وبلاگ تخصصی آموزش و درس هایی درباره نویسندگی(داستان نویسی)؛شعر و شاعری ؛فیلمنامه نویسی، موسیقی و آواز تحقیقات و پژوهش و
قابل توجه دوستان و هنرمندان و علاقمندان تمامی حقوق این سایت برای مدیریت سایت محفوظ می باشد و سو’ استفاده به هر نحو بدون اجازه کتبی و یا ذکر منیع پیگرد قانونی دارد و کلیه محتویات این سایت منطبق با قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و وابسته به هیچ سازمان و حزبی نمی باشد همچنین در سایت ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت و کلیه حقوق مادی و معنوی آن متعلق به مدیر مسوول (سپنتامهر) می باشد.
نویسنده: احمد سپنتامهر متخلص به الف مهر - ۱۳۸٩/٤/۱
شعر و شاعری از دیرباز ابزاری برای انتقال مفاهیم و بیان احساسات و اندیشه های خفته بوده است شعر بهترین ابزاریبرای تاثیر گذاری مفید و موثر بوده است و هستدوستان شاعر دوست ما توجه بکنند که برای شعر سرودن باید آثار بزرگ و موفق گذشتگان علل الخصوص معاصر را مطاله کرد و دایره واژگان و وسعت ملومات خود را نیز افزایش دهند بهترین نوع شعر برای بیان اندیشه ها و احساسات شعر نو می باشد چون هم به روحیات و اندیشه های معاصر ما نزدیک تر است و هم می توان با آن بهتر اندیشه ها و احساسات خود را بیان کرد و...
با تشکر الف مهر(احمد سپنتامهر)
برای دیدن و خواندن مطالب به ادامه مطالب مراجعه شود
آموزش شاعری
آموزش شاعری شامل اشعار موزون و غیر موزون:
بنام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
- انتخاب موضوع:
اولین کار برای سروده یک شعر انتخاب موضوع است.
2- نوشتن مطلب راجع به موضوع:
پس از اینکه موضوع مورد نظر خود را انتخاب کردید چند جمله کوتاه درباره آن بنویسید.
مثال:
موضوع: محل دانش آموختن
چند جمله کوتاه راجع به موضوع:
این محل یک مکان برای گفتگو پیرامون مسائل مختلف است. و…
3- جداکردن جملات به شکل مصرع مصرع:
این محل یک مکان برای گفتگو است
گفتگو در زمینه های مختلف
در این محل شما می توانید ببینید
راه تازه وتجربه و بهترین علمها کسب کنید
اکنون نوشته ما کمی حالت شعر به خود گرفت.
4- ساخت ردیف و قافیه برای شعر:
اکنون باید شعر ما دارای ردیف و قافیه باشد برای اینکار می توانیم از جا به جایی کلمات ـ استفاده از کلمات جدید و یا کلمات هم خانواده بهره گیریم.
این محل مکانی است برای گفتگو کردن
این محل مکانی است برای جستجو کردن
در این محل شما می توانید ببینید
بهترین علمهای ایران را برگزینید
5- دادن وزن به شعر:
برای این کار می بایست کلماتی افزوده شود و کلمات اضافی حذف گردد تا شعر، وزن مناسبی پیدا کند. در ضمن می توانید از کلمات ادبی نیز استفاده کنید.
مثال: توان به جای می توانید
این محل مکان گفتگو است
این محل مکان جستجو است
در محل، شما توان به دیدن
هر علم که خواستی برگزیدن
6- بررسی طول شعر:
پس از این پنج مرحله برای اینکه ببینید آیا شعر شما وزن مناسبی پیدا کده است می توانید آن را بخش کنید(مصرع به مصرع). اگر این شعر را بخش کنیم می بینیم که تمام مصرعهای آن نه بخشی اند.
امیدراوام که این درس مورد علاقه شمار قرار گرفته باشد. اگر دیدید که شعر به ذهنتان نمی رسد یا نمی توانید مطلب خود را به صورت شعر درآورید، نگران نباشد. من هم گاهی که می خواهم شعر بگویم ساعتها برای درست کردن وزن شعر یا پیدا کردن قافیه مناسب فکر می کنم تا بالاخره به قول معروف:
چون قافیه تنگ آید شاعر به جفنگ آید
یک معری می گویم(وقتی شاعر توانایی گفتن شعر را نداشته باشد معر می گوید
آموزش شاعری شامل اشعار موزون:
شعر موزون بسازیم (آموزش فنون شاعری)
باسلام خدمت دوستان عزیز.
حتما خیلی از شماها دوست دارین بدونید که یه شاعر چه طور شعر موزون رو می سازه؟
در این تاپیک قصد دارم آموزش فنون شاعری رو که پیش نیاز شعر گفتن هستش رو آموزش بدم.
از همه دوستان هم خواهش دارم هر جا که من اشتباه می کنم کمکم کنن و اگر نکته ای مد نظرشون هست حتما بگن.
اما بحث ما در این چهارچوب جا میگیره:
1- تاریخچه شعر پارسی
2- نکاتی درباره شعر
3- آشنایی با انواع قالب های شعری
4- آرایه های ادبی (1) - فن بیان
5- آرایه های ادبی (2) - فن بدیع
6- قافیه
7- فن عروض
دقت داشته باشید که تمامی این مراحل، هر کدوم تاحدود زیادی پیش نیاز بحث بعدی هستش.
فعلا این فهرست رو داشته باشین تا شروع بحث اول.
اگر نظری ، مطلبی چیزی در این مورد دارین بگین حتما.
1) تاریخچه شعر فارسی
در رابطه با نخستین شعر و شاعر پارسی هیچ کس نتونسته پاسخ دقیقی بده! اما نظریاتی هستش که من اونا رو میگم. تذکره نویسان نخستین شعرای فارسی رو «ابوحَفص سُغدی» و «عباس مروزی» به عنوان نخستین شاعران پارسی گو دونستن. اولین نمونه شعر عروضی به زبان دری به اواخر دوره ی طاهریان مربوط میشه.حنظله بادغیسی از شاعرای منسوب به آل طاهر هست که نظامی عروضی در کتاب مجمع النوادر اشاره کرده که یکی از امیران طاهری به نام عبدالله خجستانی ، دو بیت شعر رو از دیوان حنظله خونده و چنان تحت تاثیر قرار گرفته که از خربندگی ( یعنی نگه داری حیوانای چهارپا و الاغا) به حکومت خراسان رسیده!!!! و اون دو بیت اینه:
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
اما پختگی و فصاحت بالای این دو بیت، پذیرفن اونا رو به عنوان اولین شعر فارسی یه کمی مشکل کرده. اما تاریخ سیستان با اطمینان نخستین شاعر پارسی گو رو محمدبن وصیف سیستانی معرفی می کنه و داستانی رو هم به این شرح نقل می کن که یعقوب لیث صفاری بعد از پیروزی با دشمنان، شاعران به رسم اون زمون که شعر عربی فقط وجود داشت، اون رو توی یه شعر مدح کردن و یعقوب گفت : چیزی که نمی فهممش رو چرا باید گفت؟. محمد بن وصیف که ادیب بزرگی توی اون زمان بود و دبیر رسایل یعقوب هم بوده، شروع کرد به پارسی شعر گفتن و چندتا شعر پارسی سرود که اولین بیت اون اینه:
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگ بند و غلام
و به این خاطر که یعقوب خوشش اومد و از زبان عربی هم خوشش نمی اومد، سال 251 ه.ق رو نقطه شروع شعر فارسی در دوره اسلامی گفتن. از شاعران معاصر یعقوب می توان نام فیروز مشرقی و ابو سلیک گرگانی رو برد که دو بیت زیر به ابو سلیک نسبت داده شده:
خون خود را گرد بریزی بر زمین
به که آبِ روی ریزی در کنار
بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و گوش دار
اما در مورد دایره لغات باید بگم که حدود 95% کار شاعر و کیفیت شعر اون به همین دایره لغاتش بر میگرده و بسیار موضوع مهمی هستش. آثار هنرمدان بزرگ ما و دیوان های اونا بسیار کمک بزرگی به این کار میکنه که دایره لغات شما وسیع تر بشه. همون طور که اکثر شاعران معروف ما بیشتر به آثار دیگران نگاه می کردن. مثلا معزی به شیوه منوچهری شعر می گفت و از فرخی و عنصری هم تاثیر می پذیرف شاعران بسیار زیادی که اکثرا به پیشینایان خودشون نظر داشتن. اما توصیه من اینه که دوستان دو کتاب زیبای گلستان و بوستان از سعدی رو بخونن، خیلی به بهتر به شاعری مسلط میشن. علت این پیشنهاد هم اینه که سعدی رو فرمان روای ملک سخن نمایدن. حتی خودش هم این رو پذیرفته و تایید کرده. گلستان فقط مقدمه ی اون نثر فنی هست ولی دیگر بخش هاش خیلی جذاب و شرینه. دوستان هم اگه پیشنهادی (دیوان شعر یا ...) دارن حتما بگن.
