ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

پنـدار گفتـار کـردار نیک
ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

ⓅⒼⓀⓝⓔⓔⓚ

پنـدار گفتـار کـردار نیک

١٨٥ ) - تحریرالمطالب - ١٣٩٤/٠٢/٠٢

تحریرالمطالب - ٩٤/٠٢/٠٢
 
﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.یَلِدْ.وَلَمْ.یُولَدْ.۞.وَلَمْ.یَکُن.لَّهُ.کُفُوًا.أَحَد.﴾.

 احادیث و آیات قرآن کریم :

إِنَّ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ حدیث
کسانى که در نهان از پروردگارشان مى ترسند، مسلما آمرزش و پاداش بزرگى دارند.
پرینت احادیث
 صفحه اختصاصی حدیث و آیات پیامبر صلی الله علیه و آله: جِماعُ الْخَیْرِ خَشْیَةُ اللّه ِ؛ حدیث
عصاره همه خوبى ها، ترس از خداست.





* ششصد هزار جمله را در شش جمله *


پیامبر گرامی اسلام صلواة الاه علیه  به حضرت علی علیه السّلام می فرمایند:

ای علی !
ششصد هزار گوسفند می خواهی یا ششصد هزار دینار یا ششصد هزار جمله ؟

عرض کرد:ای رسول خدا ششصد هزار جمله .

پیامبر فرمودندآن ششصد هزار جمله را در شش جمله جمع وخلاصهمی کنم.

ای علی!

1- هرگاه دیدی مردم به فضایل و مستحبات می پردازند ،تو به کامل کردن واجبات بپرداز.

2- هرگاه دیدی مردم سرگرم دنیایند،تو سرگرم آخرت شو.

3- و هرگاه دیدی مردم به عیب های دیگران می پردازند ،تو به عیب های خودت بپرداز.

4- و هرگاه دیدی مردم به آراستن دنیا می پردازند ،تو به آخرت بپرداز.

5- و هرگاه دیدی مردم به زیادی عمل می پردازند تو به خالص کردن عمل بپرداز.

6- و هرگاه دیدی مردم به خلق متوسل می شوند تو به خالق متوسل شو.

میزان الحکمة ج3ص2403


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان

 

پیامبر صلی الله علیه و آله: اَ لْبُـکاءُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ نَجاةٌ مِنَ النّارِ؛ حدیث
گریه از ترس خدا، مایه نجات از دوزخ است.


امام سجاد علیه السلام: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ فَرِّغْ قَلْبى لِمَحَبَّتِکَ، وَ اشْغَلْهُ بِذِکْرِکَ، وَ انْعَشْهُ بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ، وَ قَوِّهِ بِالرَّغْبَةِ اِلَیْکَ، وَ اَمِلْهُ اِلى طاعَتِکَ ... ؛حدیث
خدایا بر محمّد و خاندان او درود فرست و دلم را براى محبّتت فار غ و به یادت مشغول گردان و با ترس و هراس از خودت طراوت بخش و با رغبت به سویت نیرومند و به طاعتت مشتاق گردان.


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


خدایا !… صلاح من !؟

امام سجاد علیه ‏السلام :
اللّهُمَّ قَد تَعلَمُ ما یُصلِحُنی مِن أمرِ دُنیایَ وآخِرَتی، فَکُن بِحَوائِجی حَفِیّا؛
بار خدایا! تو مى‏ دانى که کار دنیا و آخرتِ مرا چه چیز به صلاح مى‏ آورد؛ پس حاجت‏هایم را عطا فرما. 

صحیفه سجادیه : ص 95، دعای 22


امام صادق علیه السلام:
مَنْ عَرَفَ اللّهَ خَافَ اللّهَ، وَ مَنْ خافَ اللّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیا؛ حدیث
هر کس خدا را شناخت، از خدا ترسید و هر کس از خدا ترسید، دل از دنیا کَند.

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان



هنگامی که شیطان به خداوند گفت من از چهار طرف جلو، پشت، راست و چپ انسان را گرفتار و گمراه می‏کنم..
 "لَأقْعُدَنَّ لَهُم صِراطک المستقیم‌٭ ثم لاتینَّهم مِنْ بَینِ أیدیهم ومِنْ خَلْفِهِم وعَن أیمانِهِم وعَن شمائلهم"

فرشتگان پرسیدند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است، پس چگونه انسان نجات می‏یابد؟
خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است؛ راه بالا نیایش و راه پایین سجده و بر خاک افتادن است. بنابراین، کسی که دستی به سوی خدا بلند کند یا سری بر آستان او بساید، می‏تواند شیطان را طرد کند 
(بحار، ج 60، ص 155)


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


امام علی علیه السلام: مَا أَکْثَـرَ اَلْعِبـَرَ وَ أَقَـلَّ اَلاِعْتِبَـارَچه بسیار است پنـدها و چه اندک است ، پنـد پـذیران.نهج البلاغه/کلمات قصار 297

