دُعای مجرب
کتاب «الکلم الطیّب» آورده است که شیخ على مکّى فرمود:
من به شدّت دچار گرفتارى و مشکلات شدم و دشمنانم نیز پیوسته حقوق مرا پایمال مىکردند، تا جایى که ترسیدم جانم را نیز از کف بدهم و کشته شوم. در همین اوضاع دعایى را دیدم که داخل جیبم بود – در حالى که کسى آن را به من نداده بود – .
از این جریان در شگفت شدم و پیوسته حیران بودم تا آن که در عالم خواب شخصى را در قیافه صالحان و زاهدان دیدم که به من گفت: آن دعا را، ما به تو دادیم؛ آن را بخوان که از گرفتارى و مشکلات رهایى یابى . و برایم روشن نشد که گوینده آن کیست؟ و این جریان بر شگفتى و حیرتم افزود؛ تا آن که امام عصر ارواحنا فداه را در خواب دیدم که به من فرمود :
دعایى را که به تو عطا کردم بخوان ، و به هر کسى که مىخواهى بیاموز .
من بارها آن دعا را تجربه کردم و هر بار گشایشى سریع در کارم مشاهده کردم تا آن که آن را براى مدّتى گم کردم و پیوسته تأسّف مىخوردم و از رفتار بد خویش استغفار مىکردم ؛ تا این که شخصى نزد من آمد و گفت : این دعا در فلان جا از تو افتاده است .
البتّه من به خاطر نداشتم که آنجا رفته باشم ، ولى به هر حال آن را پیدا کردم و برداشتم و سجده شکر الهى به جاى آوردم . و دعا این است :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
رَبِ اَسئَلُکَ مَدَداً روحانیّاً تَقوی بِهِ قوایَ الکُلِیة و الجُزئیة ، حَتی اَقهَرَ بِمَبادی نَفسی کُلُ نَفسٍ قاهِرَةٍ فَتَنقَبِضَ لی اِشارَةُ َقائِقِها، اِنقباضاً تَسقُط بِه قُواها ، حَتی لا بَیقی فِی الکَونِ ذُو رُوحٍ اِلّا وَ نارُ قَهری قَد اَحرَقَت ظُهُورَه.یا شَدیدُ یا شَدیدُ یا ذَالبَطشِ الشَدید یا قاهِرُ یا قَهّار، اَسئَلُکَ بِما اَودَعتَهُ عِزرائیلَ مِن اَسمائِک اَلقَهریة ، فَانفَعَلَت لَه النُفُوس بِالقَهرِ اَن تودِعَنی هذا السِّرِّ فی هذهِ السّاعّةِ حَتی اُلَیِن بِه کِلَّ صَعبٍ وَ اُذَلِّل بِه کُلَّ مَنیع ،بِقُوَتِکَ یا ذَا القُوَةِ المَتین.
این دعا هنگام سحر – در صورت امکان – سه مرتبه و هنگام صبح سه مرتبه و در شب نیز سه مرتبه خوانده شود . البتّه اگر مشکلات خواننده این دعا بسیار سخت و غیر قابل تحمّل است پس از قرائت دعا سى مرتبه این دعا را نیز بخواند :
یا رَحْمانُ یا رَحیمُ ، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ ، أَسْئَلُکَ اللُّطْفَ بِما جَرَتْ بِهِ الْمَقادیرُ .
===================
منبع:
کتاب منتخب صحیفه مهدیه ص ۳۶۴ مولف:
سید مرتضی مجتهدی سیستانی کتاب صحیفه مهدیه کامل ص ۳۹۹ مولف: سید مرتضی مجتهدی سیستانی
===================
خداوندا !
مرحمت و مغفرتت را مشمول همـــهء اموات بگردان
آمین یا رب العالمین
… دروغ گفتم وبرگشتم ! …
حکایتی از بهلول گنابادی... :
حاج حسین احمدی خمینی نقل میکند که:
آقای بهلول را دیدم؛ از ایشان پرسیدم کجا بودید؟
گفت : جمکران.
گفتم : برای چه رفته بودید؟
گفت: رفتم دویست تا دروغ گفتم و برگشتم.
هررکعت صدمرتبه آیهءشریفه
"إیّاکَ نَعبُدُ و إیاکَ نَستَعین"
بشتابید بشتابید :
جنس ارزان دارم
دروغ رنگارنگ
غیبت شیرین
تهمت جدید
این ندای شیطان برای زمینیان بود
همه در حال خرید بودند
خودم را به سختی از لابه لای جمعیت رساندم
از اجناسش خریدم
ناگهان نظرم جلب شد کمی آنطرف تر
امام زمان بود دعایمان میکرد
شرمگین شدم.......شرمگین !
شُکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
معنای لغوی شکر و کفران :
راغب اصفهانی در کتاب خود شکر و کفران را چنین بیان می کند: «شکر به معنای به یاد آوردن و تصور نعمت و اظهار آن است و کفر به معنای فراموشی نعمت و پوشیده داشتن آن است.
دکتر معین :
شکر را به معنای «ثنای جمیل و سپاس کسی گفتن بر نیکی و احسان وی»4 و کفران را به معنای «ناشکری، بی دین بودن و نمک نشناسی آورده است.