در مورد ایجاد کارگاه هم که این نیاز 100% همکاری دوستان رو می خواد. تا بتونن مسلط بشن. به خصوص در بخش عروض که بسیار بخش مهمی هست، فقط همکاری و تمرین و پشتکار نیازه.
خودم هم یه برنامه دارم بعد از پایان این آموزش، اون رو به صورت یه مقاله توی تبیان در بیارم و یه آزمون هم برگذار کنیم که بحث جذاب تر بشه. چه طوره؟
آشنایی با چند اصطلاح (1)
1 دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
2 هر چه جز معشوق باشد پرده ی بیگانگی است
بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است
3 بی چراغان را تجلی طور سنگ تفرقه است
کعبه و بتخانه را بی یار دیدن مشکل است
4 غنچه را با صبا از پوست می آرد برون
بی نسیم شوق پیراهن دریدن مشکل است
5 برندارد میوه تا خام است دست از شاخسار
زاهد ناپخته را از خود بریدن مشکل است
6 بی قراران هر نفس در عاملی جولان کنند
همچو بوی گل به یک جا آرمیدن مشکل است
7 ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد
بی هم آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است
8 در گلستانی که بوی گل گرانی می کند
با قفس بر عندلیب ما پریدن مشکل است
9 هر سر موی تو را با زندگی پیوند هاست
با چنین دلبستگی از خود بریدن مشکل است
10 می توان راز دهان یار را تفسیر کرد
در نزاکت های فکر ما رسیدن مشکل است
11 تا نگردد جذبه ی توفیق صائب دست گیر
از گل تعمیر پای خود کشیدن مشکل است
بیت: کم ترین مقدار شعر و یا همون واحد شعر رو میگن. شعر بالا از صائب 11 بیت داره.
بیت فرد: اگر شاعر منظور خودش رو در یک بیت خلاصه کنه میگن بیت فرد. اگر کتاب گلستان رو خونده باشین، بعد از هر حکایت یا بینشون تک بیت هایی وجود دارد که به اونا هم میشه گفت بیت فرد.
مثل: جایی نرسد کس به توانایی خویش
الا تو چراغ رحتمش داری پیش (سعدی)
مصراع: کم ترین مقدار سخن موزون که جزئی از بیت رو تشکیل میده. هر بیت دو مصراع دارد.
وزن: از اسمش معلومه دیگه. آهنگی رو که شما در خوندن یک بیت احساس میکنید و در تمام مصراع ها مشترکه رو میگن وزن. قرار گیری کلمات در هر مصراع کاملا مهندسی (!) انجام گرفته شده. به طوری که هر کلمه ای رو بخواین جابه جا کنید، در اکثر مواقع وزن شعر به هم می خوره. مثلا مصراع اول بیت یازدیم رو اگر این اینجوری بخونیم:
صائب تا نگردد جذبه ی توفیق دست گیر
کلا سیستماتیک شعر به هم می خوره و اون وزن اصلی احساس نمیشه. در مورد وزن در بخش عروض کاملا صحبت می کنم که واقعا بخش شیرینیه!!! (گر صبر کنی .... )
ردیف: کلماتی که عینا در دو مصراع یا مصراع های هم قافیه در شعر ذکر میشه و یک معنی هم داره رو میگن ردیف. مثلا در شعر بالا «مشکل است» ردیف شعر هستش. شعری رو که ردیف داشته باشه رو می گن «مرَدَّف». ردیف با تکرار یک کلمه بر تاثیر موسیقیایی شعر می افزاید!
قافیه: به کلمات مشترکی که در پایان مصراع و قبل است ردیف (اگر وجود داشته باشه) میاد میگن چی ؟؟؟؟؟؟؟ (خونمون؟ ... خونشون؟ .... اتاق تمساحا؟ ....) نه نه قافیه. مثلا کلمات «ندیدن، نچیدن، شنیدن، دیدن و ...» که با رنگ سبز مشخص شده و هم وزن هم هستند، میگن کلمات قافیه. به حروفی هم که در تمام کلمات قافیه مشکترکه، میگن حروف قافیه. مثلا در این بیت حروف « ـیدن » میگن حروف قافیه. در این مورد هم در بخش قافیه تقریبا به طور مفصل توضیح داده میشه. ن
کته: کلمات ردیف حتما باید هم معنی باشند و اگر دو کلمه با یک لفظ و دو معنی در بیت آخر مصراع قرار گرفته باشه، میگن قافیه. مثل:
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
که کلمات نیست باد در دو معنی مجزا (اولی: باد یا همون هوا نیست و دومی: فعل دعایی به معنی نیست و نابود باشد) به کار رفته و قافیه محسوب میشه. این کار یه آرایه قشنگ به نام « ایهام » رو وجود میاره که بعدا در بحث آرایه ها توضیح میدیم در موردش. همش شد بعدا ... بعدا ... بعدا ... فعلا فعلنا معطلید اینجا تا یه شاعر حرفه ای از کار در بیایین.
بیت مصرع: بیتی که هر دو مصراعش قافیه داشته باشه رو میگن. مثل بیت اول
.بیت مقفا: بیتی که فقط یک مصراعش قافیه داشته باشه رو میگن. مثل همه بیت ها بجز بیت اول!
تخلص: نام شعری شاعر رو میگن تخلص. مثل صائب که نام شعری شاعر هستش. (اسم اصلی شاعر میرزا محمد علی بوده)
و نکته آخر! : علاقه، پشتکار و تمرین شرط اصلی وارد شدن به این تاپیک هست! اگر می بینید هر کدوم از اینا وجود نداره، ادامه ندیدن!!! (نه بابا شوخی کردم بیا، ناراحت نشو. اگر ادامه بدی همه اینا پیدا میشه)
تمرین: زشته که بگم تمرین داشته باشین، ولی تمرین ندم.