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان

آیت الله کبیر قمی
شرح مختصر:
آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی معروف به آیت الله کبیر قمی از علما و اساتید معروف حوزه علمیه قم در سال 1281 ه . ق در قم متولد گردید.
وی تحصیلات خود را در قم آغاز نمود و برای تکمیل معلومات و بهره مندی از محضر استوانه های اصول و فقه ( مرحوم آخوند خراسانی و سید محمد کاظم طباطبایی یزدی ) مدتی نیز در نجف به سر برد و پس از نیل به درجه اجتهاد، به شهر قم بازگشت و به تدریس در حوزه عملیه قم پرداخت.
وی در سال 1353 ه . ق در سن هفتاد و دو سالگی دار دنیا را وداع گفت و در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه نزدیک قبر شیخ عبدالکریم حایری یزدی به خاک سپرده شد.

________________
منبع:اداره کل میراث فرهنگی وصنایع دستی گردشگری استان قم

شرح مفصل:
ولادت
آیت الله العظمی حاج شیخ ابوالقاسم قمی مشهور به کبیر و خازن الحرم، در سال 1380 هجری قمری در قم به دنیا آمد. پدرش ملا محمدتقی قمی خود از علمای وقت شهر قم به حساب می‏آمد.
تحصیلات
مرحوم کبیر از همان خردسالی علاقه خود را به علوم دینی نشان داد و تحصیلات ابتدایی را در قم و کاشان و اصفهان نزد اساتید مشهور این سامان آغاز کرد و رفته رفته آگاهی خود را درباره فقه و اصول بالا برد.
سپس در حدود بیست و پنج سالگی به نجف اشرف مشرف شد و از وجود آیات عظام: میرزا خلیل تهرانی نجفی، آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و سیدمحمد کاظم یزدی در نجف استفاده برد. بعد از سالهای متمادی که از درس اساتید بزرگ استفاده کرد بالاخره در سال 1324 قمری به قم بازگشت و در این ایام ایشان یکی از علمای مشهور روزگار خود شد و در قم از ایشان بسیار استقبال شد و درس ایشان از درسهای مهم و شلوغ دوران بود. ضمنا در همین ایام بسیاری از مردم قم و اطراف از این مرد بزرگ تقلید می‏کردند. همچنین ایشان در مسجد امام حسن عسکری(ع) به اقامه جماعت نیز مشغول بود.
اساتید و تالیفات
در سالهایی که مرحوم شیخ ابوالقاسم قمی مشغول تحصیل بود از اساتید و بزرگانی در ایران و عراق کسب فیض نمود که برخی از این اساتید عبارتند از:
حاج شیخ محمد حسن نادی، حاج شیخ محمد جواد قمی، حاج ملا محمد نراقی، میرزا فخرالدین نراقی، حاج آقا رضا همدانی صاحب مصباح الفقیه، حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، سید محمد کاظم طباطبایی یزدی.
همچنین مرحوم کبیر قمی از برخی از بزرگان نیز اجازه روایت گرفته که عبارتند از:
میرزا ابوالمعالی کلباسی، میرزا محمد هاشم چهار سوقی اصفهانی، حاج آقا منیرالدین بروجردی اصفهانی، سید محمد علوی بروجردی کاشانی، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و سید محمد کاظم طباطبایی یزدی.
مرحوم شیخ ابوالقاسم کبیر به دلیل مراجعات زیاد مردمی و فعالیتهای اجتماعی کمتر توانسته است تالیفاتی داشته باشد، ولی آنچه نگاشته همگی برجسته می‏باشند که برخی از آنها عبارتند از:
حاشیه بر کفایة الاصول، حاشیه بر تفسیر صافی ملا محسن فیض کاشانی، رساله علمیه و تصحیح و مقدمه بر جمال الاسبوع سید بن طاوس.
شاگردان
آیت الله العظمی کبیر دارای شاگردان زیادی بوده‏ است که همگی از عالمان و برجستگان شده و دارای وجاهت خاصی بوده‏اند که به برخی از شاگردان ایشان عبارتند از:
امام خمینی، موسوی گلپایگانی، حاج میرزا محمد فیض قمی، حاج سید احمد شبیری زنجانی، ملا علی همدانی، میرزا عبداللّه چهلستونی تهرانی، میرزا محمود روحانی قمی، میرزا ابوالفضل زاهدی قمی، حاج سید مصطفی صفایی خوانساری، شیخ مهدی حرم پناهی قمی، میرزا محمد تقی اشراقی قمی، شیخ عبدالهادی حاج آخوند قمی، حاج سید محمد علوی قزوینی، حاج آقا ضیاء استر آبادی تهرانی، شیخ محمد حسین ناصر الشریعه قمی‏، شیخ محمد حسن آقا نجفی قمی و بسیاری از بزرگان دیگر.
اخلاق کبیر 
خود نان جو می‏خورد و برای همسر سیده‏اش نان گندم می‏خرید
بنابر آنچه نقل شده است مرحوم آیت الله العظمی کبیر در سهم امام(ع) تصرّف نمی‏کرد و بر این عقیده بود که اموراتش باید به غیر سهم بگذرد. زندگی کاملا درویشی و بی آلایشی داشت، حتی خادمی نداشت که به کارهای بیرونی او برسد و ایشان تمام کارهایش را از خرید مایحتاج خانه، آب آوردن و دیگر امور، خود انجام می‏داد.
مرحوم آیت‏اللّه العظمی گلپایگانی نقل می‏کند که ما عمدتاً برای استفاده از اخلاق و انفاس قدسی آیت الله کبیر به درسش می‏رفتیم و علاوه بر آن از علمش هم بهره می‏بردیم.
یکی از ویژگیهای مرحوم کبیر احترام و اکرام سادات بود. چنانچه منقول است همسر ایشان از سادات بود و فوق العاده مورد احترام ایشان، به گونه‏ای که خود از نان جو استفاده می‏کرد، ولی مقیّد بود برای او نان گندم تهیه کنند. آمده است که: ایشان معمولاً کنار سفره خود، فقرا و سادات مستمند را می‏نشاند و از آن غذایی که خود می‏خورد به آنها هم می‏خورانید.
یکی دیگر از خصوصیات ایشان دوری از حاکمان و پرهیز از مراوده با آنان بوده است. نقل است که مرحوم کبیر تنها با سادات و اهل علم خوب بود، با متنفذین هیچ خوب نبود به گونه‏ای که هیچیک از آنان جرأت نداشتند برای او هدیه‏ای بفرستند.
آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی، نسبت به شاگردان و مؤمنان و همطرازهای خود کمال تواضع و حق‏شناسی را داشت، یکی از شاگردان ایشان که از یزد به قم مهاجرت کرده است می‏گوید: در روزهای اول که از یزد به قم برای ادامه تحصیل آمده بودم، خیلی کوچک بودم و هنوز معمّم نشده بودم، روزی در مسجد امام حسن عسکری(ع) پولی از دستم افتاد، دنبال آن می‏گشتم ناگاه پیرمرد اهل علمی که در نزدیک آنجا بود جلو آمد و از من پرسید: چه گم کرده‏ای؟ عرض کردم: پولم گم شده است، ایشان هم به جستجو پرداخت تا پول را پیدا کند، من در آن وقت او را نشناختم بعد شناختم که همان عالم بزرگ شیخ ابوالقاسم کبیر قمی بود.
همچنین نقل شده است که در مجلسی که حاج شیخ عبدالکریم حائری حضور نداشته، واعظی در منبر نام مرحوم کبیر را به عنوان حضرت آیت الله برد، بی‏درنگ آقای شیخ ابوالقاسم به واعظ رو کرد و گفت: آیت‏الله، آقای شیخ عبدالکریم است، و دیگر به من آیت الله نگویید.
وفات
سرانجام حضرت آیت الله العظمی شیخ ابوالقاسم قمی، در یازدهم جمادی‏الثانی سال 1353 هجری قمری یعنی تقریبا دو سال قبل از رحلت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) در شهر مقدس قم از دنیا رفت. مردم تشییع کم سابقه‏ای از پیکر مطهر ایشان به جای آوردند و بعد از آنکه مرحوم حاج شیخ محمد کبیر بر ایشان نماز گذارد، جنازه پاکش در قسمت بالاسر حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
________
منبع:تبیان

