در دنیا
دو نابینا هست
یکی تو
که عاشق شدنم را نمی بینی
یکی من
که به جز تو کسی را نمی بینم.
جوزف لنون
من فکر می کنم آن چه موجب رنجش آدم ها از یکدیگر می شود ، این است که :
غالبا ما آدم ها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویه دید ما نگاه کند!
در صورتی که درون هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود دارد که با پذیرش این تفاوت ها، روابط شکل مناسب تری خواهند داشت ...
(طبل حلبی _ گونتر گراس)
آدمها میشنوند
انسانها گوش میدهند !
آدمها میبینند
انسانها عاشقانه نگاه میکنند !
آدمها در فکر خودشان هستند
انسانها به دیگران هم فکر میکنند !
آدمها میخواهند شاد باشند
انسانها میخواهند شاد کنند !
آدمها ، اسم اشرف مخلوقات را دارند
انسانها اعمال اشرف مخلوقات را انجام میدهند !
آدمها انتخاب کردهاند که آدم بمانند
انسانها تغییر کردن را پذیرفتهاند ، تا انسان شدند !
آدمها میتوانند انسان شوند
انسانها در ابتدا آدم بودند !
آدمها آدماند
انسانها انسان !
اما
آدمها و انسانها هر دو حق انتخاب دارند
این که آدم باشند یا انسان ، انتخاب با خودشان است .
نیاز نیست انسان بزرگی باشیم ، انسان بودن خود نهایتِ بزرگی است.
چاپلوسی و تمسخر نٓه !
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺳﺮ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻗﺎﺟﺎﺭﯾﻪ ﺁﻏﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺎﻥ ﻗﺎﺟﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ 12 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﻋﯿﺪ ﻭ ﺳﻼﻡ ﻧﻮﺭﻭﺯﯼ ﻭ ﻣﻨﺎﺳﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﻌﺮﺍ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﻭﯼ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺻَﻠﻪ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﺎ ﮐﺘﮏ ﻭ ﭘﺲ ﮔﺮﺩﻧﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ .
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻤﯽ ﻗﺮﻋﻪ ﻣﺪﯾﺤﻪ ﺳﺮﺍیی ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺧﻼﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﻌﺮﺍ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺳﺮﻭﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﺑﺎﻋﯽ ﮐﺮﺩ :
ﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﺗﻮ ﺭﺍ ،ﮐﻪ ﻭﺻﻒ ﻋﺎﻟﯿﺖ ﮐﻨﻢ
ﻧﻪ ﻓﻬﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ،ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺎﻟﯿﺖ ﮐﻨﻢ
ﻧﻪ ﺭﯾﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ،ﮐﻪ ﺭﯾﺸﺨﻨﺪﺕ ﺳﺎﺯﻡ
ﻧﻪ ﺧﺎﯾﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ،ﮐﻪ ﺧﺎﯾﻪ ﻣﺎﻟﯿﺖ ﮐﻨﻢ
آغامحمدخان ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ بر لبانش ظاهر شد ﮐﻪ هیچ وﻗﺖ ﺑﺮ ﻟﺒﺎﻥش ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
"ﺣﺮﻑ ﺍﮔﺮ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻋﺮ ﺯﺩ. ﺍﮔﺮ ﺗﻌﺮﯾﻔﻢ ﻧﮑﺮﺩ ،ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺍﻡ ﻧﯿﺰ ﻧﻨﻤﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﻭ ﺑﺎﻃﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺁﮔﺎﻩ هستم.