1) یه شعر رو انتخاب کنید و مثل شعر بالا، تمامی قسمت هاش رو مشخص کنید. (مواردی رو که یاد گرفین در بالا)
2) دو سه تا بیت فرد هم بنویسید. (همون طور که گفتم، کتاب گلستان منبع خوبیه)
دوستان خواهش میکنم اگه واقعا میخواهید ادامه بدین حتما تمرین ها رو ادامه بدین.تا تمرین رو کسی انجام نده من درس بعدی رو شروع نمی کنم هاااا! (یه نفر هم باشه کافیه. من ادامه میدم) تمرین ها رو یا همین جا توی یه پاسخ جدید بنویسید، یا به آدرس زیر ایمیل کنید تا بررسی کنم.
کلاس تموم شد، برین زنگ تفریح استراحت. تمریناتون رو هم واسه جلسه بعد انجام بدین. اگه انجام ندین ... اگه انجام ندین .... خب انجام ندادین دیگه! می خواستین انجام بدین ؟؟!! موفق باشید!
خیلی ممنون از این که همراهی می کنید. اما خب توجه کنید که این فقط یه بخش ساده از کار بود که گذاشتم و گفتم تمرین کنند دوستان و تمریناتشون رو بفرستن. اینجا تو این بحث فقط کار گروهی باید انجام بشه. اگر میخواهید شروع کنم خب تمرینی رو که گفتم انجام بدین تا برم بحث بعدی.
ببینید اصول شعر کلاسیک باید آهنگین باشه و شعر جیزی نیست جز رعایت ملودی و آهنگین بودن کلمات...( اما حقیقت اینه که خود من هر ابراز احساسی رو شعر می دونم و هر آدم احساسی که احساسش رو به قلم میاره شاعر!!)
ما فعلا سه موضوع کلی رو داریم که قدم به قدم با هم پیش می ریم:
اول-قافیه و ردیف
دوم-قالب
سوم-وزن
به فن شعری اصطلاحا علم عروض و قافیه گفته میشه.
اما قافیه چیه؟
ما به کلماتی که آهنگ یکسانی در آخرشون دارن میگیم اینها هم قافین. برای پی بردن به کلمات هم قافیه بهتره اینطوره توضیحش بدیم:
"کلماتی هستند که حروف آخرشان به همراه صدای آخری که تولید می کنند یکی باشد"
حرف های تکرار شده را حروف قافیه و کلمات را کلمات قافیه می نامند.
نکته: حروف قافیه می تواند یکی باشد!
چند کلمه ی هم قافیه:مو-ابرو (و )مهربان - آسمان (ان)
دوست - پوست (وست)
نمونه در شعر:
منم آن گبر دیرینه که بتخانه بنا کردم
شدم بر بام بتخانه در این عالم ندا کردم
((عطار))
چنانچه مشخص است حرف ((الف)) حرف قافیه می باشد.
اما "کردم" که در دو مصراع تکرار شده ردیف نام دارد...
به کلماتی که عینا در شعر بعد قافیه آورده شوند و هم معنی هم باشند و همه جوره با هم یکسان باشند ردیف می گویند.توضیحات بیشتر در جلسه دوم...
PGKNEEK PGKNEEK
قالب...
"به شکلی که قالب به شعر میده قافیه می گن"
(بخاطر اینکه گفتین سریع برم تو مبحث وزن و قالب و قافیه ر بلدن همه، سریع قالبو میگذرونم هر کس سوال داشت بصورت پ.خ یا پیام بازدیدکننده بفرسته)
چند قالب اصلی:
1- قصیده : بیت اول مصرّع(یعنی هر دو مصرع قافیه دارند) و در بیت های بعدی فقط مصراع دوم قافیه دار می باشد. حد اقل ابیات 15 بیت و موضوع آن عشق و عرفان و وصف طبیعت و مدح و هجو و ... می باشد. از همه وزن ها برای این قالب می توان استفاده کرد. شکل قافیه در قصیده:
-------------# ---------------#
-------------- ---------------#
-------------- ----------------#
...
2- غزل: طرز قرار گرفتن قافیه مثل قصیده می باشد . مضمون : عشق و عرفان و مسائل اجتماعی... وزن : تمامی اوزان
3-مثنوی : شامل ابیات مصرع... این قالب برای تعریف قضایای طولانی و موضوع های مختلف بکار می رود. وزن خاصی هم ندارد.شکل قرار گرفتن قافیه:
--------------# ---------------#
--------------# ---------------#
--------------# ----------------#
4- دو بیتی : متشکل از دو بیت. بیت اول مصرّع و بیت دوم مصرع دوم قافیه دارد. بیشتر اوزان را شامل می شود بغیر وزن رباعی. وزت زیبای آن "مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل" هست که وزن مخصوص بابا طاهر نیز می باشد. موضوع: عشق و عرفان
---------------# ---------------#
---------------- ---------------#
5-رباعی بر وزن "لا حول و لا قوة الا بالله"(مستفعل مستفعل مستفعل فع) می باشد. از نظر قافیه مانند دو بیتی است. در واقع نوعی دو بیتی می باشد با وزن خاص. با موضوع: عشق و عرفان و فلسفه.
جلسه بعد "شروع مبحث وزن"
"""وزن قسمت 1"""
وزن همان ملودی و آهنگی است شعر دارد.
برای شناخت وزن باید با واج و هجا آشنا شویم:
واج : هر حرفی که از دهان ما خارج میشه واج نام داره. واج ها به دو گروه صامت(بی صدا) و مصوت(صدا دار) تقسیم میشه... و مصوت هم به دو گروه مصوت بلند و مصوت کو تاه تقسیم میشن...
صامت ها مثل : /س/ ، /ر/ و ...
مصوت کوتاه : ــَـــِــــُ
مصوت بلند : /آ/ ، /ای/ ، /او/
نکته: اگر کلمه ای مانند "آسمان" با مصوت های بلند آغاز شود در واقع با صامت همزه ( "ء" ) شروع شده و بعد به آن مصوت بلند اضافه شده است...
یعنی ــــــــــــــــــــــــ> /ء/ ، /آ/ ، /س/ ، /ــِ/ ، /م/ ، /آ/ ، /ن/
نکته: در کلمه ای مثل آسمان که به دو گونه "آسْمان" و "آسِمان" تلفظ می شود هر دو تلفظ صحیح است. و در شعر هم می توان از هر دو تلفظ استفاده کرد(لازم به ذکر است که کلمه آسمان هر دو تلفظش دارای یک وزن هستند و فرقی هم نمی کند ، در شعر زمانی نوع تلفظ مهم است که در وزن تاثیر گذار باشد)
------------------------------
هجا : هجا همان بخش بخش کردن کلمات هست. یا همان "سیلاب" انگلیسی. مثلا کلمه "احمد" دارای دو هجا می باشد: / احْ / ، / مَد /
یا کلمه آسمان:
آسْمان : /آس/ ، /مان/
آسِمان : / آ / ، /سِـ/ ، /مان/
حالا وقتی تا اینجا خوب یاد گرفتین میرسیم سر قسمت اصلی که وقتی قسمت اصلی رو گفتم ادامه نمیدم تا جلسه بعد. یادتون باشه خوب تمرین کنین سر هجا ها:
انواع هجا:
1- هجای کوتاه : صامت + مصوت کوتاه : "تو" ، "چو" ، دو هجای "همه" ( / هـَ / ، / مـِ / ) ، هجای اول "سلام" ( / سَ / )
2- هجای بلند:
الف) صامت + مصوت بلند : "پا" ، "را" ، دو هجای "بینی"
ب) صامت + مصوت کوتاه + صامت : دو هجای "احمد" ، "هر" ، "یخ"
3- هجای کشیده:
الف) صامت + مصوت کوتاه + صامت+ یک یا چند صامت دیگر: "مست" ، "رفت" ، "مرد"
ب) صامت + مصوت بلند + یک یا چند صامت دیگر : "کار" ، "دوست" ، "راست"
دوستان این بخشو خیلی تمرین کنن...