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان

روزی از مولا علی (ع) سوال میکنند که مالک اشتر چقدر شجاع است ؟
مولا در جواب میفرمایند:مالک آنقدر شجاع است که اگر در شب پای خود
را بر روی بدن یک شیر ماده بگذارد و شیر بر وی نعره زند ،
مالک حتی پلک هم نمیزند .
آنوقت از مالک میپرسند که تو با این همه شجاعت ، تا به حال ترسیده ای ؟
مالک میگوید ؛ در جنگ صفین بود که مولا علی (ع) فرمودند:
پسرم ابوالفضل (ع) امروز به میدان میرود . من رو به مولا کردم و
گفتم: در جنگاوری و دلاوری ابوالفضل (ع) شکی نیست،
اما جنگ احتیاج به تجربه دارد و اگر شما اجازه دهید من خود به میدان بروم .
مالک ادامه میدهد ؛
بعد از گفتن این حرف ، ابوالفضل (ع) چنان نگاهی به من انداخت که
من برای اولین بار در عمرم ترسیدم.

به شوکت حیدری سالار علقمه ابوالفضل العباس (ع) 

             صلواة


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


*دستورالعمل مرحوم قاضی برای رفع مشکلات دنیوی و اخروی*
علاّمه انصاری لاهیجی که ازشاگردان مرحوم قاضی هستند، فرمودند:
روزی از ایشان پرسیدم که:
در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، و در بن بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابم؟
سید علی قاضی در جواب فرمودند:
”پس از پنج مرتبه صلوات و آیة الکرسی، در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو: «اللّهُم اجعَلنی فی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تََجعَلُ فیها مَن تَشاءُ»“. 
إن شاء الله گشایش یابد علاّمه انصاری فرمودند:من در مواقع گرفتاری های صعب و مشکلات لاینحلّ به این دستور عمل کردم و نتیجه های عجیب گرفتم.
(منبع: مهر تابناک ص 260)

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان

ﺗﺘﻤﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﻭ ﻓﺘﻮﺕ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﺎ..... 
ﺩﺭ ﺿﻠﻊ ﺷﺮﻗﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺟﺎﻣﻊ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ، ﺩﮐﺎﻥ ﻏﺬﺍﺧﻮﺭﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺑﺎﻻﯼ ﭘﯿﺸﺨﻮﺍﻥ ﺩﮐﺎﻧﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﺴﯿﻪ ﻭ ﭘﻮﻝ ﻧﻘﺪ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ،
ﻓﻘﻂ ﺑﻘﺪﺭ ﻗﻮﻩ ...
ﻭ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺎﺣﺒﮑﺎﺭﺷﺎﻥ ﻣﯽ
ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻟﻘﻤﻪ ﺍﯾﯽ ﭼﺮﺏ ﻭ ﻟﺬﯾﺬ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﮐﺒﺎﺏ ﻭ ﺗﻪ ﺩﯾﮓ ﺯﻋﻔﺮﺍﻧﯽ
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯿﮕﺬﺍﺷﺖ ﻭ
ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺻﺎﺣﺒﮑﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﻫﺪ ﻭ ﺍﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ
ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺸﻢ ...
ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺳﺐ ﻗﺮﻥ ﺣﺎﺝ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﻋﺎﺑﺪ ﻧﻬﺎﻭﻧﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ
"ﻣﺮﺷﺪﭼﻠﻮﯾﯽ " ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻗﺎﻣﺖ ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﯾﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﻭ
ﺧﻮﺷﺮﻭ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺤﺎﺳﻨﯽ ﺳﻔﯿﺪ ...
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﮐﻨﻪ...
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


عُمر  به قیصر روم نامه نوشت که یا مسلمان شوید یا مهیای‌ جنگ شوید.
