

مصمم تر است .


سنگ پشت اولین مانع جدی می ایستد.

اما آب…راه خود را به سمت دریا ادامه می دهد.


در زندگی معنای واقعی سر سختی، استواری، ومصمم بودن را،در

 دل نرمی وگذشت باید جستجو کنیم 


گاهی لازم است کوتاه بیاییم….

 چشمانمان را ببندیم و عبور کنیم. 


گاهی مجبور می شویم  نادیده بگیریم…

 گاهی نگاهمان  را به سمت دیگر بدوزیم که نبینیم…

ولی با آگاهی وشناخت .

آنگاه بخشیدن را خواهیم  آموخت ….

=============

رسول خدا (ص) از حضرت جبرئیل (ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود:

بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان می‌خندند) زمانی است که زن بی‌حجابی و بدحجابی می‌میرد، و بستگان او را در قبر می‌گذارند و روی آن زن را با خشت و خاک می‌پوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان می‌خندند و می‌گویند:

تا وقتی که جوان بود و با بدنش هر کسی را تحریک می‌کرد و به گناه می‌انداخت (پدر و برادر و شوهرش و...از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می‌پوشانند.

==============



آثــــار ادبــــــی



 پندار ، گفتار ، کردار نیـک PGKNEEK@CHMAIL.IR







دیکشنری چند زبانه آنلاین

 

 

دیکشنری چند زبانه آنلاین


لطفا" اینجا یــا روی عکس کلیک کنید!







واژه یاب

 

 

واژه یاب


لطفا" اینجا یــا روی عکس کلیک کنید!













بهترین و زیباترین اشعار و قطعات فارسی 


بهترین و زیباترین اشعار و قطعات فارسی



لطفا" اینجا یــا روی عکس کلیک کنید!

 







اشعار کامل شاعران 


 

 

اشعار کامل شاعران



 


لطفا" اینجا یــا روی عکس کلیک کنید!










 


 گنجینه  بهترین اشعار


هر کس بد ما به خلق گوید


ما دیده ی دل نمی خراشیم




ما خوبیِ او به خلق گوییم


تا هر دو دروغ گفته باشیم

 


لطفا" اینجا کلیک کنید!









 

 

لطایف و ظرایف ادبی


تـا توانــــی دفع غم از خاطر غمنـــــــــاک کن

در جهان گریاندن آسـان است اشکی پاک کن

 



لطفا" اینجا کلیک کنید!

 











 

گنجینه ادبی پارسی 



از خداوند ولی التّوفیق ؛ درخواستن توفیق




لطفا" اینجا کلیک کنید!











 


دو بیتی های  ناب



بـــا تــو سخنانِ بـــی زبان خواهم گفت 

از جمله ی گوش ها نهــان خواهم گفت 

جـز گـــوشِ تـو نشنود حدیث من کَــس
هـــر چند میـــانِ مردُمــــان خواهم گفت

 

دو بیتی های  ناب   

لطفا" اینجا کلیک کنید!

 

تصویر متحـرک


PGKNEEK@CHMAIL.IR پندار ، گفتار ، کردار نیـک APP OSTAD



PGKNEEK@CHMAIL.IR پندار ، گفتار ، کردار نیـک APP OSTAD

PGKNEEK@CHMAIL.IR پندار ، گفتار ، کردار نیـک APP OSTAD  
 پندار ، گفتار ، کردار نیـک PGKNEEK@CHMAIL.IR