حتما تو ذهن بسپارن و حفظ کنن. تا جلسه بعدی. سوالاتتون هم بصورت پ.خ بپرسین
××××××××××××××××××
خب این جلسه قدم اول رو تو وادی وزن شعر خواهیم گذاشت. قبلش بگم دستور العملی که من بهتون میدم و نماد هایی که استفاده می کنم علمی نیستن. بلکه برای راحتی کار شما هستن...
نماد هـــــــــــا
| هجای کوتاه | : نماد : 1
| هجای بلند | : نماد : 2
| هجای کشیده | : نماد : 3
پـــــــــــــــس:
کلمه "سلام" رو اینطوری هجاهاش رو نشون می دیم:
سَ / لام
1 / 3
یا کلمه "عاشقانه" :
عا / شـ ِ / قا / نـ ِ
2 / 1 / 2 / 1
------------------------------
حالا میریم به سمت اولین قدم....
برای آشنایی با وزن ها آسون ترین وزن رو در نظر بگیرید:
مَفاعیلن مفاعیلن فَعولن
مفاعیلن : یک هجای کوتاه و سه هجای بلند
مـَ / فا / عی / لن
1 / 2 / 2 / 2
مفاعیلن: یک هجای کوتاه و سه هجای بلند
مـَ / فا / عی / لُن
1 / 2 / 2 / 2
فعولن: یک هجای کوتاه و دو هجای بلند
فـَ / عو / لُن
1 / 2 / 2
پس کلش میشه این:
1 / 2 / 2 / 2 / 1 / 2 / 2 / 2 / 1 / 2 /2
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــ
باهم تمرین میــــــــــــ کنیم
مفاعیلن مثل:
تو ای عاشق!
تو / ای / عا / شق
1 / 2 / 2 / 2
مفاعیلن بعدی مثل:
کجا رفتی !
کـُ / جا / رف / تی
1 / 2 / 2 / 2
فعولن مثل:
تو جانم
تو / جا / نم
1 / 2 / 2
نتیجه:
مفاعیلن مفاعیلن فعولن:
تو ای عاشق کجا رفتی تو جانم
تو / ای / عا / شق / کـُ / جا / رف / تی / تو / جا / نم
1 / 2 / 2 / 2 / 1 / 2 / 2 / 2 / 1 / 2 / 2
....................
تمرین کنید بچه ها... چند کلمه بر وزن مفاعیلن و فعولن بگید با کلمات الکی بسازید تا باد بگیرید...
تا تمرین نکنید یا نخواهید گرفت. از من گفتن.
یا حق
تا جلسه بعدی...
:
یادآوری
در بخش گذشته دربارهی تقطیع سخن گفتیم. تقطیع یعنی تجزیه کردن سخن به هجاهای سازندهی آن. هجاهای فارسی بر سه گونهاند: هجای کوتاه(U)،هجای بلند(-) و هجای کشیده(-U ) .
ارکان(افاعیل) عروضی ، زِحاف، ارکان سالم و ارکان مُزاحَف
از ترکیب دو یا چند هجا، بسته به تعداد و نوع هجاها، واحدهایی آوایی پدید میآید که با هیچ واحد آوایی دیگر، طنین یکسان ندارد. این واحدهای آوایی را ارکان عروضی مینامند و وزن شعر، از توالی مشابه یک رکن یا توالی نامشابه این ارکان پدید میآید. از آنجا که ارکان عروضی را با واژهایی عربی و مشتقشده از ریشهی «فعل» نامگذاری میکردند، به ارکان عروضی، افاعیل عروضی نیز میگویند.
ارکان عروضی مادر، عبارتند از:
فَعولُن: U- -
- مَفاعیلُن: U- - -
- فاعِلاتُن: - U - –
- مُستَفعِلُن: - - U -
- فاعِلُن: - U –
- مُتِفاعِلُن: U - U U –
- مُفاعِلَتُن: U U - U –
هر یک از این ارکان، با سه فرایند سکون، قلب و حذف در یک یا چند واج خود،واحدهای آوایی دیگری را پدید میآورند.برای نمونه، هجای دوم در رکن مستفعلن(ـتَفـ )، هجایی بلند است و با حذف یک صامت که موجب کوتاهسازی هجای دوم میشود(ـتَـ)، واحد آوایی تازه ای پدید می اید که امتداد آن معادل است با رکن مُفتَعِلُن. بنابراین، مفتعلن، زحافی است از مستفعلن، زیرا سه فرآیند سکون، قلب و حذف که موجب پدید آمدن ارکان تازهی عروضی میشود، زِحاف نام دارد. ارکانی که براساس زحاف زاده میشوند، ارکان مُزاحَف نام دارند. تعداد این ارکان بسیار زیاد است. برخی از زحافات که دانستنشان برای آموختن وزن شعر فارسی لازم است، عبارتند از :
- مفتعلن: - U U –
- فَعَلاتن: U U - -
- مفعولن: - - -
- فَع: -
- ارکان مزاحفی که از حذف آخرین صامت ارکان اصلی(سالم) و یا ارکان مزاحف پدید میآیند، مانند: فعولُ، مفاعیلُ ، فاعلاتُ ، مستفعلُ ، فاعلُ ، متفاعلُ ، مفاعِلَتُ ، فعلاتُ ، مفتعلُ ، مفعولُ .
- ارکان مزاحفی که از حذف آخرین هجای ارکان اصلی(سالم) و یا ارکان مزاحف پدید میآیند، مانند: فعول(= فَعَل) ، مفاعیل(= مفاعل= فعولن)، فاعلات(= فاعلن=مفتعل) ، مستفعل(= مفعولن) ، فاعل(=فَعلُن)،متفاعل، مفتعل(=فاعلن= فاعلات) ، مفعول(=فَعلُن).
همانگون که پیش از این گفته شد، از توالی مشابه یا نامشابه ارکان، وزن پدید میآید. گروهی از وزنها که از توالی یک رکن مشابه یا دو رکن نامشابه پدید میآیند، یک بحر نامیده میشوند. به بیان دیگر، عروضیان قدیم، بحر را خانوادهای از وزنها فرض میکردند که همه از یک اصل (یک رکن ، یا دو رکن نامشابه) پدید آمدهاند.
مروری بر چند اصطلاح مهم
اصطلاحاتی را که تا این لحظه مطرح شد، یک بار دیگر مرور میکنیم:
- عَروض: علمی است که وزن شعر را بر آن عرض میدهند تا درست و نادرست آن را بسنجند.
- واج: کوچکترین واحد آوایی زبان است که خود بر دو گروه صامت(حروف صدادار) و مصوت(حروف بیصدا) است.
- هجا: واحدی آوایی که از تنها و تنها یک مصوت بهعلاوهی یک یا چند صامت پدید میآید. هجاهای فارسی دری امروزی عبارتند از: هجای کوتاه(U) ،هجای بلند(- ) و هجای کشیده(- U ).
- تقطیع: تجزیهی سخن است به هجاهای سازندهی آن.