 قیصر در جواب عمر نوشت من به همراه این نامه چهار نماینده از چهار دین برای شما فرستادم یکی پیرو عیسی دیگری پیرو موسی ودیگری پیرو داوود و آن یک پیرو ابراهیم خلیل اگر توانستی آن نمایندگان را قانع کنی من شخصا مسلمان شده و کشورم را به شما تسلیم خواهم کرد 
عمر با چهار نماینده رو برو شد هر چهارتا به اتفاق به عمر گفتند مژده دین شما را در کتب خود داریم و میدانیم که آخرین شریعت تمام کتب ما را میداند و معجزه از پیامبران ما نشان میدهد و ما اکنون منتظریم 
عمر به مشاوران خود گفت من شش ماه تمام جان کندم که توانستم سوره بقره را حفظ کنم حال از کتاب اینها بخوانم؟ مشاوران به اتفاق گفتند آنها را به علی واگذار چرا که اگر نتواند انجام دهد رسوا میشود که علی توانایی انجام چهار معجزه و خواندن چهار کتاب آسمانی را ندارد 
پس به این طریق آبروی علی میرود 
پس عمر به دنبال مولای ما علی (ع)فرستاد اما علی ع فرمود هرکس بامن کاری دارد خودش می آید 
اینجا عمر دوباره از مولای ما خواهش کرد پس مولا فرمود هرکس مرا بخواهد اینجا می آید 
پس با اجبار عمر و مشاورانش و چهار نماینده به نخلستان رفتند مولا در حال آبیاری بود پس عمر جریان نمایندگان را به مولا گفت 
مولا علی (ع) پیرو دین داوود را صدا زد او جلو آمد علی گفت زبور را باز کن صفحه فلان را پیدا کن و شروع کرد به خواندن زبور از حفظ آنهم به صوت داوود نبی 
پیرو داوود از هوش رفت وی را به هوش آوردند   
پس مولا بیل خود را از دسته جدا کرد و بیل را مانند خمیر در آورد و از آن زرهی بافت پس به پیرو داوود فرمود آیا قانع شدی او با احترام فراوان مرید علی شد 
پس مولا پیرو موسی را فرا خواند و به وی گفت کتاب تورات را باز کن فلان صفحه را بیاور و شروع کرد از تورات چند صفحه خواند و دسته بیل خود را بر زمین انداخت پس چوب همچون عصای موسی به اژدها تبدیل شد که سخت به عمر غضب داشت عمر گفت ای ابا الحسن الامان پیرو موسی از هوش رفت پس مولا دست به اژدها برد و دوباره به حالت اولش برگشت و شد دسته بیل پس به پیرو موسی فرمود قانع شدی پیرو موسی فورا به مولا سجده کرد و گفت حقا که تو سرور جهانیانی 
پس بفرمود آتشی فراوان ساختند حضرت به پیرو ابراهیم گفت فلان صفحه از کتاب خود را باز کن و از کتاب او چند صفحه خواند و قدم زنان وارد آتش شد عمر در پی او رفت اما دامنش آتش گرفت و فورا به عقب برگشت مولا از درون آتش صدازد که ای پیرو ابراهیم قانع شدی؟ او هم چون دیگران سر تعظیم فرود آورد پس به اتفاق وارد قبرستانی قدیمی شدند، حضرت امر کرد گوشه ای از قبرستان را کندند به اندازه زیادی گود شد پس بفرمود ای بنده خدا به اذن خدا بلند شو این علیست که تورا صدا میزند پس صدایی نیامد عمر  گفت یا اباالحسن این دیگر از عهده تو خارج است نمیتوانی، پس از چندی هیکلی از زیر خاک سر برآورد و گفت لبیک یا سیدی، آن هیکل آنچنان بزرگ و وحشتناک بود که عمر از هوش رفت و خود را نجس کرد پس ازمولا پرسید ای سرور مومنان امری داشتید مولا فرمود خود را معرفی کن او گفت من در زمان نوح زندگی میکردم متاسفانه به نوح ایمان نیاوردم پس اینگونه تا بحال در عذاب گرفتار بودم من در دخمه ای عذاب میشدم شما مرا صدا زدید تا زنجیر از پای من گشودند طول کشید اما در راه شنیدم به برکت قدوم شما خدا مرا بخشیده پس مولا فرمود بجای خویش بازگرد و شکر بسیار کن پس او دوباره به زیر خاک رفت مولا به پیرو عیسی فرمود انجیل را باز کن فلان صفحه را بیاور و شروع کرد به خواندن انجیل از حفظ تمام چهار نماینده به مولا تعظیم کردند و مسلمان شدند و عمر نامه ای به نمایندگان داد که قیصر باید کشورت را تسلیم کنی پس پیکی از قیصر برگشت و گفت قیصر فرموده تو ارزش نامه نداری پس شفاهی جوابت میدهم زمانی که آن بزرگواری که آبیاری میکرد بر مسند حکومت نشست من هم کشورم را تسلیم میکنم ...
  جانم فدای امیرالمومنین علی"علیه السّلام"