حقیقت شکر
شکر مخصوص مخلوقات و بندگان خداوند است و از جمله وظایفی است که هر مسلمان باید انجام دهد.
حقیقت شکر ؛
«تنها تشکر زبانی یا گفتن "الحمد لله" و مانند آن نیست؛ بلکه :
شکر، دارای سه مرحله است: قلب
زبان
عمل
حقیقت کفران
«همان گونه که شکر نعمت به معنی صرف نعمت در آن هدفی است که برای آن آفریده شده، و سپاسگویی با زبان، در درجه بعد است،
اگر هزار بار با زبان :
"الحمد لله" گفته شود؛ ولی عملاً از نعمت استفاده نشود، کفران نعمت است.
*خداوند در آیه 13 سوره سبأ فرموده:
«... اعملوا ءال داوود شکراً و قلیلٌ من عبادی الشکور؛... ای آل داوود شکر (این همه نعمت را) به جا آورید؛ ولی عده کمی از بندگان من شکر گذارند.»
- امام صادق (ع) فرموده اند: «اگر سپاسگذاری کنی، نعمت ها پایدار است و اگر کفران ورزی، دیری نمی پاید.»12
پیامبر در این باره فرموده اند: «سریع ترین گناهان در عقوبت، کفران نعمت است.»13
شکر و کفران نعمت در ادبیات فارسی
*سعدی :
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید
((اشاره سعدی به آیه 7 سوره ابراهیم ))
سنایی :
موضع کفر نیست جز در گنج مرجع شکر نیست جز سر گنج
و در بیتی دیگر :
چون شدی بر قضای او صابر خواند آن گاه مر تو را شاکر
شکر گویی از پی زیارت را عالم الغیب و الشهادت را
صائب تبریزی :
می دهد در یک دم از کفران نعمت سر بباد
هر حبابی کز تهی مغزی بر آرد سر ز آب
مولانا :
شکر نعمت، قدرتت افزون کند جبر، نعمت از کفت بیرون کند
*مولانا / ناشکری :
زان که بی شکری بود شرم و شنار
می برد بی شکر را در قعر نار
((اشاره به آیه 12 سوره لقمان ))
سعدی :
از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش به در آید
*مولانا :
شکر کن مر شاکران را بنده باش
پیش ایشان مرده شو پاینده باش
ناصر خسرو :
آن خداوند که صد شکر کند قیصر
گر به باب الذهب آردش به دربانی
((اشاره به آیه 17 سوره عنکبوت))
انوری :
در نعمت خدای بگشاید شکر کن تا خدا بیفزاید
خاقانی :
هزار شکر کنم فیض و فضل یزدان را
که داد دانش و دین گر نداد دینارم
حسن ختام :
شکر و سپاس به عنوان فضیلتی اخلاقی مورد تأیید و تأکید عقل است.
منبع: چاپ شده در شماره ۳۴ نشریه جوهره وحی
چرا شیطان را خنّاس میگویند؟
"خنّاس" صیغة مبالغه از مادّة "خنوس" به معنای جمع شدن و عقب رفتن است; به شیطان نیز "خنّاس" گفته میشود، زیرا هنگامی که نام خدا برده میشود، عقبنشینی میکند و از آن جا که این امر غالباً با مخفیکاری و پنهان شدن توأم است، این واژه به معنای "اختفأ" نیز آمده است.(ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن المصطفوی، ج 3، ص 131ـ132، مؤسسة الطباعة و النشر / تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 27، ص 473، دارالکتب الاسلامیة.) "خنّاس" در آیة شریفه "مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ "(ناس،4) صفت "وسواس" (وسوسه کننده) است، چه از جنّ باشد و چه از انس، مانند انسانهای شیطان صفت.
(ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، همان / قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، ج 2، ص 310، دارالکتب الاسلامیة.)
ای مخـــزن سِـرّ کردگـــار ادرکنــــــی
ای هم تونهان ؛ هم آشکار ادرکنـــی
بگزیــده برای خویش هرکـٓس ؛ یاری
ای در دو جهان مرا تو یار ادرکنــــی
بگذارید و بگذرید،ببینید و دل مبندید،چشمبیاندازید
بگذارید و بگذرید،ببینید و دلمبندید،چشم بیاندازید
و دل مبازید،که دیر یا زودباید گذاشت و گذشت.
دکتر علی شریعتی : (حضرت علی علیه السلام )
سخن گفتن درباره علی (ع) بینهایت
دشوار است
زیرا به عقیده من، علی (ع)یک قهرمان یا
یک شخصیت تاریخی تنهانیست.
هر کس درباره علی (ع) از ابعادمختلف
بررسی کند خود را نه تنها در برابریک فرد
برجسته انسانی در تاریخ میبیندبلکه
خود را در برابر معجزهای و حتی دربرابر
یک معمای علمیِ
«این خلقت»احساس میکند.
بنابراین درباره علی (ع)سخن گفتن
برخلاف آنچه که در وهله اول بهذهن میآید
درباره یک شخصیت
بزرگسخن گفتن نیست،
بلکه درباره "معجزهایاست که به نام انسان و
به صورت انساندر تاریخ متجلی شده است."