- ارکان(افاعیل) عروضی: کوچکترین واحدهای موسیقیایی کلامند که مشابه واحدهای دیگر نباشند. ارکان عروضی به لحاظ کمّی، از دست کم یک هجا پدید میآیند و به لحاظ کیفی، هریک، طنینی را مینوازند که با طنین دیگر واحدها یکسان نیست.
- زِحاف: تغییراتی است ناشی از سکون، قلب(جابهجایی واج) و حذف که در یک رکن اجرا میشود و رکنی دیگر را پدید میآورد. بنابراین، ارکان عروضی بر دو گروهند: سالم و مُزاحَف.
- وزن: واحدی موسیقیایی است که از توالی یک رکن یا توالی دو رکن نامشابه پدید میآید. دربارهی وزنها بیشتر سخن خواهیم گفت.
- بحر: خانوادهای از وزنهاست که از یک رکن یا از دو رکن نامشابه پدید میآید. دربارهی بحرهای عروضی، بیشتر سخن خواهیم گفت.
قواعد، ضرورات و اختیارات عروض
بر اساس آنچه تا بدینجا گفته شد، قاعدتاً باید به سطحی رسیده باشیم که بتوانیم واژگان را آنگونه مرتب کنیم که دارای وزن باشند، و نیز سخن موزون دیگران را بتوانیم به هجاهای سازندهاش تقطیع کنیم و سپس با دستهبندی هجاها، ارکان را نامگذاری کنیم و با دستهبندی ارکان، وزن را به دست آوریم. اما برای رسیدن به این مرحله هنوز باید از یک مبحث دیگر نیز گذر کنیم و آن، مبحث قواعد، ضرورتها و اختیارات است. آگاهی نداشتن از موارد قواعد، اختیارات و ضرورات و تفاوتهای آنها، موجب میشود که گاه در موزون ساختن کلام، اشتباه کنیم یا سخن دیگران را که موزون و درست است، دارای اشتباه وزنی ارزیابی کنیم.
●قواعد
منظور از قواعد در علم عروض، قاعدههایی عام و کلی است که رعایت آنها در همهی موقعیتها ضروری و تخطیناپذیر است. برای نمونه، قاعدهی هجای کوتاه میگوید ترکیب یک صامت و یک مصوت کوتاه، معادل یک هجای کوتاه است.یا مطابق قاعدهای دیگر، هیچگاه در وزن عروضی فارسی، هجای کوتاه در آخر مصرع نمیآید. یا قاعدهی زحاف خَبن میگوید که رکن فاعلاتن مبدل به رکن فَعَلاتن میشود و مطابق زحاف خبن نمی توان از رکن فاعلاتن، رکن دیگری جز فعلاتن استخراج کرد. آن مقدار که از علم عروض تا این لحظه گفتیم و نیز بسیاری دیگر از مباحث که پس از این نیز خواهیم گفت، مشمول قواعدند. اما در برابر قواعد، دو مقولهی دیگر نیز وجود دارد که عبارتند از اختیارات و ضرورات که در همهی مواقع صدق نمیکنند.● اختیارات
گاه پیش میآید که در موقعیتی واحد، شاعر مجاز است که از دو امکان متفاوت استفاده کند. شناختن اختیارات برای شاعر مفید است زیرا دست او را در هنگام سرایش شعر باز میگذارد و برای منتقد و خواننده مهم است زیرا در هنگام سنجش وزن شعر، ممکن است که بخشی از شعر، مطابق قاعده به نظر نرسد و در این لحظه ممکن است که خواننده یا منتقد، پرچم غلطیابی را فوراً بالا ببرند، حال آنکه اگر اختیارات را بشناسند، شاعر و شعر او را دچار اشتباه نخواهند یافت. برای نمونه، اگر نخستین رکن مصرع، فعلاتن باشد، به جای فعلاتن در ابتدای هر مصرع میتوان فاعلاتن آورد و اگر از این اختیار آگاه نباشیم، هم در هنگام سرایش شعر، خود را از یکی از امکانات شاعری محروم کردهایم و هم ممکن است در شعر دیگران، احساس خطا کنیم.
اختیارات شاعری، ناشی از تفنن و بازیچه یا برای باز گذاشتن دست شاعران تنبل و کمکار نیست، بلکه ناشی از آن است که گاه، دو مجموعهی هجایی در موقعیتی ویژه، یک طنین واحد یا نزدیک به هم را مینوازند، بنابراین میتوان در آن موقعیت ویژه، هر یک از آن دو مجموعهی هجایی را به کار گرفت.
مهمترین اختیارات در عروض فارسی عبارتند از:
- هرگاه نخستین رکن مصرع، فعلاتن یا یکی از مشتقات آن باشد، میتوان به جای آن از فاعلاتن یا یک از مشتقات آن استفاده کرد، اما بر عکس این کار، ممکن نیست یعنی نمی توان هنگامی که شروع مصرع، فاعلاتن است، به جایش از فعلاتن استفاده کرد و نیز در غیر ابتدای مصرع نیز نمیتوان این اختیار را به کار گرفت.برای نمونه،این بیت حافظ:
نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
دارای وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات(یا فعلن به جای آخرین رکن)است. مصرع نخست، دقیقاً بر همین وزن است، اما در ابتدای مصرع دوم، به جای فعلاتن، از فاعلاتن(=عالم پی) استفاده شده است
- دو هجای کوتاه اگر آغازکنندهی مصرع نباشند، میتوانند مبدل به یک هجای بلند شوند. در شعر فارسی، بر عکس این کار ممکن نیست و یک هجای بلند نمیتواند مبدل به دو هجای کوتاه شود(در شعر عرب، ممکن است). این اختیار که ادغام نام دارد، ممکن است گاه موجب سکتهی آوایی شود، پس کاربرد آن در ابتدای مصرع، به هیچ وجه مجاز نیست و در دیگر مواقع هم بهتر است محل روی دادنش هرچه نزدیکتر به انتهای مصرع باشد. اگر این اختیار در هجای ماقبل آخر مصرع انجام گیرد، نهتنها موجب سکته نمیشود، بلکه موسیقی تازهی زیبایی پدید می-آورد و از هنرهای حافظ، خلق همین موسیقی تازهی زیباست که در یک مصرع به کارش میگیرد و در یک مصرع به کارش نمیگیرد و باعث تنوع و تجدید موسیقی شعرش میشود. برای نمونه، بیت:
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
وزن شعر، فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات است که در انتهای مصرع دوم، به سبب به کارگیری اختیار ادغام، فَعَلات، مبدل به فعلات شدهاست و چون ادغام در هجای ماقبل آخر مصرع رخ داده، شعر را بسیار خوشآهنگ ساخته است. آیا در این بیت، اختیار دیگری هم به کار رفته؟ آری. در مصرع نخست، به جای فعلاتن آغازین، از فاعلاتن(طایر گل) استفاده شده است. مجموعهی این اختیارات که در مصرعی به کار رفته و در مصرعی دیگر به کار نرفته، موجب شده که در بیت حافظ، تنوع موسیقیایی جذابی پدید آید.
- دو رکن مفتعلن و مفاعلن میتوانند بدون هیچ محدودیتی به جای هم به کار روند. سبب این اختیار آن است که مجموعهی هجاهای سازندهی این دو رکن، طنینی متشابه و بسیار نزدیک به هم را مینوازند.