بحار الانوار ج10 صفحه 60

اللهم عجل لولیک الفرج


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


ﮔﻮﯾﻨﺪ زﻧﯽ زﯾﺒﺎ و ﭘﺎک ﺳﺮﺷﺖ ﻧﺰ د ﺣﻀﺮت ﻣﻮﺳﯽ(ع) آﻣﺪ و ﺑﻪ او ﮔﻔﺖ ای ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺧﺪا ﺑﺮای ﻣﻦ دﻋﺎ ﮐﻦ و از ﺧﺪا ﺑﺨﻮاﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮزﻧﺪی ﺻﺎﻟﺢ ﻋﻄﺎ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﻠﺒﻢ را ﺷﺎد ﮐﻨﺪ

"ﺣﻀﺮت ﻣﻮﺳﯽ دﻋﺎ ﮐﺮد ﮐﻪ ﺧﺪا ﺑﻪ او ﻓﺮزﻧﺪی ﻋﻄﺎ ﮐﻨﺪ
ﻧﺪا آﻣﺪ از ﻃﺮف ﺧﺪاوﻧﺪ 
ای ﻣﻮﺳﯽ ﻣﻦ آن زن را ﻋﻘﯿﻢ و ﻧﺎزا آﻓﺮﯾﺪم:
ﺣﻀﺮت ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻪ زن ﮔﻔﺖ ک ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮرا ﻋﻘﯿﻢ آﻓﺮﯾﺪﻩ اﺳﺖ .

زن رﻓﺖ و ﯾﮕﺴﺎل ﺑﻌﺪ ﺑﺮﮔﺸﺖ و ﺑﺎز ﮔﻔﺖ دﻋﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺧﺪا ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮزﻧﺪ دﻫﺪ ﺣﻀﺮت ﻣﻮﺳﯽ دﻋﺎ ﮐﺮد
و ﺧﺪاوﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮد:؛ﮐﻪ ﻣﻦ اورا ﻧﺎزا و ﻋﻘﯿﻢ آﻓﺮﯾﺪم ﺣﻀﺮت ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻪ زن ﮔﻔﺖ ک ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﯾﺪ ک ﺗﻮرا ﻋﻘﯿﻢ آﻓﺮﯾﺪﻩ ام..

