ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گذشت عمرو توگوئی خیال و خوابی بود گذشته حسرت و آینده چون سرابی بود
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت حیف وصدحیف که آن دولت بیدارگذشت
بجو متاع محبّت که گر تمامت عمر بدین متاع تجارت کنی زیان نکنی
یک روز در آغوش تو آرام گرفتم یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم
باز هم مهر تو می پرورم اندر دل تنگ گر چه عمری به تو دل بستم و یارم نشدی
بی محبّت مگذران عمر عزیز خویش را در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
من پیر سال و ماه نیم،یار بی وفا است بر من چو عمر میگذرد، پیراز آن شدم
بی حاصلم از عمر گرانمایه «فروغی» گر جان نرود در پی جانانهام امشب
در شتاب عمر، فرداها همه دیروز شد نارسیده نو بهاران فصل تابستان گذشت
آگه نیم که عمر گرامی چسان گذشت خوابم ربوده بود که این کاروان گذشت
از رفتن جانان زبرم رفتن جان به عمری که به تلخی گذرد مردن از آن به
به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر مباد آب حیاتت دهد به جای شراب
عمرطی گشت ومیسّرنشدآخرکه توروزی به کنارم بنشینی غم دل را بنشانی
روزهای شادی وغم درشمارعمرمااست گر درون کاخ عزّت یا که در زندان گذشت