- اگر واژهای، آخرین واژهی مصرع نباشد، شاعر مختار است که مصوت کوتاه پایان واژه را مصوت بلند محسوب کند و بدین ترتیب، هجای کوتاهی که از چنین مصوتی ساخته میشود، هجای بلند محسوب خواهد شد(این اتفاق اگر در واژهای رخ دهد که آخرین واژهی مصرع باشد، دیگر از شمار اختیارات نخواهد بود، بلکه از ضرورات خواهد بود و ضرورت شمارهی 3 از آن بحث خواهیم کرد). برای نمونهی این اختیار، کسرهی اضافه و ضمهی عطف(دقیقاً ضمهی عطف مانند: من وُ تو، نه واو عطف مانند: من وَ تو) چون در انتهای واژه قرار میگیرند، میتوانند مصوت بلند محسوب شوند. یا مصوت کوتاه در انتهای برخی واژههای تکهجایی از قبیل: که، چه، تو، نو، جو، دو، نه، میتوانند مصوت بلند محسوب شوند. سبب اختیار در بلند لحاظ کردن مصوت بلند این گروه از واژگان ، آن است که برخی از این واژگان داری تلفظ دوگانهاند مانند واژهی نو و جو که به دو صورت no/ now و jo/jow تلفظ میشوند و برخی دیگر از این گروه واژگان، در اصل دارای مصوت بلند بودهاند و میتوانند طنینی از تلفظ اصلی خود را داشته باشند مانند چه، که، نه؛ که در اصل چی، کی، نی/نا بودهاند. اما حرف اضافهی «به» فاقد این اختیار است زیرا این حرف اضافه، مخفف «بی» نیست پس مصوت آن، کوتاه است و مشمول قاعدهی مصوتهای کوتاه است نه مشمول اختیار. یا واژهی «چو» cho مخفف واژهی chu نیست و مصوت آن در هرحال، کوتاه است و مشمول قاعده است نه اختیار. یک تجلی دیگر این اختیار، در واژههایی است که به های بیان حرکت(ه/ ـه) ختم شوند مانند صفتهای مفعولی(بُرده، آورده و ...) ، واژههای مصغر، منسوب ، نکره و اسم ابزار (نیزه، دهمَرده، گیره و ...) و واژههای خانه، دانه، آشیانه و ... که همگی مخفف واژگانی از زبان پهلوی و فارسی دری کهناند و گاه رگههایی از تلفظ کهن خود را که بلند بوده حفظ میکنند و بنابراین شاعر اختیار دارد که مصوت کوتاهشان را بلند محسوب کند.
بنابراین، در این بیت فردوسی:
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
وزن بیت، فعولن فعولن فعولن فعول است. اگر بیت را تقطیع کنید، متوجه میشوید که مصوت کوتاه کسرهی اضافه در انتهای نام و حکیم، مصوت بلند محسوب شده در حالی که همین کسرهی اضافه در انتهای خداوند، مصوت کوتاه محسوب شدهاست، زیرا شاعر در این موارد از اختیار استفاده کردهاست.
همچنین در این بیت:
شاعران، جمله تلامیذ منند
بروید از خودشان بپرسید
وزن بیت، فعلاتن فعلاتن فعلات است، اما شاعر، «بــ » را در ابتدای بپرسید، به خطا مشمول اختیار دانسته و کسرهی آن را مصوت بلند محسوب کردهاست در حالیکه کسره در این موقعیت، از موارد اختیار در مصوتهای کوتاه نیست و نمیتواند مصوت بلند محسوب شود. نکتهی جالب و طنزآلود این است که شاعر این بیت، خود را استاد شاعران معرفی میکند در حالیکه مرتکب خطایی شده که شرح دادیم!
- عروض، علم اصوات و آواهاست، پس آنچه در عروض ملاک است، نحوهی خواندن واژگان است نه شکل نوشتاری آنها. بنابراین به همان سان که مصوتهای کوتاه را میتوان چنان خواند که بلند محسوب شوند، مصوتهای بلند را هم گاه میتوان کوتاه محسوب کرد. بنابراین، دو مصوت بلند«ا» در واژهی «دالاهو» مصوت بلندند یا کوتاه؟ پاسخ به این پرسش بسته به نحوهی خواندن این واژه است. اگر واژهی دالاهو را به سرعت بخوانیم، هر دو مصوت بلند «ا» با امتدادی تلفظ میشوند که معادل مصوت کوتاه است، اما اگر همین واژه را آرام و با کشش بخوانیم، هر دو الف، مصوت بلند خواهند بود چنانکه در این مصرع، مصوت بلندند:
پلنگ سرکش و مغرور کوه دالاهو
چرا نمیرود از پیشت این رمِ آهو؟
چنین اختیاری(کوتاه محسوب کردن مصوتهای بلند) در واژگان فارسی دری، ممکن نیست مگر در دو موقعیت ویژه که در اختیارات شمارهی 6 و ضرورت شمارهی 3 از آن بحث خواهیم کرد. هرچند که اختیار کوتاه محسوب کردن مصوتهای بلند در واژههای فارسی دری ممکن نیست،اما از آنجا که طول مصوتها در زبانهای مختلف، یکسان نیست، گاه در واژگانی که از زبانهای اروپایی یا از گویشها و لهجههای غیر رسمی فارسی، وارد زبان فارسی میشوند، مصوتهای بلند به سبب نحوهی خاص تلفظ، ممکن است مصوت کوتاه محسوب شوند. برای نمونه، مصوت بلند «ا» در واژهی پاریس اگرچه «ا» تلفظ میشود،اما به طرز کاملاً محسوسی طول این «ا» کوتاهتر از مصوت بلند«ا» در واژگان فارسی است، بنابراین هجای نخست واژهی پاریس، کوتاه است مگر آنکه مصوت «ا» را با کشش بخوانیم. یا نخستین الف در واژهی آلمان، چنان به شتاب تلفظ میشود که طولش معادل یک مصوت کوتاه میشود و آلمان را نمیتوان معادل – U - بلکه باید معادل - - دانست.
- هرگاه پس از مصوت بلند یا مصوت بلند«ی»(i)، صامت «ی»(y) بیاید، مصوت بلند «و»(u) مختار است که مصوت بلند یا کوتاه محسوب شود اما مصوت بلند«ی»(i)، ضرورتاً مصوت کوتاه محسوب خواهد شد (پس بحث از این مورد در ضرورات شمارهی 5 مطرح خواهد شد).
برای نمونه، واژهی توتیا را اگر آوانویسی کنیم، متوجه حضور یک صامت پنهان «ی»(i) میشویم: توتیا= توتییا = tu/ti/ya . همانگونه که مشاهده میشود، مصوت بلند i در انتهای هجای دوم، به صامت y برخورد کرده است که باعث میشود مصوت بلند i با سرعتی بیش از سرعت عادی خوانده شود و در نتیجه، این واژه کماکان، tutiya خوانده شود اما به سبب سرعت تلفظش، معادل tuteya محاسبه شود.