آن زن رﻓﺖ.... ﺑﻌﺪ از ﯾکﺴﺎل ﺣﻀﺮت ﻣﻮﺳﯽ ﻫﻤﺎن زن را دﯾﺪ درﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻓﺮزﻧﺪی در آﻏﻮش داﺷﺖ .
ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻧﻮزاد ﮐﯿﺴﺖ ﺟﻮاب داد ﻓﺮزﻧﺪ ﻣﻦ اﺳﺖ .
ﭘﺲ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮد و
ﮔﻔﺖ:ﺑﺎراﻟﻬﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﯾﻦ زن ﻓﺮزﻧﺪ دارد در ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺗﻮ اورا ﻋﻘﯿﻢ آﻓﺮﯾﺪی
ﭘﺲ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮد ای ﻣﻮﺳﯽ ﻫﺮﺑﺎر ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﻘﯿﻢ او ﻣﺮا رﺣﯿﻢ ﺧﻮاﻧﺪ: .
ﭘﺲ رﺣﻤﺘﻢ ﺑﺮ ﺗﻘﺪﯾﺮ و ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﭘﯿﺸﯽ ﮔﺮﻓﺖ ..
ﺳﺒﺤﺎﻧﮏ رﺑﯽ ارﺣﻤﮏ..
ﭘﺎک و ﻣﻨﺰﻩ اﺳﺖ ﭘﺮوردﮔﺎر رﺣﯿﻢ و ﻣﻬﺮﺑﺎن .ﺗﻨﻬﺎ اوﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺪای ﻣﺎ ﮔﻮش ﻣﯿﺪﻫﺪ ...

هیچ گاه نا امید مشو و همیشه دست به دعابردار


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.
در حال کار ؛ گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
وقتی به موضوع « خدا » رسیدند.

آرایشگر گفت:
من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.

مشتری پرسید:
چرا باور نمی کنی؟

آرایشگر جواب داد:
کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو ، :
اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟
بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟
اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد.

مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.
به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:
می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه!
آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر جواب داد: نه بابا،
آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.
مشتری تائید کرد: دقیقاً !
نکته همین است. خدا هم وجود دارد!
فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


الله اکبر از این عظمت!

روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند .
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید به من بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین علیه السّلام که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طٓبٓق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طٓبٓق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله علیها گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند :
فاطمه جان یک طٓبٓق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهراسلام الله علیها  آن طٓبٓق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین علیه السّلام نهادند و فرمودند:
« حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت »
سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن علیه السّلام نهادند و باز فرمودند: «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ».
خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی علیه السّلام نهادند و فرمودند :
« علی جان نوش جانت‌، گوارای وجودت »
خرمای پنجم
را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم
را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی علیه السّلام گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند :
پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند :
فاطمه جان !
وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که :
«حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم .
اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان .
به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود :
« یا رسول الله بعزت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم می گویم علی جانم نوش جانت ، گوارای وجودت».
((جلاءالعیون علامه مجلسی))
یاعلی مددی یاعلی مددی یاعلی مددی یاعلی مددی یاعلی مددی 


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


(سبک زندگی اسلامی...(حاج آقاى هاشمى )) که خدارحمتش کند ایشان از دوستان مرحوم ((آشیخ جعفر مجتهدى )) رضوان اللّه تعالى علیه بود ایشان تعریف کردند:
ما یک روز مشهد با ((حاج آقا مجتهدى )) بودیم . و براى سوار شدن ماشین و تاکسى خالى سر خیابان ایستاده بودیم ،
اتفاقا یک تاکسى خالى آمد و جلوى ما ایستاد، آقاى مجتهدى یک نگاهى کرد بعد فرمود: خیر حواله نداریم توى این تاکسى سوار شویم ، تاکسى رفت .
دوباره یک تاکسى خالى دیگر آمد، به آن ایست دادم دوباره آقا فرمود: توى این هم حواله نداریم سوار شویم .
من توى دلم گفتم آخر تاکسى سوار شدن هم حواله مى خواهد؟!
یک وقت رویش را به من کرد و فرمود: بله آقاى هاشمى توى یک ماشین دیگر حواله داریم .
من خودم را جمع کردم ، ناگهان یک ماشین مشکى آمد جلوى پاى حاج آقا جعفر مجتهدى ترمز کرد و گفت : آقا بفرمائید سوار شوید، رفتیم سوار ماشین شدیم .
راننده گفت : کجا مى روید؟
آقا فرمود: برو نخریسى ، مانزدیک نخریسى که رسیدیم دیدم آقا یک دسته اسکناس از جیب در آورد و گذاشت پهلوى هم و یک کش هم دورش ‍ پیچید. وقتى پیاده شدیم این دسته اسکناس را به راننده داد و بعد پیاده شد.
راننده گفت : آقا این همه پول مال کیست .؟!
فرمود: مال شما است .
گفت : یک تومان کرایه اش است . این همه پول نیست . آقا فرمود: مگر شما امروز از ((حضرت على ابن موسى الرضا علیه السلام )) پول نخواستى ؟
گفت : چرا.
فرمود: خُب این هم هزار تومان که مى خواستى .
راننده حیران مانده بود، آقا هم راهش را کشید و رفت . راننده به من گفت : آقا ایشان امام زمان هستند. گفتم : خیر.
گفت : ایشان از کجا مى دانست ، من امروز توى حرم امام رضا (ع) گفتم آقا من هزار تومان لازم دارم ، از کجا فهمید؟
گفتم : پولها را گرفتى ؟ گفت : آره ، گفتم : ماشینت را سوار شو و برو، کارى به این کارها نداشته باش ایشان هم امام زمان نیست .
مرحوم حاج آقا مجتهدى ((یکى از مردان خدا و اهل مکاشفه )) بود که کسى او را نشناخت .

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


* برادران یوسف وقتی می‌خواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لـبـخـنـدی زد!
یهودا پرسید: چرا خندیدی؟ این جا که جای خنده نیست!
یوسف گفت: روزی در این فکر بودم که چگونه کسی می‌تواند به من اظهار دشمنی کند با وجود این که برادران نیرومندی چون شما دارم!
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که غیر از خــــدا تکیه گاهی نیست!
و این چاه نشینی امروز من تاوان تکیه دادن به خلق خداست ! 
(( و من یتوکل علی الله فهو حسبه )) .


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


رضا سگ فروش شهید! 

هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!

یک روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.

شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“

رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!

چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!

به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!

مدتی بعد....

شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!

چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“

رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!

وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:

”آهای کچل با تو ام.....! “

یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“

رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!

چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“

چمران و آقا رضا تنها تو سنگر...

رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!

شهید چمران: چرا؟!

رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!

تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....

شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!

هِی آبرو بهم میده.....

تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!

منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!

رضا جا خورد!....

... رفت و تو سنگر نشست.

آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!

تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟

اذان شد.

رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.

... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....

رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)

یه توبه  و نماز واقعی



اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


یک وقت جلوى شما یک سبد سیب مى آورند؛
شما اول براى کناریتان برمى دارید، دوباره بعدى را به نفر بعدى میدهید!

دقت کنید؟!

تا زمانیکه براى دیگران بر مى دارید سبد مقابل شما میماند...
ولى حالا تصور کنید همون اول براى خود بردارید، میزبان سبد را به طرف نفر بعد مى برد!
نعمتهاى خدا اینطور است، 
با بخشش، همواره سبد را مقابل خودت نگه دار...


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


پیرمردی را با پسرش نزد قاضی بردن.

حکم صد ضربه ی شلاق بود

.پدر را صد ضربه زدند آه نکشید.

و هیچ نگفت.پسر را یک ضربه زدند.آه از نهاد پدر بلند شد.پرسیدند ای پیر تو را صد ضربه زدیم هیچ نگفتی اما اکنون با زدن یک ضربه به پسرت اینگونه آه کشیدی. دلیلش چیست؟ گفت شما صد ضربه را به بدنم زدید و تحمل کردم. اما اکنون که بر جگرم میزنید نمیتوانم تحمل کنم ....


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان




روزی مهندس ساختمانی ازطبقه ششم میخوادکه بایکی ازکارگراش حرف بزنه.هرچی صداش میزد به خاطرشلوغی وسروصدامتوجه نمیشد
به ناچار یه اسکناس ده دلاری میندازه پایین تابلکه کارگر بالا رونگاه کنه.
کارگر٬ده دلاروبرمیداره ومیزاره توجیبش!
بدون اینکه بالارونگاه کنه مشغول کارش میشه.
باردوم مهندس !
پنجاه دلاری میفرسته پایین ودوباره کارگربدون نگاه به بالاپولوتوجیبش میزاره.
بارسوم مهندس !
 سنگ کوچیکی رومیندازه وقشنگ میخوره به سرکارگر. همون لحظه سرش روبلند میکنه وبالارونگاه میکنه.مهندس کارشوبهش میگه..
این داستان همون داستان زندگی انسانه.خدای مهربون ماهمیشه نعمت هاروواسمون میفرسته ولی ماسپاسگزارنیستیم ووقتی یه سنگ کوچیکی میخوره ب سرمون ک درواقع همون مشکلات کوچیک زندگیه،به خداطلبکارانه نگاه میکنیم.پس هرزمان ازخدانعمتی
به مارسید  ؛ لازم است شکرگزارباشیم قبل ازاینکه سنگی روسرمون بیفته......(!)(!)(!)(!)


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان

بــــــــــسم اللــــــــــہ الرحــــــــــمن الرحــــــــــیم

لیلة الرغائب توسط ملائکه نامگذاری شده است....
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: از اولین شب جمعه در ماه رجب غافل نشوید؛ زیرا شبی است که فرشتگان آن را "لیلة الرغائب" می‌نامند. این نامگذاری به این جهت است که هنگامی که مقداری از شب گذشت، هیچ فرشته‌ای در آسمان‌ها و زمین نمی‌ماند مگر اینکه در کعبه و اطراف آن جمع می‌شوند.» (إقبال الأعمال (ط - القدیمة)،ج‏2، ص632)