اما در برابر مصوت بلند i که مشمول ضرورت است، مصوت بلند u مشول اختیار است و در موقعیت برخورد به صامت میتوان آن را بنابر نحوهی تلفظ، مصوت کوتاه یا بلند محسوب کرد. برای نمونه در ترکیب اضافی «سوی دوست» su/ye/dust به سبب برخورد مصوت بلند u به صامت y ، ضمن اینکه تلفظ این ترکیب در هرحال، su/ye/dust است، اما میتوان بسته به سرعت تلفظ، آن را معادل su/ye/dust یا so/ye/dust محاسبه کرد. این اختیار را در بیت ذیل از حافظ شرازی بررسی کنید که در ترکیب وصفی «آهوی وحشی»، مصوت بلند u را معادل مصوت کوتاه o گرفته است:
اما در این بیت حافظ:
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
- اگر واج انتهای یک واژه، صامت باشد و واج ابتدای واژهی بعدی، مصوت باشد، شاعر میتواند این دو واج را متصل به هم یا منفصل از هم قلمداد کند.پس «باز آ » را به دو گونه میتوان تقطیع کرد: با/ زا ( - -) یا باز/آ (- U/ -) .
بنابراین در این بیت:
حریفی کز خرد بازیچه سازد
نگاه کارافزای تو باشد
دو واژهی «کار» و «افزا» منفصل از هم تلفظ میشوند و اگر متصل تلفظ شوند، وزن بیت به هم میریزد.
- اگر واج «ن» ساکن پس از مصوت بلند بیاید، شاعر مختار است که آن را محسوب کند یا نکند. اگرچه در هر حال، این واج، خوانده میشود اما میتوان آن را در تقطیع و محاسبهی وزن، به حساب آورد یا نیاورد و البته در بیشتر مواقع، شاعران، این واج را بیاعتبار دانسته و محسوبش نکردهاند. سبب این اختیار آن است که واج «ن»، تلفظی بسیار نرم دارد و اصطلاحاً جزء حروف «لین» است و هنگامی که چنین واجی پس از مصوت بلند و در انتهای هجا بیاید(و در نتیجه ساکن شود)، تحت فشار قرار میگیرد و ارزش آوایی خود را از دست میدهد.برای نمونه در این بیت حافظ:
دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
وزن بیت، مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن است. اگر بیت را تقطیع کنید، متوجه میشوید که واج«ن» در انتهای دو واژهی صاحبدلان و پنهان، بیاعتبار محسوب شده و در تقطیع و محاسبهی وزن، لحاظ نشدهاست.
اما در این موارد:
خداوند جان و خداوند رای
خداوند روزیده رهنمای
واج «ن» در انتهای واژهی جان، محسوب شدهاست زیرا ضمهی عطف، آن را از حالت سکون درآورده است.
دو واژهی دین و دِین، چه تفاوتی دارند؟ در هر دو واژه، واج «ن» ساکن است، اما در واژهی دین، واج «ن» پس از مصوت بلند آمدهاست و میتواند بیاعتبار محسوب شود و تابع اختیار است، اما در واژهی دِین، واج «ن» پس از صامت «ی» آمدهاست و در هر حال، معتبر است و تابع اختیار نیست بلکه قاعده است.
● ضرورات:
ضرورات یا ضرورتها، قواعدیاند که ضرورت آنها عام و همیشگی نیست، اما با فراهم شدن برخی موقعیتهای خاص، رعایتشان ضروری میشود.برای نمونه، ترکیب - U یک هجای کشیده است، اما در یک موقعیت ویژه یعنی در انتهای مصرع، ضرورتاً معادل یک هجای بلند یعنی: - محسوب میشود. مهمترین ضرورات عبارتند از:
1. هرگاه پس از یک هجای بلند، یک یا چند صامت ساکن(صامت بدون مصوت)بیاید، چنین ترکیبی معادل یک هجای بلند بهعلاوهی یک هجای کوتاه محسوب میشود و به آن هجای کشیده میگویند. بنابراین، واژههای دیر، دِیر، درد، سوخت، کارد و ... یک هجای کشیده و معادل- U محسوب میشوند. تنها استثنای این مورد، واژههایی است از قبیل جان، خون، دین که پس از هجای بلند(جا، خو، دیــ) صامت «ن» ساکن آمدهاست اما حکم این مورد در بحث اختیارات شمارهی 8 بررسی میشود.
2. اگر الگوی –U در انتهای مصرع باشد و ناشی از هجای کشیده باشد(آمدن یک یا چند صامت ساکن پس از یک هجای بلند)، دیگر، هجای کشیده محسوب نخواهد شد بلکه تنها یک هجای بلند و معادل - محاسبه خواهد شد. به بیان دیگر، در انتهای هر مصرع، میتوان هر تعداد صامت زائد آورد بدون آنکه این صامتها ارزش آوایی داشته باشند. بنابراین در دو نمونهی:
آرام بُوَد = - - U / U -
بُوَد آرام = U - /- -
هجای«رام»در نمونهی نخست،چون در میان مصرع آمدهاست،هجای کشیده( - U ) محسوب شده است اما در نمونهی دوم چون در انتهای مصرع آمده است، یک هجای بلند(-) به شمار آمدهاست.
انتهای مصرعها را در این چند بیت شاهنامه بررسی کنید:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزیده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندهی ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارندهی برشده گوهر است
3. بافت آوایی زبان فارسی چنان است که حضور هجای کوتاه در آخر قطعات کلامی فارسی، ممکن نیست و فارسیزبانان، در چنین موقعیتی، هجای کوتاه را با کشش و معادل هجای بلند تلفظ میکنند. به همین سبب، اگر در انتهای مصرع، هجای کوتاه بیاید، معادل هجای بلند محسوب خواهد شد ( این بند را در تلفیق با ضرورت شمارهی 2 مطالعه کنید، زیرا اگر هجای کوتاه آخر مصرع، جزئی از یک هجای کشیده باشد، نهتنها این هجای کوتاه را بلند تلفظ نمیکنیم، بلکه اساساً چنین هجای کوتاهی را نادیده میگیریم و کل هجای کشیده را در انتهای مصرع، معادل یک هجای بلند محسوب میکنیم). در غزلی معروف از حافظ، ردیفی که در انتهای مصرعها تکرار میشود، جملهی «یعنی چه» است که به یک هجای کوتاه(چه) ختم شدهاست، اما مطابق آنچه در این بند گفته شد، این هجای کوتاه، معادل یک هجای بلند محسوب میشود:
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه؟
4. گاه وزن شعر، چنان است که هر مصرع را میتوان به دو نیممصرع کاملاً متساوی و کل بیت را میتوان به چهار نیممصرع تقسیم کرد. بنابراین هرآنچه به عنوان قاعده، اختیار و ضرورت بحث شده و مربوط به ابتدا یا انتهای مصرع است، دربارهی ابتدا یا انتهای نیممصرعها هم صدق میکند. بنابراین، برای نمونه هجای کشیده در انتهای نیممصرع، هجای بلند محسوب میشود و هجای کوتاه در انتهای نیممصرع، معادل هجای بلند خواهد بود و دیگر احکام ابتدا و انتهای مصرع نیز به همین شکل در نیممصرعها نیز صدق میکند.
5. هرگاه مصوت بلند «ی»(i) پیش از مصوتی دیگر بیاید، الزاماً ارزش مصوت کوتاه را خواهد داشت.به این نمونهها توجه کنید:
کیمیا، به جای آنکه - - - تقطیع شود، به صورت: - U - تقطیع میشود.
توتیا، به جای آنکه - - - تقطیع شود، به صورت: - U - تقطیع میشود.
مشابه این موقعیت را در اختیارات شمارهی 6 نیز داشتهایم.