اشتباه بزرگ در معنای «لیلة الرغائب»
در سالهای اخیر در مورد معنای لیلة الرغائب اشتباهی بزرگ صورت گرفته که باعث شده به مردم و مؤمنین آدرس غلط درباره این شب داده شود به طوری که با معنا کردن آن به «شب آرزوها» عملا مردم به سمت آرزو کردن و غفلت از عظمت این شب بزرگ و بی توجهی به اعمال آن سوق داده شده اند. این در حالی است که موضوع "لیلة الرغائب" هیچ ارتباطی با "آرزو" و "آرزو کردن" ندارد و اساساً "آرزو" در فرهنگ دینی چندان جای مثبتی ندارد و مؤمنان همواره در آیات و روایات، از داشتن آرزوهای دور و دراز، منع شده و "طول الأمل" همواره مذموم شمرده شده است و آو آنچه به جای آن مطرح است، موضوعیت "امید" و "رجاء" به رحمت الهی در عین اعتقاد به "خوف" از عذاب الهی است.
معنای دقیق «لیلة الرغائب»
"رغائب" در زبان عربی دو معنا دارد:
1- چیزی که مورد میل و رغبت انسان است. 
2- بخشش فراوان 
بنابراین هیچ یک از این دو معنا، ارتباطی با "آرزو کردن" ندارد و موضوع این معانی مربوط به فلسفه و هدف خلقت جن و انس است که همانا "عبادت خدا" است.
هدف از لیلة الرغائب
با توجه به معنای دقیقی که بیان شد و بر اساس آنچه از گفتار و نوشتار عالمان دین در این خصوص برمی‌آید در این شب هدف آرزو کردن و بیان آرزوها و مشغول شدن به آرزوهای دور و دراز و ترک اعمال صالح نیست بلکه "لیلة الرغائب" شبی است که خداوند خواسته است تا بندگانش با میل و رغبت به‌سوی عبادتش بشتابند و پس از نماز مغرب و گشودن روزه خویش، ساعتی را به اقامه نماز و استغفار و مناجات با پروردگارشان به سرآورند و بخشش و رحمت و مغفرت او را طلب کنند.

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان

ازم پرسید: تا حالا عاشق شدی؟
گفتم آره

گفت چند بار؟
گفتم یک بار

گفت پس میدونی عشق اول هیچوقت از یاد نمیره؟
گفتم آره مطمئنم

گفت چه جوری باهاش آشنا شدی؟
گفتم از بچگی باهاش بزرگ شدم؛ تا چشم باز کردم تا الان اونو دیدم

گفت باهاش در ارتباطی؟
گفتم آره همیشه باهمیم

بغض کردم که گفت بهش میرسی؟
اشکم سرازیر شد گفتم آره

گفت منم عاشقم خیلی میخوامش زیباست ولی بهش نرسیدم

گفت خوش بحال عشقت چقد خوشبخته که تو رو داره و اینقدر عاشقشی

گفتم من خوشبخت-ترم که اون عاشقمه!

گفت حالا کی هست اسمش چیه؟ خوشگله؟

گفتم مطمئنم از عشق تو خوشگل-تره..اسمش رحمان رحیم حمیدو...اسماش زیادن ولی من صداش میزنم خداا...

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان

چرا عاشقان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت  کنیم

تمام  عبادات  ما  عادت است
به بی‌عادتی کاش عادت کنیم

چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟

به  هنگام   نیّت   برای  نماز
به  آلاله‌ها  قصد  قربت کنیم

چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟

چه  اشکال  دارد  در  آیینه‌ها
جمال خــــدا  را زیارت  کنیم؟

مگر موج دریا ز دریا جداست
چرا بر«یکی»حکم «کثرت» کنیم؟

پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین  وحــــدت  کنیم

«وجود»تو چون عین«ماهیت» است
چرا  باز بحث  «اصالت»  کنیم؟

اگر عشق خود علت اصلی است
چرابحث«معلول» و«علت» کنیم؟

بیا جیب احساس و اندیشه را
پُر از نقل مهر و محبت کنیم

پر از گلشن راز، از عقل سرخ
پر از کیمیای سعادت کنیم

بیایید تا عین  عین القضات
میان دل و دین قضاوت کنیم

اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم

مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم

برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم

بگو  قافیه  سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم

خـــــدایـــِِا  دلی   آفتابی  بده ؛ 
که از  باغ گل‌ها  حمایت زکنیم

رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
« بیا عاشقی را رعایت کنیم »


اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان


برایتان " … … … " را آرزو میکنم !!!

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥
روزى روستاییان تصمیم گرفتند براى بارش باران دعا کنند در روزیکه براى دعا جمع شدند تنها یک پسربچه با خود چتر داشت ،
این یعنی ایمان...
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥
کودک یک ساله اى را تصور کنید زمانیکه شما اورابه هوا پرت میکنید او میخندد زیرا میداند اورا خواهید گرفت این یعنى اعتماد...
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥
هر شب ما به رختخواب میرویم ما هیچ اطمینانى نداریم که فردا صبح زنده برمیخیزیم با این حال هر شب ساعت را براى فرداکوک میکنیم این یعنى امید...
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥
برایتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا" را آرزو میکنم

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد
پندار، گفتار، کردار PGKNEEK
      @         نیـــــک     @  
    <) )>                  <((>
   _\\_ APPOSTAD _//_
   |||S  i  G  N  A T U R||| 
 در پناه یگانه خدای مهربان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.