در پایان بحث از اختیارات و ضرورتها باز یادآور میشویم که خُرد بودن و تعدد موارد در بحث اختیارات و ضرورتها ممکن است در بدو امر برای نوآموزان دشوار باشد، اما نباید از یاد برد که اولاً خرد شدن موضوعات و طولانی شدنشان، نتیجهی طبیعی تخصصی شدن بحث است و اگر قرار بر آن است که شما عزیزان، جدیتر و تخصصیتر، بحث وزن و دیگر مباحث شاعری را بیاموزید، باید پذیرای این دشواری-ها باشید. ثانیاً آنکه بحث از اختیارات و ضرورتهای وزن، مباحثی تفننی یا تبصرههایی غیر ضروری نیستند که دانشمندان فنون شاعری، برای پیچیدهسازی بحث و از خود، آنها را بر اصل مباحث افزوده باشند و این موارد، عیناً مواردیاند که به طور طبیعی و روزمره در طرز تلفظ همهی ما فارسیزبانان هستند و قواعدیاند که از نحوهی تلفظهای خود ما فارسیزبانان استخراج شدهاند و خود ما به طور طبیعی، آنها را به کار میگیریم و تنها تفاوت این است که در این مجال، سعی شدهاست که آنچه را به طور طبیعی و ناخودآگاه تلفظ میکنیم، به طور مدوّن و آگاهانه بیاموزیم. برای نمونه، چه بحث از ضرورات و اختیارات وزن را بدانیم یا ندانیم، به عنوان یک فارسیزبان، مصوت بلند i را در واژههای توتیا، کیمیا و انبیا، معادل یک مصوت کوتاه تلفظ میکنیم. به همین سبب است که برخی شاعران کمسواد یا بیسواد که بنا به قریحه و طبیعت سالم زبانی، شعر می سرایند، این موارد را به درستی و البته ناخودآگاه، رعایت میکنند. و حال، هدف آن است که شما عزیزان از سطح شاعران بالذات و بالقوه فراتر روید و آنچه را که طبیعتِ شماست، با آگاهی به کار ببرید. دشواری کار، تنها برخور نخستین با این مباحث است، وگرنه در برخوردهای بعدی و با مطالعه و تمرین، متوجه میشوید که این مباحث را از پیش میدانستهاید و آن دشواری که در برخورد نخستین، تصورش میکردید، وجود خارجی ندارد. بنابراین در مطالعهی قواعد، ضرورات و اختیارات، همگام با مطالعهی صِرف و مجرد، سعی کنید که روی مصداقیابی و تمرینهای عملی نیز وقت بگذارید. از خاطر نبرید که مثلاً در مطالعهی ضرورت کوتاه شدن مصوتهای بلند، اگر سعی کنید که به جای حفظ کردن خود قاعده، تعدادی از واژههای مشمول این قاعده را مانند توتیا، کیمیا، انبیا، اولیا و ... را برای خود بیابید و نیز ابیاتی از این قبیل را بیابید و با صدای بلند بخوانید و روی طرز تلفظ واژههایش تمرکز کنید:
آنان که خاک را به مثل کیمیا کنند
آیا بود که گوشهی چشمی به ما کنند
سودی بسیار بیشتر از آن خواهد داشت که تنها خود قاعده را بخواهید حفظ کنید.
بنابراین، دشواری مباحث تخصصی، اولاً ناشی از ذات تخصصی این مباحث است و ثانیاً چنین دشواریی، وجود خارجی ندارد و احساس دشواری،ناشی از برخورد بار اول است، و دیگر آنکه برای رفع همین احساس دشواری نخستین هم راهحل هست و آن، یافتن و تکرار کردن موارد عملیی است که قواعد تخصصی از آنها گرفته شدهاند. حال اگر با یادآوری این موارد، باز کسی را بیابید که با صدایی ملتهب که مختص منتقدان بدون تفکر است، باز اعتراض میکند که این مباحث، دورهشان گذشته و موجب بستن پای شاعر است و ....، چنین کسی، بیتردید از شمار سادهخوارانی است که جرأت سینه سپردن به امواج دشواریها را ندارد؛ یا از زمرهی کسانی است که اساساً دوست دارند در سطح پایینی از یادگیری بمانند و دیگران را نیز در سطح خود نگاه دارند، یا از گروه کسانی است که داعیهی نوگرایی دارند و سبب دعوی نوگراییشان آن است که باز توان و جرأت آموختن دشواریها را ندارند و نوگرایی ادعاییشان، تنها معادل است با مخالفت بیاندیشه با هر قاعدهای ک آموختنش را دشوار مییابند وگرنه بزرگان و پیشروان نوگرایی در ادبیات فارسی - چه شعر و چه نثر- خود سرآمدان اصول و قواعد کهن بودهاند و در سرایش شعر یا نوشتن نثر به شیوههای کهن، چیرهدست بودهاند و اگر برخی از این قواعد را به کار نمیگرفتند، تنها برای خلق قواعدی تازه بودهاست که در امتداد قواعد کهن ادبیات فارسی قرار میگیرند، چنانکه قالب نیمایی در شعر نو فارسی، دنبالهای بر قواعد عروض کلاسیک و سنتی فارسی است نه چیزی غیر از آن و در مخالفت با آن. یا آن نظام موسیقیایی که در شعر شاملویی به کار رفتهاست، ناشی از شناخت دقیق نظام آوایی در نثرهای شبهشعر دورهی سامانی غزنوی و برخی نثرهای دورهی مغول است. و باز اگر این مباحث کهنه و ارتجاعی! یکسره نادرست باشند، برای پدید آوردن قاعدهی تازه که منطقاً باید غیر از آن قواعد ارتجاعی باشد، آیا نباید ابتدا آن قواعد ارتجاعی را بشناسیم تا چیزی ارتجاعی شبیه آنها وضع نکنیم؟ حال اگر کسی با التهاب و به شیوهی بستن چشم و باز کردن دهان، با قواعد کلاسیک شعر فارسی به بهانهی نوگرایی، مخالفت کرد، از او بپرسید چه چیز تازهای آوردهاست و چه تفاوتی با قواعد کلاسیک دارد؟ احتمالاً شرح و بسطی مفصل و مرعوب کننده دربارهی نوآوری خود خواهد داد اما یک واژه هم نخواهد توانست دربارهی نو بودن این نوآوریها توضیح دهد، زیرا نو، مقولهای است متضاد با کهنه، و او کهنهی ادعایی را نمیشناسد و دلیل نوگرایی ادعاییش هم همین است: نداشتن توان یا جرأت آموحتن آنچه از پیش بودهاست و به همین سبب، آنها را کهنه و مطرود و مردود خواندهاست.
حال با آموختن ضرورات و اختیارات، در جایگاه شاعری، دستی بازتر برای اجرای وزن داریم و بهسان خواننده و منتقد، معیاری دقیقتر برای سنجش حاصل کار شاعر در اختیارمان است.
برای تمرین آموختههای این بخش، شعری را برگزینید. وزن آن را بیابید و سعی کنید که با تقطیع تکتک مصرعها، هم تقطیع کردن را ممارست کنید و هم موارد استفاده از ضرورات و اختیارات را بیابید. اما به خاطر داشته باشید که در این سطح،شاید با خواندن مصرع نخست یا حتی بیت نخست نتوانید وزن آن شعر را بیابید، زیرا ممکن است همان مصرع یا بیت نخست، محل استفادهی شاعر از اختیاراتی بشاد که شعر را از وزن اصلی خارج ساخته است. بعدها با تمرینهای گوشی و تکرار و تکرار تمرین ها، به سطحی خواهید رسید که در مصرع نخست میتوانید وزن شعر را با درستی و دقت بیابید.
PGKNEEK